تخریب تشکیلات مجاهدین خلق با ساختن جوک یکی از اقداماتی بود که توسط خود اعضای حاضر در مقرهای فرقه رجوی انجام میشد.
به گزارش فراق این جوکها نه تنها بر پایه واقعیتهای موجود در تشکیلات بودند، بلکه به قدری خندهدار بودند که هر کدام میتوانستند یک کمدی بزرگ را به راه بیندازند.
به عنوان مثال، در یکی از خودسوزیهای معروف که به دستور مسعود رجوی در زمان حضور خانوادهها در مقابل مقر «اشرف» در عراق انجام شد، یکی از اعضا تصمیم گرفت با یک چهار لیتری نفت برود جلوی مقر آمریکاییها و خود را بسوزاند. این جوان به آنجا رسید و شروع به ریختن نفت روی خودش کرد. آمریکاییها هم با چشمان گرد شده به او نگاه کردند و در دلشان گفتند: «این بابا چه نقشهای داره؟» اما وقتی این جوان به جیبش رفت تا فندک را درآورد، ناگهان متوجه شد که فندکش را فراموش کرده! با کمال خونسردی به یکی از آمریکاییها گفت: «ببخشید مستر، یو آر فندک!» و آمریکاییها هم به جای اینکه نگران شوند، زدند زیر خنده و به او یک قوطی مشروب دادند و گفتند: «این برای نفخ معدت خوبه!»
و اما داستان دیگری از یک هوادار که میخواست به «اشرف» برود و در نشستهای خودانتقادی اظهار کرده بود. این مردک عاشق «اشرف» شده بود، اما همسرش به شدت مخالف بود و میگفت: «مرد، مگه عقلت رو از دست دادی؟ بشین سر جات زندگیت رو بکن، عراق هم که شد مملکت! چه مرگته آخه؟» اما این مرد، برای تهدید همسرش، به لب پنجره میرود و میخواهد خود را به پایین پرتاب کند تا همسرش او را راضی کند. اما وقتی پنجره را باز میکند، باد سرد زمستانی به صورتش میخورد و با سرعت پنجره را میبندد و میگوید: «ممکنه سرما بخورم، بمونه برای بعداً!» و از خیر رفتن به عراق موقتا میگذرد!
در یکی از نشستهای عملیات جاری، یکی از اعضا به مسئول نشست گفت: «من به علی انتقاد دارم!» مسئول نشست با تعجب پرسدی: «چی شده؟» محمد میگوید: «علی شبها بالش رو بغل میکنه و میخوابه، این کارش ضد تشکیلاته!» همه زدند زیر خنده و مسئول نشست با سختی سعی کرد جلسه را کنترل کند. به علی گفت: «چرا این کار رو میکنی؟» علی هم با خنده جواب داد: «مگه ننه محمد رو بغل کردم که ناراحت شده؟ این بالش خودمه!» و در این لحظه، جلسه به کلی به هم خورد و همه با قهقهه خندیدند!
این وضعیت داخل فرقهای است که توانسته سالها انسانهای زیادی را با مغزشویی در راستای اهداف شوم خود به کار گیرد.
انتهای پیام