• امروز : چهارشنبه - ۵ دی - ۱۴۰۳
  • برابر با : Wednesday - 25 December - 2024

سخنان آقای شهروز بهادری در مراسم استقبال

  • کد خبر : 5011
  • 27 ژانویه 2016 - 20:59

سخنان آقای شهروز بهادری در مراسم استقبال

شهروز که در سال ۱۳۸۱ سرگرم کار درجمهوری آذربایجان بود، به سوژه ی اعزام نیروی فرقه ی رجوی تبدیل شده وبراثر تلقینات مامورین عضو گیر باند رجوی درباکو ، تصور نموده که می تواند با اعزام به ترکیه ، به اروپا منتقل شده و اخذ پناهندگی کند تا زندگی مرفه تری داشته باشد که مامورین رجوی بانیرنگ وفریب او را از ترکیه به عراق منتقل کرده و وارد مناسبات فرقه کرده اند که این روند ۱۳ سال ادامه داشته که سرانجام با فرار او همراه برادرش باتمام رسیده است.

این دوبرادر در۲۹ دی ۹۴ طی یک مراسم عاطفی تحویل خانواده ی خود درجلفا شدند.

Bahadori Tabriz 1
شهروز وبرادرش شهرام جزو آن دسته ازاعضای باند رجوی بوده که به ” کارجویان ” معروف اند.

متن سخنان نامبرده که بزبان ترکی آذربایجانی ایراد شد و ازروی فیلم پیاده شده بقرار زیر است:

” من وبرادرم را مامورین رجوی اغفال کردند.

به ما قول دادند که ازترکیه به اروپا می برند و مجوز پناهندگی برایمان می گیرند.

وقتی به ترکیه رسیدم، متوجه شدم که برادر کوچکترم به عراق فرستاده شده و من هم اعزام شدم.

درعراق به سازمان اعتراض کردیم که چرا باما چنین کردند ودرخواست بازگشت نمودیم که گفتند اینجا منطقه نظامی است وشما نمی توانید ازاینجا خارج شوید.

باید دوسال درزندان اشرف بمانید تا اطلاعات تان بسوزد وسپس به زندان ابوغریب عراق منتقل شوید که ما دیدیم که باید صبر کرد.

وارد جلسات مغزشویی رجوی شدیم والبته اعتراضات مان برسر ندیدن خانواده و بی خبری ازآنها ادامه داشت .

ابداً آزادی بیان وجود نداشت ومن بمدت ۸ سال برادر کوچکم را ندیدم ( گریه حضار).

بعد ازچند سال، یکباراجازه دادند که تماس تلفنی با خانواده داشته باشیم وطی این تماس متوجه شدیم که خانواده ام به ملاقات مان آمده بوده وسازمان این خبر را بما نداده بود (گریه ی مکرر شهروز وخانواده اش).

دراین مدت سازمان برای جلوگیری ازفرار ما می گفت که برای شما ازکشورهای اروپایی پناهندگی گرفته ایم که در ملاقات با مامورین یو-ان متوجه شدیم که سازمان دروغ می گوید!

اینطور بود که تصمیم به فرار گرفتیم.

سازمان همواره ما را تهدید می کرد که اگر به ایران برویم با شکنجه واعدام مواجه خواهیم بود ما بدون توجه به این تلقینات، تصمیم گرفتیم که خودمان سرنوشت مان را تعیین کنیم.
امید زیادی به موفقیت خود نداشتیم ( گریه ی حضار وشهروز) .

بااین حال به پیش سربازان عراقی رفتیم که آنها مارا باسفارت ایران مرتبط کردند وبه کشور خودمان آمدیم.”

ارسالی توسط آقای سیروس غضنفری

 

Bahadori_Tabriz_1

 

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=5011