• امروز : چهارشنبه - ۱۰ بهمن - ۱۴۰۳
  • برابر با : Wednesday - 29 January - 2025
6 روایت از جنایات مجاهدین که در دادگاه ایران بررسی شد

جنایت مقابل چشم اعضای خانواده تا به توپ بستن زنان و کودکان

  • کد خبر : 50334
  • 25 ژانویه 2025 - 11:03

برگزاری دادگاه رسیدگی به جنایات فرقه تروریستی مجاهدین خلق فرصتی است تا در آن قربانیان و اعضای جداشده از این فرقه تروریستی، به بیان مشاهدات خود از ذات اصلی آن‌ها بپردازند.

court 2025 27 52

به گزارش فراق، دادگاه جریان نفاق از آذرماه سال  گذشته شروع شده است و در آن به اتهامات ۱۰۴ نفر از سران سازمان مجاهدین خلق و همچنین ماهیت این سازمان به عنوان یک شخصیت حقوقی، رسیدگی می‌شود. یکی از اقدامات این دادگاه که ریاست آن به‌عهده قاضی حجت‌الاسلام دهقانی است، دعوت از شاهدان عینی از اعضای پاسداران انقلاب اسلامی در دهه ۱۳۶۰ و حتی اعضای تواب و جداشده از فرقه رجوی است که شرح جنایات انجام شده توسط عوامل مجاهدین حیرت‌آور است.

در این گزارش برخی از اظهارنظرهای رسمی شاهدان عینی که در دادگاه و پس از ادای سوگند بیان شده‌اند را مرور می‌کنیم تا شاید بتوان گوشه‌ای از ذات گروهی که خود را مجاهد خلق می‌نامند اما کشتار خلق را پیشه مثلاً مبارزات خود ساخته‌اند، را هویدا ساخت.

همسر شهید محمدعلی آقارجبی از شهدای ترور ۲۵ آذر ۱۴۰۲ در نخستین جلسه دادگاه با حضور در جایگاه پس از ادای سوگند درباره نحوه شهادت همسرش به دست اعضای منافقین گفت: همسرم کارمند صداوسیما بود؛ منافقین در سال ۱۳۶۱ پس از تعقیب همسرم از محل کار، با حمله به منزل ما، همسرم را در مقابل چشمان من، سه فرزندمان و مادرش به شهادت رساندند. آن‌ها شش نفر بودند و پس از حمله و ورود به منزل، اقدام به ضرب‌وشتم ما کردند و همسرم را به حیاط خانه برده و در آنجا به رگبار بستند.

زهرا فرشی‌مقدم؛ فرزند شهید فرشی مقدم ۲۲ خرداد امسال در چهاردهمین جلسه دادگاه با حضور در جایگاه و پس از ادای سوگند، نحوه شهادت پدرش به دست منافقین و آزارهایی که از این فرقه تروریستی دیده‌اند را شرح داد. او گفت:

پدرم در نیمه دی‌ماه ۱۳۶۰ در مغازه آجیل‌فروشی خود در خیابان امیرآباد شمالی توسط عوامل مجاهدین به شهادت رسید. پدرم پاسدار افتخاری سپاه پاسداران بود، مذهبی و جزو افراد متدین و انقلابی جامعه بودند، ایشان عکس امام خمینی(ره) را در منزل و محل کارشان می‌زدند.

پس از واقعه ۷ تیر این فرقه نامه‌هایی برای پدرم فرستادند و ما را تهدید و تعقیب کردند.

۱۵ دی ساعت ۲ بعدازظهر به‌گفته شهود آن‌ها به‌قصد ترور وارد مغازه پدرم می‌شوند و به‌سمت پدر شلیک می‌کنند، بعد از پدر ما را تهدید می‌کنند منظور از ما مادرم، تنها برادرم من و خواهرم که سه‌ساله بود و شاگرد مغازه پدرم است. این تهدید‌ها ادامه داشت و به مادرم می‌گفتند؛ «تو را هم مثل شوهرت به هلاکت می‌رسانیم». هر روز ما ترس و اضطراب بود به‌طوری که مادرم از استرس زیاد مریض شد. از طریق تماس تلفنی به خانه ما تهدیدات ادامه داشت و چند روز یک بار این اتفاق رخ می‌داد و همواره ترس داشتیم.

