بازیچه شدن حقوق بشر از سوی سازمان مجاهدین، به نخستین سال های انقلاب باز می گردد که مسعود رجوی، سوار بر خون میلیشیا، به مظلوم نمایی مشغول می شد تا جوانان بیشتری را به خود جذب کند. درست همان نقشی که هنرپیشه ها در فیلم های سینمایی ایفا می کنند. البته برای نوجوانانی چون ما که بدون آگاهی اجتماعی و سیاسی کافی بودیم، این نمایش ها، اثرات عمیقی داشت و مسعود بخوبی می توانست از صداقت ما بهره ببرد و ما را برای درگیری های خیابانی آماده تر کند تا کتک خوردن و کشته شدن را بخشی از مسئولیت و رسالت توحیدی خود قلمداد کنیم.
جالب اینکه بازی رسمی رجوی با حقوق بشر زمانی کلید خورد که وی فرمان ورود به فاز تروریستی را صادر کرده بود. یعنی درست زمانی که میلیشیا ناخواسته وارد اقدامات خشونت آمیز مسلحانه شده بود و مجاهدین دیگر یک گروه سیاسی به حساب نمی آمدند و در عرف بین الملل می بایست در کادر گروه های تروریستی همچون «کومله، دمکرات، خلق عرب، الاحوازیه، و یا فرقان» قرار میگرفتند و مسئله آنها امنیتی و جنایی بود نه آنچه تحت عنوان حقوق بشر باید مورد بررسی قرار گیرد.
حقوق بشر و مرصاد
پس از یک دوره ۷ ساله و شکست مجاهدین در عملیات فروغ جاویدان با قریب به ۲۰۰۰ کشته، گام دیگری از فعالیت های حقوق بشری آنان در کشورهای اروپایی رقم خورد. مسعود که پس از فرار از ایران به شهیدسازی گسترده دست زده بود تا توجه نهادهای حقوق بشری غربی را به خود جلب کند، با اعدام یکسری از زندانیان مجاهد مواجه شد که از یکسو تنش در داخل مناسبات سازمان را افزایش می داد و از سوی دیگر دست وی را برای تبلیغات ضدایرانی پر می کرد. کشته شدن کاظم رجوی در ژنو، عامل دیگری برای گسترش بازی حقوق بشری مجاهدین شد و مسعود که آمار کشته های سازمان را در عرض چند سال از ۵۰ به ۹۰ هزار نفر رسانده بود، اینک روی آمار ۱۲۰ هزار تایی مانور می داد. اقدامی که حتی صدای برخی از حامیان این فرقه را هم درآورد و آمار ۳۰ هزار نفره اضافه شده را بصورت مستند رد می کردند. یکی از کسانی که این آمار را بزرگنمایی خواند، ایرج مصداقی (از زندانیان سابق مجاهدین) بود که در اروپا به فعالیت های حقوق بشری اشتغال داشت. عجیب اینکه آمارسازی رجوی به حدی غیرقابل باور برای نهادهای مختلف بود که در چند دهه گذشته حتی ۱۰۰ نفر هم به آن اضافه نکرده و ثابت مانده است. آماری که طی ۷ سال از ۵۰ نفر به ۱۲۰ هزار رسیده بود، طی ۳۶ سال گذشته هیچ تغییری نداشته است.
حقوق بشر و سرکوب معترضین
دهه هفتاد، سرآغاز سرکوب های شدید داخلی در فرقه رجوی بود. از روزی که مریم رجوی به عنوان رئیس جمهور برگزیده معرفی شد و به اروپا رفت تا خود را ناجی زنان ایرانی و نماد حقوق بشر ایرانیان جلوه دهد، موجی از سرکوب و شکنجه در مناسبات مجاهدین رقم خورد که به مدت یک دهه با شدت تمام ادامه داشت و هرساله سیر صعودی به خود می گرفت. بازداشت و زندانی کردن صدها عضو معترض و کشتن چند تن در زیر شکنجه و بعدها کلید زدن قتل و خودکشی زنجیره ای، بخشی از سلسله جنایت هایی است که در درون مناسبات مجاهدین رخ می داد اما هیچکس از آن اطلاع نداشت و مسعود با کمک استخبارات صدام، توانسته بود جلوی هرگونه فرار و رساندن صدای شکنجه شدگان به خارج از عراق را بگیرد. با اینحال، همگان شاهد فعالیت های حقوق بشری مریم در اروپا بودند. این موج سرکوب، نهایتاً با سقوط صدام به پایان رسید و دور دیگری از نقض حقوق بشر در مناسبات این فرقه خطرناک آغاز شد. خودسوزی یاسر اکبری نسب، نمونه ای از فجایع بوجود آمده پس از سقوط صدام در قرارگاه اشرف بود که زیر چتر حمایت آمریکایی ها از مجاهدین صورت می گرفت.
در ادامه این داستان تلخ، وقایع خونین دیگری هم در اشرف (پس از صدام) صورت می گرفت که نقض پایه ای ترین حقوق انسان ها به حساب می آمد. گسیل اجباری نیروها بسوی پلیس عراق و ایجاد درگیری های قابل اجتناب، نمونه ای از این موارد حقوق بشری بود. صدها زن و مرد مجاهدین در طی چند مرحله درگیری با دولت و پلیس عراق کشته و زخمی شدند. هدف چیزی نبود جز اینکه مسعود می خواست با ایجاد خونریزی، توجه نهادهای حقوق بشری را جلب کند تا هرچه زودتر وی را از عراق خارج کنند و به جای امن ببرند. مسعود برای حفظ جان خود، حقوق انسانی صدها عضو فرقه را زیر پا گذاشت و آنان را قربانی جاه طلبی خود کرد.
