فرقه تروریستی رجوی با فرقهگرایی شدید خود نه تنها نسبت به دیگران اقدامات ضدبشری انجام داد بلکه اعضای خود را نیز از طبیعیترین شرایط زندگی محروم کرد.
به گزارش فراق، «کودکان کمپ اشرف»، کودکانی بودند که به اجبار به برخی از خانوادههای هواداران مجاهدین که حتی خودشان علاقهای به بچهدار شدن نداشتند، داده شدند و رنج این کودکان در این زمینه بسیار بیشتر شد. افرادی که باید با تفکرات فرقه گرایانه سازمان تروریستی رجوی بزرگ میشدند.
این افراد در کودکی در سنین بین ۳ تا ۷ سال از خانواده خود جدا شدهاند و از یک تراما و آسیب ناگهانی و شدید در دوران کودکی خود مواجه شدند که این موضوع همچنان ادامه دارد و در ذهن و زندگی آنان آثار بسیار منفی بر جای گذاشته است.
«عاطفه سبدانی»، در خصوص اقدامات سران فرقه رجوی در قبال این کودکان میگوید:
«برای ما مدارک هویت جعلی ساخته بودند تا بتوانیم از عراق به اُردن و سپس به یکی از کشورهایی که مجاهدین در آن امکان اسکان ما را داشتند فرستاده شویم. اگر قرار بود همراه پدر و مادر خود سفر کنیم، حتما به شکل دیگری بود، اما میتوانم بگویم که سفر ما بهصورت غیرقانونی و قاچاقی بود و تا به سوئد برسیم شش ماه گذشته بود.»
«عاطفه سبدانی» اکنون در دهه چهارم زندگیاش است. او در سال ۱۹۹۱ همراه برادرهایش وارد سوئد شد در این کشور با «خاله مرضیه و عمو احمد»، از هواداران سازمان مجاهدین خلق آشنا شد. عاطفه و برادرانش مجبور شدند آنها را مامان و بابا صدا کنند. مرضیه و احمد به مقامات سوئد گفته بودند که با هم فامیل هستند و این تنها راهی بود که اجازه اقامت بگیرند. عاطفه میگوید: «از آن روز رسماً در سوئد پناهنده شدیم.»
«امیر یغمایی»، یکی دیگر از این کودکان سابق هم میگوید که در چهارده سالگی به صورت قاچاقی به عراق بازگردانده شد و بلافاصله لباس نظامی به تن او کردند و به عنوان کودک سرباز به خدمت «ارتش آزادیبخش ملی» یعنی همان سازمان مجاهدین درآوردند.
«حنیف بالی» هم در سرگذشت خود روایت کرده است: در سال ۱۹۸۷ در کرمانشاه به دنیا آمد، اما پدر و مادرش سه سال بعد در کمپ اشرف عراق او را به سران تشکیلات مجاهدین خلق سپردند تا او را به همراه صدها کودک دیگر به اروپا بفرستند. بالی میگوید:
«در تمام کودکیام، من پدرهای زیادی داشتهام. پدر همیشه بیولوژیک نیست، یا کسی نیست که با او بیش از همه زندگی کردهای یا آنکه مهربانتر از بقیه یا خشنتر از بقیه بوده است. گاهی حتی تعریف بابا میتواند آن کسی باشد که تو پرچالشترین رابطه را با او داشتهای، اما همانی بوده که تو عمیقاً میشناختی و بیش از همه دوست داشتی. من تصویری از چند پدر در ذهنم دارم، اما فقط یک بابا داشتم. هر روز دلم برایش تنگ میشود.»
نکته جالب توجه دیگر تبعیضی است که سرکردگان سازمان تروریستی رجوی در قبال فرزندان و خانواده خود با خانواده دیگر اعضای این سازمان روا داشتند. در همین راستا خانواده «مسعود و مریم رجوی» بدون اینکه بر طبق دستورات و انقلابات سازمانی رجوی از هم پاشیده شود، به زندگی خود ادامه داد، اما خانواده اعضا باید با طلاق اجباری از هم جدا شده و کودکان نیز از پدر و مادر خود جداسازی میشدند.
یکی از اعضای جداشده این سازمان تروریستی درباره زندگی عادی خانواده و نزدیکان سرکردگان فرقه رجوی مینویسد: «در سازمان مجاهدین خلق شعار محوری، اصل بر برابری طبقاتی است. اما هیچ وقت پاسخی دریافت نمیکنید چرا خواهر مریم رجوی آزادانه و بدون حجاب با پول سازمان زندگی میکند و آزاد است با خانواده باشد، اما بقیه نه! یا پاسخ نمیگیرد که چرا برادر و زن برادر و برادر زاده مریم رجوی باید در بالاترین رده تشکیلاتی باشند.»
«آلن شوالریاس» نویسنده کتاب «زنده سوزانده شده» که حاوی تحقیقات یکساله درباره فرقه رجوی است درباره عمق نقض حقوق بشر توسط این فرقه، میگوید: «حتی بدون آنکه از تروریسم صحبت کنیم، برخی از آنها جنایاتی، حتی علیه همکاران خودشان مرتکب شدهاند. آنها مردان و زنان را بر خلاف میلشان در سازمـــان نگه داشـتهاند، آنها را کتک زدهاند، شکنجه کردهاند و حتی گاهی به قتل رساندهاند. آنها کودکان را از والدینشان جدا کردهاند، خانـوادهها را از هم پاشیدهاند و از سلاحهای بسیار خشن استفاده کردهاند.»
انتهای پیام