• امروز : دوشنبه - ۱۵ بهمن - ۱۴۰۳
  • برابر با : Monday - 3 February - 2025
تحلیل شخصیت و عملکرد مسعود رجوی

خودشیفته‌ای که نیاز به برده داشت

  • کد خبر : 50448
  • 03 فوریه 2025 - 8:27

با توجه به قرائن، شواهد و مستنداتی که کادرها و اعضای فرقه رجوی در سطوح متفاوت تشکیلاتی درباره خصوصیات و ویژگی‌های مسعود رجوی طرح می‌کنند، او از همان ابتدای پیوستن به مجاهدین خلق در دهه چهل شمسی بیماری خودشیفتگی داشته است.

به گزارش فراق، در این مقاله به تحلیل شخصیت و رفتار مسعود رجوی پرداخته شده است. در ابتدا برای درک بهتر اختلال شخصیت نارسیستی مسعود رجوی و تاثیرهای آن بر فرقه مجاهدین خلق، باید به تعریف دقیق این اختلال و بررسی نشانه‌های آن بپردازیم.

k rajavi23

اختلال شخصیت نارسیستی (Narcissistic Personality Disorder یا NPD) یک اختلال روانی است که با الگوی همیشگی بزرگ‌نمایی خود، نیاز به تحسین، فقدان همدلی و باور به برتری خود نسبت به دیگران مشخص می‌شود. افراد مبتلا به این اختلال اغلب تصوری اغراق‌آمیز از توانایی‌ها و دستاوردهای خود دارند و انتظار دارند که دیگران آن‌ها را تحسین کنند. آن‌ها به انتقاد بسیار حساس هستند و ممکن است در روابط بین‌فردی با مشکل مواجه شوند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت نارسیستیک و خودشیفته درک غیرواقعی، کاذب و مضحکی از اهمیت خود دارند، گویی که در غروری غیرطبیعی غرق‌اند، صفتی که به خود بزرگ‌بینی معروف است. نام این اختلال از افسانه یونانی نارسیسوس، جوانی که عاشق انعکاس تصویر خود در برکه شد، گرفته شده است. گرچه افراد مبتلا به این اختلال از دیگران توقع دارند آن‌ها را تحسین کنند و همه آرزوها و درخواست‌های آن‌ها را برآورده سازند، ولی به نیازهای دیگران اعتنایی ندارند. این عده فکر می‌کنند شخصیت منحصر به فردی هستند و باید دیگران به طرز خاصی با آن‌ها رفتار کنند. از آنجا که خود را بسیار استثنایی می‌دانند، احساس می‌کنند که فقط افراد عالی‌مقام، متشخص و منحصر به فرد قادر به درک آن‌ها و مشکلاتشان هستند. خودشیفته‌ها که احساس استحقاق و برتری آن‌ها چشمگیر است، تاب تحمل انتقاد را ندارند چرا که آن را عاملی خطرناک برای تزلزل حس برتری خود قلمداد می‌کنند. خودشیفته‌ها به خاطر اهداف خودخواهانه‌شان، تظاهر به همدردی می‌کنند. روابط با دیگران، خواه اجتماعی، شغلی یا رمانتیک باشد، با نگریستن به دیگران به عنوان وسایلی برای ارضای شخصی تعریف می‌شوند.

  1. احساس برتری و اهمیت بیش از حد: افراد نارسیست معتقدند که آن‌ها خاص و مهم‌تر از دیگران هستند.
  2. نیاز به تحسین و توجه مداوم: آن‌ها به دنبال تأیید و تحسین مداوم از دیگران هستند.
  3. فقدان همدلی: آن‌ها قادر نیستند احساسات و نیازهای دیگران را درک کنند و به آن‌ها اهمیتی دهند.
  4. خیال‌پردازی‌های بزرگ: آن‌ها اغلب در مورد موفقیت‌های آینده، قدرت، زیبایی یا عشق ایده‌آل خود خیال‌پردازی می‌کنند.
  5. احساس حق‌طلبی: آن‌ها معتقدند که حق دارند به طور ویژه و با احترام خاصی با آن‌ها رفتار شود.
  6. استثمار دیگران: آن‌ها از دیگران برای رسیدن به اهداف خود استفاده می‌کنند و به احساسات آن‌ها اهمیتی نمی‌دهند.
  7. غرور و تکبر: آن‌ها اغلب رفتاری مغرورانه و متکبرانه دارند.
  8. حساسیت بیش از حد به انتقاد: آن‌ها به انتقاد بسیار حساس هستند و ممکن است با عصبانیت یا تحقیر به آن پاسخ دهند.

