بهمن ماه سال ۱۳۸۲، زمانی که آمریکا و متحدینش تصمیم به سرنگونی دولت بعثی عراق گرفته بودند، سرکرده فرقه رجوی یک نشست عمومی برای نیروهای داخل فرقه برگزار کرد.
رجوی در آن نشست علنی اعلام کرد که ما در جنگ بیطرف هستیم و تمام مختصات را به نیروهای متحدین و سازمان ملل دادهایم، اما باید برای شرایط خاصی که در آینده پیش خواهد آمد، آماده شویم. فرماندهان در قسمتهای مهندسی در نوار مرزی اقداماتی انجام دادند.
در مرحله اول که ما در طرف صاحب خانه (صدام) هستیم و در نهایت هم به خانه خودمان (ایران) میرویم. اگر هم نیروهای آمریکا عراق را اشغال کردند، ما میگوییم «ما با شما کاری نداریم، به خانه خودمان میرویم» و صحبتها در همین نشست با همین گفتگوها و شعار دادنها به پایان رسید. رجوی موقع ترک سالن این جمله را گفت: «دیدار بعدی در میدان آزادی». فرماندهان شما را توجیه میکنند.
از آن روز به بعد تا شب عید ۱۳۸۳، تمام فرقه در حال آمادهسازی ابزار جنگی، زره و… بودند و شب عید به سمت مرز ایران و عراق به حرکت در آمدند. نفرات هم بنا به گفته سرکرده فرقه سرازپا نمیشناختند و حرفشان این بود که دیگر این آخر کاره و یکسره میشویم. نفرات از اول فرودین ۸۳ تا ۲۰ فروردین در سنگرهای زیرزمینی مستقر و منتظر فرمان نهایی بودند ولی به جای فرمان، هر شب با کاغذهای دستنوشته که سنگر به سنگر توسط فرمانده هر قسمت خوانده میشد، خبری برای نفرات میخواندند که هر لحظه آماده باشید.
روز ۲۱ فرودین، دولت بعثی عراق سقوط کرد ولی هنوز فرقه این را از نفرات مخفی نگهداشته بود. در منطقه، وقتی نفرات متوجه شدند که ارتش عراق پادگانها را خالی کردند و همه داشتند فرار میکردند، فرماندهان به ناچار اظهار داشتند که هنوز خبر واقعی نیست ولی میتوانیم از زاغههای عراق برویم و مهمات برداریم و تا جایی که خودرو یا زرهیها جا دارد مهمات بردارید. همان روز این کار انجام شد و تا شب همه دنبال این کار بودند که فردای آن روز رجوی دستور حمله به ایران را بدهد.
ولی همان شب، نیروهای آمریکایی مواضع منافقین را بمباران کردند. ولی یک گلوله از سوی نفاق به سمت نیروهای امپریالیسم جهانخوار شلیک نشد، این در حالی بود که تعداد زیادی از نیروهای نفاق کشته یا زخمی شده بودند. فردای آن شب، نیروهای فرقه در نوار مرزی بودند و به جای اینکه مانع نیروهای آمریکایی شوند و از صاحب خانه (صدام) پشیبانی کنند، چند خودرو مسلح به فرماندهی حسین ابریشمچی به استقبال نیروهای آمریکا رفتند و آنها را به حالت اسکورت به مکانهای که دولت صدام موشک و هواپیما مخفی کرده بود راهنمایی میکردند. این موضع فرقه در قبال نیروهای آمریکایی برای نفرات تعجبآور بود. در همان روزها که نفرات تمام وجودشان پر از سوال و ابهام بود، پس آن شعارهای ضد آمریکایی و سرودهای آمریکایی بیرون شو مجاهد در کمینه، چی شد؟ فرماندهان جلسات توجیهی گذاشتند تا زمینه چینی کنند که آنچه را از قبل رجوی گفته و یا آینده پیش خواهد آمد، آماده کنند. چند روز بعد، در حالی که نفرات با هزاران سوال و ابهام در کنار زرهیها یا در سنگرها بودند، پیامی منتسب از سرکرده فرقه برای نفرات خوانده شد مبنی بر اینکه ما از اول بیطرفیمان را اعلام کردیم. حال بایستی در بالای هر زرهی و خودرو یا سنگر پرچم سفید بزنید. البته این به عنوان تسلیم نیست بلکه جهت تشخیص صاحب خانه دوم (آمریکا) است تا اشتباهی مورد هدف واقع نشویم، چون ما با صاحب خانه جدید بایستی وارد مذاکره شویم و راه آینده خود را هموار کنیم.
بعد از چند روز، به دستور نیروهای آمریکایی، تمام نیروها و زرهیهای فرقه رجوی در پادگانی به نام مقر سپاه سوم جمعآوری شدند و نفرات تمام مهمات را به نیروهای آمریکایی تحویل دادند. چند روزی گذشت و نیروهای آمریکایی به فرماندهی ژنرال اودیونر اشرف را محاصره کردند و گفتند یا تسلیم کامل یا بمباران. فرقه اسم این را مذاکره گذاشت و در نهایت برای نیروهای خودی و تبلیغات بیرونی نام آن را گردآوری سلاح گذاشت.
ولی چیزی که از آن روز زیاد مطرح میشد، نفر مذاکره کننده مژگان پارسایی بود. ناگفته نماند که پیامی هم از سوی رجوی آمد و آنطور بیان کرده بود که من اسبسوار را بر اسب ترجیح دادم و هر زمان بخواهیم، سلاح هست و پولش هم را داریم. الان مهمترین کار این است که با صاحب خانه تفاهم کنیم که مقصد بعدیش ایران است.
مرتضی حیدرزاده
انتهای پیام