حقوق بشر و دستور خودسوزی
از روزی که صدام ساقط شد، تا روزی که مجاهدین را به آلبانی منتقل کردند، بیش از یک دهه طول کشید و طی آن خون های زیادی بر زمین ریخته شد که عمدتاً در عراق بود. اما نقض حقوق بشر تنها در این کشور جنگ زده رخ نمی داد. هنوز ۳ ماه از فرار مریم به پاریس نگذشته بود که خبر دستگیری اش بگوش رسید و عاملی شد برای صدور دستور خودسوزی به مجاهدین در شهرهای مختلف اروپا که نتیجه آن وحشت آفرینی و کشته و زخمی شدن دهها عضو سازمان بود. قربانی کردن نیروهای خودی برای رهایی از یک بازداشت دو هفته ای، نمونه بارز نقض حقوق بشر از سوی کسی بود که خود را نماد دمکراسی و آزادی در جهان می دانست. می توان گفت با خودسوزی دهها عضو مجاهدین در فرانسه و انگلیس، که طی آن دو زن مجاهد نیز کشته شدند، حقوق بشر مریم برای همیشه در آتش سوخت. اما ملکه ترور، همچنان مشغول قربانی کردن بازماندگان فرقه در اروپاست. رخدادهای ۳۰ خرداد ۱۴۰۲ در آلبانی، قابل کتمان نیست. ایجاد درگیری بین پلیس آلبانی و ۲۰۰۰ زن و مرد پیر مستقر در اشرف ۳، عملاً سیاست ضدبشری مریم را بار دیگر در اروپا به نمایش گذاشت. او که در پاریس امن بسر می برد، صدها پیرمرد و پیرزن را به مصاف با پلیس آلبانی فرستاد و دچار آسیب نمود. کاری که یادآور به کشتن دادن صدها عضو مجاهدین در عراق بود و نشان می داد سیاست های مریم در هرکجا که باشد تغییر نمی کند و تنها با خونریزی به حیات خود ادامه می دهد.
حقوق بشر و هولوکاست
مریم که پس از اشغال عراق دست بدامان سعودی و کارفرمایان صهیونیست شده بود تا کمبود حمایت مالی صدام را جبران کند، پس از عملیات بزرگ توفان الاقصی، به تناقضگویی پیرامون مسئله اصلی فلسطین که همانا اشغالگری و نسل کشی است پرداخت و تلاش کرد بجای قاتلان کودکان فلسطین، جمهوری اسلامی را خطر اصلی صلح جهانی و جنایات غزه جلوه دهد. پیش از آن نیز، در فتنه ۱۴۰۱ بیشترین فعالیت زوج رجوی، در راستای برداشتن لقب کودک کش از روی صهیونیست ها و پرتاب آن به سمت ایران بود. اما در رخدادهای ۹ ماه گذشته، شاهد سقوط تمام عیار مریم در زمینه اخلاقی، انسانی و حقوقی بودیم. وی حتی یک جمله در حمایت از زنان و کودکان قتل عام شده فلسطینی در غزه بر زبان نیاورد تا مجبور نباشد صهیونیست ها را محکوم کند. نسل کشی ۹ ماهه مردم غزه و ترور اسماعیل هنیه در تهران، طینت اصلی مریم رجوی را بیش از همیشه آشکار نمود. وی که از سال ۱۳۷۲ مدام دم از حمایت مردم فلسطین می زد و با مقامات مختلف فلسطینی دیدار می کرد و پیش از او نیز مسعود رجوی با آنها عکس یادگاری می گرفت، نه تنها حاضر به محکومیت ترور یکی از رهبران مقاومت فلسطین در ایران نشد، بلکه تلاش کرد آنرا با برجسته کردن مسئله نقض حقوق بشر در ایران بپوشاند و نهادهای حقوق بشری را نیز به آن سمت هدایت کند.
به این ترتیب، زنی که دهها سال بیشترین نقض حقوق بشر و ترور علیه مردم ایران را در پرونده دارد و مسئول اصلی سرکوب اعضای معترض مجاهدین است و سال ها بر کشتار کودکان یمن و غزه چشم فروبسته، اینبار برای نجات کودک کش ها و قطع نشدن حمایت مالی آنها، دست به فریبکاری با عنوان حقوق بشر زده تا افکار عمومی را منحرف کند. گسیل نیروهای اجاره ای به خیابان های اروپا و اعزام تعدادی اجیر شده در داخل برای پخش تراکت های تبلیغی، و انبوه لابیگری برای جمع آوری امضا که همه برآمده از پولپاشی است، نشان می دهد که این الهه ضدبشر تا چه حد خود را به جریان کودک کش وابسته می بیند که حاضر است بخاطر حفظ آنها، تمام قواعد اخلاقی را زیر پا بگذارد و با وجود داشتن پرونده ای سیاه از انواع جنایت ها و ترورها، نمایش حقوق بشر اجرا کند.
حامد صرافپور- انجمن نجات مرکز فارس
انتهای پیام