برای تطبیق این نشانه‌ها با ساخت ذهنی و روانی مسعود رجوی، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. احساس برتری و اهمیت بیش از حد: رجوی خود را به عنوان تنها رهبر واقعی و دارای ماموریت الهی معرفی می‌کرد.
  2. نیاز به تحسین و توجه مداوم: ایجاد فرقه و تشویق اعضای سازمان به پرستش او، نشان از نیاز شدید او به تحسین و توجه دارد.
  3. فقدان همدلی: تصمیمات سخت و بی‌رحمانه رجوی نسبت به اعضای سازمان، از جمله جدایی اجباری زوج‌ها و فرزندان از والدین، تنبیه‌های شدید و دستور به بازداشت و شکنجه تعداد زیادی از کادرهای تشکیلاتی در دوران موسوم به چک امنیتی در قرارگاه اشرف در عراق، نشان از فقدان همدلی او دارد.
  4. خیال‌پردازی‌های بزرگ: وعده‌های آرمان‌شهری و وعده پیروزی قریب‌الوقوع در عملیات فروغ جاویدان، نمونه‌ای از خیال‌پردازی‌های بزرگ رجوی است.
  5. احساس حق‌طلبی: انتظار رجوی برای اطاعت بی‌چون و چرا از دستورات او و عدم تحمل هرگونه مخالفت، نشان از احساس حق‌طلبی او دارد.
  6. استثمار دیگران: استفاده از اعضای سازمان به عنوان ابزار برای رسیدن به اهداف شخصی، نمونه‌ای از استثمار دیگران توسط رجوی است.
  7. غرور و تکبر: رفتارهای خودمحورانه و تحقیرآمیز رجوی نسبت به مخالفان و منتقدان، نشان از غرور و تکبر او دارد.
  8. حساسیت بیش از حد به انتقاد: واکنش‌های شدید رجوی به انتقادات، نشان از حساسیت بیش از حد او به انتقاد دارد.

برای اثبات قطعی وجود اختلال شخصیت نارسیستی در مسعود رجوی، نیاز به ارزیابی روانشناختی دقیق او است که متأسفانه به دلیل شرایط خاص و عدم دسترسی به او امکان‌پذیر نیست. با این حال، با توجه به شواهد موجود و تطبیق رفتارهای او با نشانه‌های اختلال شخصیت نارسیستی، می‌توان به این نتیجه رسید که احتمال وجود این اختلال در شخصیت وی بسیار بالاست.

بی‌شک بررسی و آنالیز ساخت روانی، روحیات، رفتار و کردار مسعود رجوی، رهبر عقیدتی مجاهدین خلق، از منظر تحلیل روانکاوانه، شخصیت نارسیستیک را برای ما تداعی می‌کند. نارسیستیک یا خودشیفتگی، بیماری اختلال شخصیت است که به خصوصیات و ویژگی‌های خاصی در فرد بیمار منجر می‌گردد.

تعداد زیادی از کادرهای تشکیلاتی جداشده از مجاهدین در خاطرات و مصاحبه‌های خود به ویژگی خودشیفتگی مسعود رجوی اشاره و تأکید دارند. یکی از کادرهای تشکیلاتی جداشده از مجاهدین خلق معتقد است: «… در حال حاضر نیز مسعود رجوی به مانند یک قدیسه در جمع عناصر مجاهدین مورد تجلیل و تکریم است، گویی هیچ کس صاحب اراده نیست و همه برده اویند… به دلیل همین ایده و تصور که مسعود رجوی رهبر عقیدتی است و با دنیای ماورالطبیعه (منظور امام زمان (عج) است) در ارتباط است (مشابه شفاهایی که رجوی در زمان انقلاب ایدئولوژیک می‌داد)، آن‌ها خیال می‌کنند او هرگز اشتباه نمی‌کند…»