شب‌ها نامه‌هایی برای ما می‌فرستادند و شب‌ها زنگ منزل‌مان را می‌زدند و حتی روزها در را می‌زدند و وقتی برای بازکردن در می‌رفتیم، کسی پشت در نبود و تنها نامه‌ای را داخل منزل می‌انداختند، به تلفن منزل ما زنگ می‌زدند و مادرمان را تهدید می‌کردند و به او می‌گفتند؛ «تو را نیز مانند شوهرت به‌قتل می‌رسانیم و بچه‌هایت را در راه مدرسه می‌دزدیم و منزلتان را نیز مانند مغازه‌تان به آتش می‌کشیم.»

وی ادامه داد: چند نفر با نارنجک مغازه پدرم را به آتش کشیدند و ضامن نارنجک از همان اتفاق را امروز برای دادگاه آورده‌ام.

ما را بعد از شهادت پدرم تهدید می‌کردند. در سال ۶۶ که ما تهران بودیم، تحت تعقیب آن‌ها بودیم، من در آن زمان ۷ساله بودم و به‌خاطر این تهدید‌ها همیشه می‌ترسیدم و زمان برگشت از مدرسه مدام از ترس پشت‌سرم را نگاه می‌کردم. ما ظرف ۲ سال سه بار خانه‌مان را عوض کردیم و هر بار نیز آدرس منزل‌مان توسط آن‌ها شناسایی می‌شد و تهدیدمان می‌کردند، مرد خانه را کشته بودند، اما دست‌بردار نبودند. برادر ما در آن زمان ۱۵ساله بود سال بعد به جبهه رفت و ۱۱ سال بعد برگشت.

۲۳ دی‌ماه ۱۴۰۳ و در بیست‌وششمین جلسه دادگاه شخصی به نام کبیری، به عنوان شاهد عینی جنایات مجاهدین به افشاگری سیاست‌ها و اقدامات غیرانسانی منافقیم پرداخت. بخشی از سخنان کبیری که یکی از نیروهای کمیته انقلاب اسلامی بود، به این شرح است:

منافقان آنقدر وحشیانه با قربانیان رفتار می‌کردند که نمی‌شد تصور کرد که چنین چیزی ممکن است واقعیت داشته باشد. قربانیان مثله شده بودند، پوست‌های افراد را کنده بودند، گوشت‌ها به شدت سوخته بود، و هیچ عضوی از بدن‌ها سالم نمانده بود. چشم‌ها از حدقه بیرون زده بود و هیچ اثری از بینی‌ها و دندان‌ها باقی نمانده بود.

عوامل مجاهدین  با بی‌رحمی قربانیان خود را شکنجه می‌کردند. برخی از قربانیان را با اتوی داغ شکنجه می‌کردند، سیخ‌های داغ را در بدنشان فرو می‌بردند و دندان‌هایشان را می‌کَندند. انگشتانشان را له می‌کردند و ناخن‌هایشان را می‌کندند.

از یکی از اعضا بازجویی می‌کردم که نوشته بود؛ افرادی که به من داده بودند تا ببرم دفن کنم، وقتی می‌خواستم به داخل چاله بیندازم، صدای نفس کشیدن یکی از آن‌ها به گوش می‌رسید. بدن آن‌ها گرم بود. شواهد نشان از زنده بودن این برادران بود.

ما به سمت آن گودال رفتیم و بعد از جستجو در آن سه بسته دیدم که با پتو طناب‌پیچ شده بودند. باز کردیم دیدیم سه تا جسد است.

جمال امیری، از اعضای جداشده فرقه رجوی، سوم مهر امسال در نوزدهمین جلسه دادگاه در جایگاه قرار گرفت و قسم یاد کرد که جز راستی در دادگاه مطلبی دیگری را عنوان نکند و شروع کرد در دقایق زیادی برخی از صفات و ماهیت منافقین را برملا کردن. آنچه در ادامه این بخش می‌خوانید، سخنانی است که امیری در صحن دادگاه بیان کرده است:

سازمان در ابتدا خط مشی تروریستی را پیش گرفت که همان ترور مردم عادی در شهر‌ها و بمب‎گذاری در نشست‌های مختلف بود که مسعود رجوی به آن‌ها اعتراف کرد. در خارج از کشور مشاهده می‌کنیم که بسیاری از این‌ها پول‎شویی داشتند و به عنوان خیریه در جا‌هایی سرمایه‌گذاری می‌کردند، اما متأسفانه تمام این پول‌ها با خیانت به اعتماد کسانی که به آن‌ها کار می‌کردند، به عراق فرستاده می‌شد؛ قسمت اعظم تأمین مالی نیز با خیانت به ملت ایران بود.

