«بتول ملکی» از اعضای سابق سازمان مجاهدین در رابطه با کودکانی که والدین خود را از دست داده بودند، میگوید: در پایگاه جلالزاده کار میکردم. آنجا بچه ۴ سالهای بود که مادرش در عملیات نافرجام فروغ جاویدان کشته شده بود…
آن بچه را داده بودند به زنی به نام فخری… من و فخری خانهمان طبقه پنجم بود. هر وقت که نزد فخری میرفتم میدیدم که رضا دم درب آسانسور نشسته و مامانش را صدا میزند.
همیشه گریه میکرد و من هم جرئت بغل کردن بچه را نداشتم؛ چون مسئولین دعوا میکردند و توجیهشان این بود که؛ اگر تو این کار را بکنی، بچه به تو عادت خواهد کرد.
بعد به فخری چند بار گفتم که این گناه دارد، این بچه هر شب چند بار از خواب بیدار میشود.
جواب دادند: که تو ول کن و زیاد در قید این جور چیزها نباش، خودش عادت خواهد کرد.
گفتم چی را عادت خواهد کرد؟ اینکه مادر ندارد…
بعد از مدتی دیدم که از رضا هیچ خبری نیست!
شقایقهای زخمی، ص ۷۵
انتهای پیام