امید پویا، عضو جداشده از سازمان مجاهدین خلق، تأکید دارد: «تصویری که میثمی در خلال این خاطره‌نگاری‌ها از رجوی ارائه می‌دهد، تلفیقی است از خودشیفتگی، استبداد رأی، خودکامگی و غرور، حسادت، تمامیت‌طلبی، رفاه‌طلبی و سایر خصلت‌های منفی که در آن فضا هر کسی می‌کوشد آن‌ها را تصحیح کند، چون این خصلت‌ها فی‌نفسه در تقابل ماهوی با آن وضعیت است. این تناقض در آن فرهنگ خودبخود دلالت بر عدم شایستگی فرد می‌کند. اما با این حال، رجوی هیچ اهمیتی برای این مسائل قائل نیست.»

لطف‌الله میثمی، از اعضای مرکزیت مجاهدین در دهه پنجاه شمسی، در مقاله «افول اخلاقی یک مجاهد» در نشریه راه مجاهد شماره ۳۲ به برخی از خصوصیات بارز و مخرب مسعود رجوی اشاره می‌کند: «محمد حنیف نژاد گفته بود که غرور مسعود بالاخره ضربه خواهد زد و این را اعضای شورای مرکزی شنیده بودند… تحلیل حنیف نژاد از غرور رجوی این بود که کتاب زیاد خوانده و در کنار ما بوده است و به لحاظ تئوریک قوی شده. بعد فهمیدیم برای بالا رفتن موضعش در تشکیلات بوده است… یک وجه شخصیت او غرور بود ولی وجه دیگر آن خودکم‌بینی بود. وقتی او مجبور می‌شد غرورش را بشکند و به دنده‌ی دیگر می‌افتاد، گریه مظلومیت و خودکم‌بینی از حربه‌های او بود… در این رأی‌گیری (داخل زندان دهه پنجاه شمسی) موسی خیابانی و سه نفر دیگر رأی آوردند. رجوی اصلاً رأی نیاورد. او خیلی ناراحت شد تا حدی که به گریه افتاد و می‌گفت چرا بچه‌ها این‌جور برخورد کردند… غرور او در ابتدا در جریان رفتن به لبنان و پایگاه‌های فلسطینی نمود پیدا کرد و مسعود گفته بود که در صلاحیت من است که به فلسطینی‌ها نامه بنویسم… مسئله دیگری که در مورد رجوی وجود داشت به قول معروف کبکبه و دبدبه‌ای بود که به همراه داشت. وقتی می‌خواست در زندان مثلاً از بند خودش به بند چهار بیاید، قبلاً چند نفر جلوتر از او می‌آمدند و خبر می‌دادند که رجوی می‌خواهد بیاید تا به قول معروف بچه‌ها آماده شوند و خود را جمع و جور کنند. این حالتی بود که می‌خواست برای او شخصیت‌سازی کنند و یا یک جلال و جبروتی برای او به وجود بیاورند. از این قبیل کارها زیاد داشت… رجوی در برخورد با این کادر مرکزی که انتخاب شده بود، کارشکنی می‌کرد که آن‌ها نتوانند کار را انجام بدهند و همواره می‌گفت که فلانی نمی‌تواند کار انجام دهد و من می‌توانم این کارها را انجام بدهم…»

ایرج قهرمانلو که در مقطعی مسعود رجوی مسئول او بوده، درباره‌اش گفته است: «رجوی مفهوم انتقاد را درک نمی‌کند. فکر می‌کرد به او توهین شده و یا او نفی می‌شود اگر انتقاد را بپذیرد. رجوی همچون کودک شروری بود که نه تنها اسباب‌بازی‌هایش بلکه شیشه‌های در و پنجره را هم می‌شکند. مسعود وارد یک پروسه هرج و مرج شده بود که دیگر توانایی دیدن دنیای پیرامونش را نداشت؛ ازاین‌رو او هرگز نمی‌توانست هیچ انتقادی را بپذیرد».

