• امروز : پنج شنبه - ۶ دی - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 26 December - 2024

«سرهنگ ثریا» با من چه کرد؟

  • کد خبر : 47711
  • 06 آگوست 2024 - 10:18
سرهنگ ثریا

«در چند صحنه از فیلم بغض گلویم را فشار داد و ناخودآگاه اشک از چشمانم سرازیر شد. چرا، چون که تماما در لحظه لحظۀ آن فیلم غرق در خاطرات تلخ آن دوران در حال تصویر سازی بودم و تمام وجودم مملو از درد توام با خشم بود.»

بخشعلی علیزاده، عضو خانواده بزرگ انجمن نجات، در یادداشتی به بهانه آغاز اکران عمومی فیلم «سرهنگ ثریا» نوشت: من قسمت هایی از این فیلم را دیده بودم و حتی خودم در چند نوبت جهت کمک به درستی یا غلطی برخی صحنه‌هایش به یاری کارگردان شتافته بودم ولی باید اعتراف بکنم که هیچ گاه این قدر در دفعات قبل در خودم منقلب نشده بودم.

در چند صحنه از فیلم بغض گلویم را فشار داد و ناخودآگاه اشک از چشمانم سرازیر شد. چرا، چون که تماما در لحظه لحظۀ آن فیلم غرق در خاطرات تلخ آن دوران در حال تصویر سازی بودم و تمام وجودم مملو از درد توام با خشم بود، دردی که ناشی از تمام سختی هایی بود که متحمل شده بودم و خشمی که مسببین آن باعثش شده بودند. الان که نگاه می کنم خودم بهت زده می شوم که چطور من در مقابل خانواده خودم ایستاده بودم و به آنان دشنام می دادم و فکر می کردم که آنان دشمن ترین دشمنان من و بقیه هستند؟!

خانواده چشم انتظار

به واقع از خودم و از تمامی کسانی که باعث آن لحظات دردناک بودند، متنفر شدم. باور کنید انگاری که یک مشت آدم از خود بی خود در حال انجام کارهایی هستند که خودشان هم نمی دانند که چکار می کنند، همانند ربات کوکی! نه احساس دارد و نه انتخاب و نه امکان تصمیم گیری و به وجود آوردن راه حل. گوشهایش باز است به سمتی که به او می گویند کجا برو، چکار بکن، نیاز شد برایش بمیر!

در هر قسمتی از فیلم به خاطرات بد آن دوران کشیده می شدم، انگاری که هم این طرف سیم خار دارها (طرف خانواده ها) بودم و هم آن طرف سیم خاردارها در داخل کمپ اشرف. برای ما می گفتند که خانواده ها در بهترین هتل های بغداد سکنی داده شده اند و با بهترین امکانات زندگی می کنند در حالی که خودم وقتی نگهبان بودم می توانستم وضعیت آنها که قابل مشاهده بود را ببینم. می دیدم که در گرمای سوزان عراق در تابستان و سرمای کشنده زمستان آنان شبانه روز در پشت درب های اشرف به انتظار نشسته اند و خواهان دیدار با عزیزانشان هستند.

باید اعتراف کنم که هنوز بارقه هایی از انسانیت را در خودم زنده می دیدم و آن طور که رجوی می خواست حس و حال خانواده در درونم نمرده بود. می توانستم در خودم این را احساس کنم که هنوز پدر و مادرم را دوست دارم، برادرها و خواهرانم را دوست دارم و دلم برای دیدارشان یک ذره شده بود. احساس می کردم که تشنه یک لحظه دیدارشان هستم، می خواستم آنان را به آغوش بکشم و گریه کنم. آری، رجوی در این یک مورد خاص شکست خورد و نتوانسته بود که حس و حال عشق به خانواده را در درون من و بقیه بکشد، و این یک نوید رهایی در درونم بود.

khanevade102

نمی دانم چند درصد از پدران و مادران و خواهران و برادرانی که پشت درب قرارگاه اشرف خواهان دیدار فرزندان و عزیزانشان بودند توانستند به خواسته خود برسند ولی خانواده من توانست، هر چند خیلی دیر ولی بلاخره توانست و من به آن خواسته درونی خودم رسیدم.

باز باید اعتراف کنم که تلاش های تک تک آن پدران و خواهران بود که باعث شد من الان در زندگی آزاد زندگی کرده و طعم شیرین زندگی را مجدد بچشم و از آن جهنمی که رجوی ساخته بود رها شده و به آرزوهایم برسم.

«سرهنگ ثریا» به میدان آمد / رجوی‌ها این بار با لشکر مادران طرف هستند

از همین جا و به بهانه دیدن این فیلم بسیار جذاب و احساسی از تمامی تلاش هایی که خانواده ها کردند سپاسگزارم و به همه آنهایی که هنوز موفق به دیدار عزیزانشان نشده اند نوید می دهم که خسته نشوید و به تلاش های خودتان ادامه بدهید زیرا که صبح رهایی بیشتر از آنچه که تصورش را بکنیم نزدیک است.

در همین جا به روح تمامی مادران و پدرانی که در حسرت دیدار عزیزانشان به آسمان ها پر کشیدند فاتحه می خوانم و برایشان دعا می کنم که روحشان در آرامش باشد. با قلبی مالامال از درد و اندوه دست بوس تمام خانواده هایی هستم که درد و رنج کشیدند.

روایت مهرآمیز «بخشعلی علیزاده»، از لحظه ملاقات با خانواده را ببینید

انتهای پیام

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=47711