در حمله به ایران و عملیات مرصاد، اصلاً برای مسعود رجوی مهم نبود که این افرادی که فرستاده، کشته شوند یا برنگردند، بلکه هدفش این بود که موقعیت سیاسی خود را حفظ کند، چون به ما هم در آنجا صراحتاً گفت که من همه شما را فرستادم که یک نفر از شما هم برنگردد، اما برگشتید و حالا وبال گردن من شُدید.

به محض اینکه کسی می‌آمد و حالا در گزارش‌هایی که همه مجبور بودند هر شب تفتیش عقاید شوند و هر چیز دیگر را که در ذهنشان است، بگویند، به‎محض اینکه کسی کدی می‌داد که مخالف این سازمان بود، فرد را به جا‌هایی می‌بردند که به صورت انفرادی تحت فشار‌های روانی قرار می‌گرفت. بعداً که خود نیز جزئی از این‌ها شدم، متوجه شدم که مورد شکنجه، آزار و اذیت قرار می‌گرفتند؛ اول آن‌ها را به جمع‌هایی کوچکتر می‌بردند که از مرکزیت بودند؛ به این‌ها فشار روحی وارد می‌کردند که تو خیانتکار هستی و سپس آن‌ها را به نشست‌های بزرگتری می‌بردند و در آنجا نیز همه به فرد فحش و ناسزا می‌گفتند که «تو خیانتکار هستی» و تا حدی به فرد اعمال فشار می‌کردند که تسلیم می‌شد و می‌گفت که من خیانتکار هستم.

از دیگر جنایت‌های مجاهدین، «عملیات مروارید» بود. ابتدا به ما گفتند که اخباری داریم که افراد جمهوری اسلامی و پاسداران با لباس مبدل کُردی قصد دارند بیایند و ما را محاصره کنند و به ما حمله کنند؛ آن موقع ما در آنجا در یک منطقه به نام (کفری) در سنگر‌ها بودیم که ما را شبانه بیرون آوردند و یک سازماندهی که از قبل برنامه‎ریزی کرده بودند را اجرا کردند و ما را راهی مناطق جنگی کردند؛ من شاهد بودم اصلا یک نفر که پاسدار باشد و یا با لباس نظامی پاسدار وجود نداشت، همه با لباس کردی بودند و حتی در سه‎راه جگوار، منطقه‌ای در شمال عراق، خودم به عنوان راننده تانک شاهد بودم و دیدم خودروهایی که خودشان درست می‌کردند و ضد هوایی روی آن‌ها سوار بود، به سمت مردم نشانه گرفتند و شروع به شلیک کردند که افراد تکه تکه می‌شدند.

در نشست «حوض» کسانی که سال ۶۷ در زندان بودند و زنده برگشته بودند، خائن خطاب شدند و رجوی به آنها گفت «شما‌ چرا باید زنده برگردید؟ من در آن زمان گفتم که شما همگی باید سرتان را به باد دهید، چطور شما توانستید آزاد شوید و بیایید»، این افراد را مورد فشار قرار دادند و در انتها کلمه خیانت را به آن‌ها منتسب کردند؛ این نشان‎دهنده آن بود که برای او مهم نبود حتی کسانی که در بند بودند، کشته شوند و از بین بروند.

یکی دو بار داخل قبرستان نزدیک ابوغریب رفتم و افرادی را که قبلاً در تشکل‌های کوچک علیه مواضع سازمان صحبت می‌کردیم، دیدم. افرادی که خیلی مسئله‎دار بودند و خبری از آن‌ها نداشتیم، آنجا دفن شده بودند و هنوز هم آنجا هستند؛ کسانی که دلیل کشته‎شدن و یا فوت‎شدن آنها مشخص نبود.

