تنها زمانی که تهوع و سرگیجه همزمان به سراغم میآید، زمان خواندن خبرهای مربوط به فرقه شوم رجوی است. روزی بود و روزگاری. جوانان و نوجوانانی بودیم که در فضای پس از انقلاب میخواستیم هم روشنفکر باشیم، هم انقلابی و مذهبی و همه چیز را یکشبه کسب کنیم. در این گیر و دار تصور میکردیم که یکی پیدا شده که همه اینها را محقق میکند. ما هم با شور شوق و نادانی جوانی او را تشویق میکردیم و شعار میدادیم: «خلق جهان بداند مسعود (عنتر در گور) معلم ماست.»
چه معلمی که بر خلاف تمام افراد و جریانات مطرح آن زمان، حامی حقوق زنان نیز بود و بخش اعظمی از روزنامهاش به سلسله مقالات «زن در مسیر رهایی» اختصاص داشت و در ادامه زنان را همردیف و مسئول اول شورای رهبری کرد! معلمی که نه گرمای سوزان عراق و نه واکنشهای مختلف دوست و دشمن نتوانست او را منصرف کند که از روسری زنان فرقه کوتاه بیاید.
معلمی که آنقدر در راستای تحقق حقوق زنان پیش رفت که اعضای فرقهاش نه تنها حق ازدواج ندارند، بلکه حق مواجهه با جنس مخالف را نیز ندارند. اگر هم روزی روزگاری زنی را با وعده و وعید برای تور سیاحتی به مقرشان ببرند که نیاز تبلیغاتیشان را برآورده کند، صرف دیدن یک زن بدون روسری سلسلهای از نشستها را به دنبال خواهد داشت که تکبهتک مردان باید بنویسند و در جمع بخوانند که از دیدن آن زن تمایلات جنسی داشتهاند.
بنده خدا، الهام خانم خبر ندارد که با این تور سیاحتی که رفت، چه غوغایی به پا کرده و چقدر در بین اعضا و سران فرقه مشهور و محبوب و مغضوب علیهم شده است. محبوب مردان زنندیده و مغضوب زنان شورای رهبری که تلاش میکنند مردان فرقه را وادارند تا الهام و خاطراتش و لحظاتش را بالا آورده و استفراغ کنند.
بگذریم از الهام خانم و سفر پرحاشیهاش و عکس یادگاری مندرآوردی او به سبک هالیوودی در صحن مسجد کمپ اشرف.
برگردیم به آقا معلم خودمان یا همان عنتر زنده به گور فعلی (مسعود رجوی). او از بس به فکر حقوق زنان بود و صبح تا شب به زنان فکر میکرد، مجبور شد خودش را تمامعیار وقف زنان کند و به کمک خاله مریم یک مینی حرمسرای قاجاری تدارک ببیند. حالا باید بگوییم خلق جهان بداند معلم ما مترقیتر از ناصرالدین شاه است و به جای سرسرهبازی، رقص زنان را دوست دارد. و با همت علیا مخدره، رقص رهایی ترتیب داده که در جهان بینظیر است.
بله، چه فکر میکردیم و چه شد؛ سرگیجه و تهوع همزمان گریبانگیرم میشود.
مرضیه السادات رئیسی
انتهای پیام