منبع: محمدحسن روزی‌طلب و محمد محبوبی، عملیات مهندسی (بررسی کارنامه تروریستی بخش نظامی سازمان مجاهدین خلق)

خودکامگی (despotism) شکلی از سلطه سیاسی و انسانی است که قدرت سیاسی و سیطره بر افراد را در اختیار یک فرد قرار می‌دهد. ریشه خودکامگی به عنوان یک خصوصیت و رفتار سیاسی مخرب و ویرانگر باید در ساختار روانی و ذهنی فرد خودکامه مورد مداقه و بررسی قرار گیرد. به عبارتی می‌توان اذعان نمود که افراد خودکامه، همانند مسعود رجوی، رهبر عقیدتی مجاهدین، از اختلال شخصیت خودشیفتگی رنج می‌برند. به احتمال زیاد و با توجه به قرائن و شواهد و مستنداتی که کادرها و اعضای مجاهدین در سطوح متفاوت تشکیلاتی درباره خصوصیات و ویژگی‌های مسعود رجوی طرح می‌کنند، او از همان ابتدای پیوستن به مجاهدین خلق در دهه چهل شمسی از بیماری خودشیفتگی رنج می‌برده است. در چنین حالتی، شرایط خاصی همچون محدودیت زندان در رژیم شاه و سرکوب امیال درونی و غریزی در شدت بخشیدن به بیماری خودشیفتگی رجوی نقش بنیادین ایفا کرده است. چرا که فرد خودشیفته در شرایط محدودکننده از تأمین نیازهای عاطفی، احساسی و جنسی محروم و به حاشیه رانده می‌شود. در نتیجه برای جبران آن به کنش‌هایی دست خواهد زد تا میل و کشش درونی سرکوب‌شده را ارضا کند.

آبراهام مزلو، روانشناس انسان‌گرا و شهیر آمریکایی، در تئوری و نظریه مشهور خود تحت عنوان «طبقه‌بندی نیازها یا سلسله مراتب نیازهای انسانی» که به هرم هفت‌گانه نیز موسوم است، بر این باور است که عنصر انسانی یا اجتماعی اگر در تأمین نیازهای سه‌گانه بنیادین، یعنی نیازهای فیزیولوژیک، امنیتی و عاطفی عاجز و ناتوان یا محروم و ناگزیر بماند، نخواهد توانست سیر طبیعی رشد شخصیتی را بپیماید و به سطوح بالاتری از تکامل شخصیتی همچون موفقیت اجتماعی، عزت نفس و خودشکوفایی برسد. مراحل سه‌گانه و بنیادین اولیه تأمین نیازها (فیزیولوژیک، امنیتی و عاطفی) برای فرد و جامعه بسیار حائز اهمیت است و در غیر این صورت، فرد و جامعه دچار اختلال در روند رشد انسانی و اجتماعی خواهند شد.

مطالعه و تأمل در خاطرات و مشاهدات کادرهای تشکیلاتی با سابقه مجاهدین خلق در رابطه با خصوصیات رفتاری و روحیات مسعود رجوی، ویژگی‌های افراد خودشیفته را به شکلی شگفت‌انگیز در ذهن تداعی می‌کند. افراد خودشیفته در پژوهش‌های روانکاوانه چنین علائم و پالس‌های رفتاری را از خود به نمایش می‌گذارند: احساس خودبزرگ‌بینی، مهم پنداشتن خود، اغراق در موفقیت‌ها و استعدادها و انتظار تحسین و توجه دائم از جانب دیگران بی‌آنکه فرد به موفقیت شایسته‌ای دست یافته باشد. مشغولیت ذهنی و «خیال‌پردازی‌های بی‌پایان» پیرامون موفقیت، قدرت، ذکاوت، زیبایی و…، احساس محق بودن (entitlement) به این معنا که به‌گونه‌ای نامعقول انتظار داشته باشد برخوردی رضایت‌بخش و اختصاصی با او صورت بگیرد یا افراد خودبخود تسلیم خواسته‌هایش شوند. فاقد حس همدلی واقعی بودن (empathy)، یعنی تمایلی به درک یا شناخت احساسات و نیازهای دیگران نداشته باشد. اما در ظاهر خود را فداکار و همدل با دیگران نشان می‌دهد. اغلب به دیگران حسادت می‌کند یا معتقد است که دیگران به او حسادت می‌کنند. استثمارگری در روابط بین‌فردی و رفتارها و نگرش‌های تکبرآمیز و پرافاده.