اسدالله مثنی که دم از آزادی می‌زند، به من آب می‌دادند که بخورم و بعد با مشت به سر و‎ صورت و شکم من می‎زد و می‌گفت «فردا که نشستیم می‌خواهم آدم باشی و اگر نباشی کاری را با تو می‌کنم که با کسانی کردیم که دیگر نیستند.» در آنجا فهمیدم بسیاری از افرادی را که در اشرف برده و شکنجه کرده‎اند و برخی را کشته‎اند.

درباره انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، از خود رجوی شنیدم که کارشان بود. از اعضای درونی نیز کسانی بودند؛ شخصی به نام «فتح‎الله فتحی» که آن زمان در سازمان بود می‌گفت؛ از موقع انفجار می‌گفتند که کار ما بوده است، ولی خود رجوی در نشست «حوض» علناً گفت که ما از آن اول دنبال کسانی مانند بهشتی، باهنر و رجایی و کسانی که احساس می‌کردیم دنباله نظام جمهوری اسلامی هستند، بودیم.

طالب جلیلیان، از اعضای جداشده فرقه رجوی هم در دادگاه رسیدگی پس از ادای سوگند درباره جنایات این سازمان تروریستی علیه کُردها در عراق توضیحاتی را بیان کرد. او گفت:

یکی از عللی که من با این سازمان زاویه پیدا کردم، مسئله‌ی کُردهاست. وقتی آمریکا به صدام حمله کرد، کُردها هم از شمال عراق حمله کردند. جنوب عراق به‌دست سپاه بدریون بود و ما در جبهه شمالی در مقابل کردها از صدام حمایت می‌کردیم؛ آن‌جا من دیدم فرمانده لشکر که نام مستعار او منوچهر و اسم حقیقی‌اش فرهاد الفت بود به من گفت که پیش دیده‌بانِ بالای تپه بروم. ما روبروی شهر کلار مستقر بودیم.

یک دیده‌بان بالای تپه بود که نام او شهریار بود؛ در روستایی که ما به آن مُشرف بودیم، یک مرد هم نبود و همه زن و بچه بودند و فرار می‌کردند؛ یک‌باره دیدم که این دیده‌بان آن روستا را به توپ بست. به او گفتم چرا این‌ها را می‌زنی؟ مردی در آن‌جا نیست! او گفت دستور دارم که این کار را انجام دهم.

به او گفتم دستور داری ولی تو ربات نیستی و انسانی، چرا می‌زنی؟ گفت به من دستور داده‌اند. البته او هم در محاصره کشته شد.

۱۰ مهر امسال در بیستمین جلسه دادگاه محمدرضا گلی اسکاردی، عضو جدا شده از سازمان در جایگاه قرار گرفت و پس از ادای سوگند اظهار کرد:

۲۳ سال در سازمان فعالیت داشتم و در ابتدای سال ۶۷ به صورت رسمی و با مجوز از کشور خارج شدم، به ترکیه رفتم و از آنجا جذب سازمان شدم. مدتی در ترکیه در پایگاه‌های سازمان فعالیت داشتم و بعد از عملیات چلچراغ ما را به عراق اعزام کردند.

در نشست‌هایی که با رجوی بودیم، شاهد بودم که او درباره اقدام ۷ تیر [انفجار حزب جمهوری اسلامی] و ۸ شهریور [انفجار دفتر نخست‌وزیری] به خود می‌بالید. چندین بار در نشست‌ها دیدم که به خود می‌بالید و به اسم خشم خلق از آن نام می‌برد. او می‌گفت ۷ تیر کار ما (سازمان خلق) بود، نمی‌گفت که کار کلاهی یا شخص خاصی بود. می‌گفت ما با این اقدام توانستیم نظام جمهوری اسلامی را بی‌آینده کنیم. درباره ترور‌هایی هم که داشتند به صراحت بدون اینکه مطالب به بیرون از سازمان درز کند، می‌گفتند ما این کار را کردیم، می‌گفت که مدنی را ما زدیم، صیاد شیرازی را ما زدیم و آیت‌الله دستغیب، آیت‌الله اشرفی را زدیم و ترور آن‌ها کار سازمان بود. درباره ۷ تیر رجوی گفت؛ انفجار خشم خلق از آستین مدافع خلق بیرون آمد؛ این را خودم شنیدم.

