• امروز : دوشنبه - ۵ آذر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Monday - 25 November - 2024

نامه ای از رابعه بهبهانی به پدرش

  • کد خبر : 4909
  • 19 ژانویه 2016 - 0:30

نامه ای از رابعه بهبهانی به پدرش

سلام قلبم  
تقدیم به پدر عزیزتر از جانم مهدی بهبهانی
Behbahani Rabeارزش دختر را خدا میداند که به بهترین مخلوقش حضرت محمدمصطفی (ص) دختری عطا کرد که هدایت یک جهان به عهده اوست. من رابعه بهبهانی فرزند مهدی بهبهانی همیشه از خودم میپرسم چرا ابتدا و انتهای تمام قصه ها یکی بود یکی نبود کلاغه به خونش نمیرسید شروع و خاتمه پیدا میکنه. قصه هایی که از همون اول کودکی ذهن ما رو به بود و نبودها عادت میداد که تقدیر ما رو رقم میزد و این تقدیر این چنین برای من رقم خورد که ۲۷ سال از داشتن سایه پر مهر پدر محروم بودم نمیدونم بابای گلم چرا تا میخواهم باهات حرف بزنم اشکهایم میریزد نمیدونم چرا تا اسمت رو میارم دلم میگیرد تو این سالهایی که همه شاد بودند و باباشون کنارشون بود منو اعضای خانواده فقط با عکست حرف میزدیم بابایم الان باید مثل همه پدرها تو خونمون باشی نگو این عید هم نمیایی نگو باز هم کنار سفره هفت سین امسال نیستی تو رو خدا بابای گلم بیا چقدر باید صبوری کنم بزار دستاتو لمس کنم بزار بشنوم صدای قلبت رو. بزار حس کنم گرمای نفس کشیدنت رو. بزار باهات درد و دل کنم. بزار بگم تو تمام نبودنت چی کشیدم بزار بگم از ته قلب دوستت دارم دل تنگه خنده های بچگیمم. عیدهایی که بودی و اولین بوست را عیدی بهمون میدادی. بزار بابایم صدات کنم تو جوابمو بدی. با عکسات حرف بزنم تمام دل خوشی هامو با رفتنت گرفتی هیچکس مثل تو نبود. پدرم مبادا با خوندن نامه ام گریه کنی و چشمای قشنگت رو بارونی کنی، میخوام فقط بهت بگم چشم براهتم. تو باید به آغوش پر مهر خانواده و ایران برگردی به وطن عزیز خودت. پدر عزیزم، خبر انتقال تو از لیبرتی به آلبانی را شنیدم برای من بهترین هدیه بود سرانجام از شکنجه گاه مسعود خائن رها شدی. این گامی به جلوست چون یکی از گامهای رهایی و نجات همیشگی ات از حصارهای فکری و ذهنی فرقه رجوی است. من یک دخترم سرشار از احساسات دخترانه، سالهاست که در تلاش برای رهایی تو از اسارت فرقه سر از پا نشناختم. همه سختیها، مشکلات را با همه وجود تحمل کردیم تا تو پدر Behbahani Mehdiخوبم را باری دیگر بعد از ۲۷سال دوری و فراق در آغوش پر مهرمان بگیریم. هر چند تاکنون موفق نشدیم. ولی هرگز امیدمان را ازدست ندادیم من یه دخترم وحاضرم برای رهایی تو از فرقه مریم قجرجانم رابدهم.امیدوارم این نامه به دست توبرسدوهمه راازچشم انتظاری دربیاری.آنچه که ازتوسراغ داشتم مهرومحبت به خانواده ووطن خودبوده. فقط کافیست اراده کنی وعزم خودت راجزم کنی و به آغوش گرم خانوادت برگردی.حال که درآلبانی هستی فکرمیکنم شرایطش باعراق و اشرف متفاوت است وخواهی توانست خود را نجات دهی.همینطورکه سایردوستانت چنین کردند.آینده درانتظارتوست. ما همه بیصبرانه چشم انتظارتوهستیم، از هیچ چیز نترس و بر گرد و ما ازتلاش خود دست برنمیداریم تا تو را در آغوش بگیریم. باباجان از دور دستهایت را میبوسم و منتظریم تادوباره همه دورهم جمع بشیم.
دخترچشم انتظار تو رابعه……

منبع: انجمن نجات مرکز خراسان رضوی


 

 

MKO Families' Campaign

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=4909