و رهبر عقیدتی مجاهدین، مسعود رجوی، واقعاً یک نمونه عینی و مثال‌زدنی در رابطه با اختلال شخصیت نارسیستیک و خودکامه به شمار می‌آید.

همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، یکی از بارزترین تأثیرات اختلال شخصیت نارسیستی مسعود رجوی بر سازمان مجاهدین خلق، شکل‌گیری یک ساختار سازمانی هرمی و متمرکز بود. در این ساختار، تمام قدرت و تصمیم‌گیری در دست رهبر قرار داشت و اعضای سازمان مجبور بودند بدون هیچ‌گونه پرسشی از دستورات او پیروی کنند.

ویژگی‌های اصلی این ساختار سازمانی عبارتند از:

  1. تمرکز قدرت در دست یک نفر: تمام تصمیم‌گیری‌ها و خط‌مشی‌های سازمان توسط مسعود رجوی اتخاذ می‌شد و اعضای سازمان مجبور بودند بدون هیچ‌گونه مخالفتی از آن‌ها پیروی کنند.
  2. کاریزمای شخصیتی: هاله‌ای از تقدس کشیدن بر رهبر و تشویق اعضای سازمان به پرستش و اطاعت بی‌چون و چرا از او.
  3. کنترل اطلاعات: کنترل شدید جریان اطلاعات در سازمان و جلوگیری از دسترسی اعضای سازمان به اطلاعات خارج از سازمان.
  4. جدا کردن اعضای سازمان از خانواده و جامعه: قطع ارتباط اعضای سازمان با خانواده و جامعه به منظور افزایش وابستگی آن‌ها به سازمان و رهبر.
  5. استفاده از روش‌های کنترل ذهن: استفاده از روش‌های مختلف کنترل ذهن مانند شستشوی مغزی، القای ترس و ایجاد وابستگی عاطفی برای کنترل اعضای سازمان.
  1. نیاز به تأیید و تحسین: برای ارضای نیاز شدید به تحسین و تأیید، رجوی نیاز داشت تا همه اعضای سازمان به او وفادار باشند و او را به عنوان یک رهبر مقدس بپرستند.
  2. کنترل کامل بر سازمان: با تمرکز قدرت در دست خود، رجوی می‌توانست اطمینان حاصل کند که هیچ‌کس نمی‌تواند جایگاه او را تهدید کند و او به‌طور کامل بر سازمان کنترل داشته باشد.
  3. جلوگیری از مخالفت: با ایجاد یک ساختار سفت و سخت و کنترل اطلاعات، رجوی می‌توانست از هرگونه مخالفت و انتقادی جلوگیری کند.
  1. سرکوب ذهن نقاد و اراده مستقل: ترس از مخالفت با رهبر عقیدتی و عدم تحمل انتقاد از سوی رجوی، منجر به اطاعت کورکورانه و ترویج ذهنیت واپسگرایانه و مطیع در اعضای سازمان شد.
  2. تضعیف روابط انسانی پویا: ایجاد جو ترس و رقابت منفی بین اعضای سازمان، روابط انسانی را تضعیف کرد و به ایجاد یک جو پارانوئید در فضای تشکیلاتی منجر شد.
  3. وابستگی شدید به رهبر: اعضای سازمان به شدت به رهبر عقیدتی وابسته شدند و توانایی تصمیم‌گیری مستقل را از دست دادند.
  4. کاهش روحیه انتقادی: اعضای سازمان به دلیل ترس از تبعات، توانایی انتقاد از رهبر و سازمان را از دست دادند.

پر واضح است که مسعود رجوی، به عنوان رهبر عقیدتی مجاهدین خلق، نقش محوری در شکل‌گیری و هدایت این سازمان تروریستی ایفا کرده است. با بررسی رفتارها، تصمیمات و رویکردهای وی، به ویژه از منظر روانشناختی، می‌توان به این نتیجه رسید که اختلال شخصیت نارسیستی، به عنوان یک عامل کلیدی، بر تمامی ابعاد سازمان و عملکرد آن تأثیرگذار بوده است.

آرش رضایی

انتهای پیام

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=50448