قبل از عملیات مرصاد در سال ۶۷ علی رزکش یکی از مسئولان رده بالای مجاهدین خلق بود که پس از کشته شدن مسعود خیابانی، مسئول داخل بود و حتی قبل از آن قرار بود به‌جای مسعود رجوی در دانشگاه تهران سخنرانی انجام دهد. این مسئله دار بود قبل از عملیات او را در اتاقی مستقر کرده بودند. فرصتی پیش آمد تا من یک ساعتی را با او صحبت کنم، از او پرسیدم اگر از شما بخواهم در یک کلمه بگویید چرا مسئله دارید چه می‌گویید: گفت ۲ کلمه می‌گویم، یکی اینکه من گفتم مبارزه اجتماعی را نباید ایدئولوژیک کرد منتها مسعود رجوی خود را پیغمبر کرده است و می‌گوید انقلاب ایدئولوژیک کردم و دوم اینکه، هر کاری ما انجام می‌دهیم، وقتی درست است که بتوانیم به آن افتخار کنیم؛ مثلا حزب جمهوری را منفجر کردیم چرا کلاهی را نمی‌آورند با او در تلویزیون مصاحبه کنند و چرا باید او را مخفی کنند، لذا معلوم است که این کار غلط بوده است.

همین امر هم باعث شد که هم خودش و هم همسرش در آن زمان که هنوز طلاق‌ها شکل نگرفته بود در عملیات مرصاد کشته شوند. کشته شدن او کار مسعود رجوی بود و او را به قتل رساندند.

سازمان علیه نفرات خود نیز دست به جنایت زده است، سال ۶۳ این را شنیدم و شاهد بودم کسی که از زندان خارج شده بود و قرار بود که از طریق پاکستان به عراق برود و در قرارگاه‌های مجاهدین مستقر شود به علت اینکه مادرش مریض بود و گفت باید از مادرم مراقبت کنم. مسئولین انتقال این فرد گفتند که با صحبت با مسعود رجوی او در پیامی گفته است مجاهد خلق یا در زندان، یا کشته در میدان و یا در قرارگاه اشرف است غیر از این مجاهد خلقی نداریم. این باعث شد حکم قتل یک فرد صادر شود و گفتند مجاهد خلقی نداریم که از مادرش مراقبت کند و برای او اتهام درست کردند تا دستگیر شود و به مجاهدی در زندان تبدیل شود.

مهوش سپهری، از فرماندهان رتبه‌بالای سازمان، فرد بسیار خشن بود و در نشست‌ها افراد را تحقیر می‌کرد. داخل تشکیلات، کاری بدون اجازه مسعود و مریم رجوی انجام نمی‌شد و همه کار‌ها با اجازه رهبری سازمان بود.

افراد ناراضی که می‌خواستند از سازمان جدا شوند مورد شکنجه‌ها قرار می‌گرفتند و مسعود و مریم رجوی، نسرین، فهیمه اربابی، ابریشم‌چی و همه مسئولان رده‌بالای سازمان از آن اطلاع داشتند.

این گزارش می‌افزاید؛ روایت‌های شش‌گانه‌ای از دادگاه رسیدگی به جنایات مجاهدین را مرور کردیم در حالی که روایت‌های بسیار دیگری در جریان همین دادگاه بیان شده است و روایت‌های زیادتری هستند که در ذهن و خاطره جمعی ایرانیان باقی مانده است. این روایت‌ها نشان دهنده ذات پلید و خوی ددمنش گروهی است که خود را مجاهدین خلق می‌نامند اما در ترور و به شهادت رساندن بهترین‌ انسان‌ها و جوانان و زنان و مردان پاک و منزه، کوتاهی به خرج نمی‌دهند و اینگونه است که بیش از ۱۷ هزار تن را در ترورها و بمب‌گذاری‌ها فقط در داخل خاک ایران به شهادت رسانده‌اند، بماند که برای خوش‌خدمتی به صدام و رژیم بعث، دستشان به خون چه تعداد انسان بی‌گناه در عراق و حتی افرادی از بین خودشان در اردوگاه‌ها و کمپ‌های منافقین آلوده است.

انتهای پیام

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=50334