• امروز : دوشنبه - ۵ آذر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Monday - 25 November - 2024

نامه سرگشاده به آقای محمد ملکی

  • کد خبر : 4595
  • 13 دسامبر 2015 - 10:44

نامه سرگشاده به آقای محمد ملکی

پیشگفتار:

Sarafpoor%20Hamedچند روز قبل در مراسم خاکسپاری خانم مهری جنت پور (داعی الاسلام) که تعدادی از فرزندانش از جمله حسین، حسن، فاطمه (ژاله) و زهرا عضو فرقه مجاهدین هستند، آقای محمد ملکی استاد پیشین دانشگاه تهران سخنرانی داشت. در این سخنرانی، ایشان ضمن “زینبی زیست” بودن خانم جنت پور، به دفاع ضمنی از فرقه رجوی پرداخت و اسیران لیبرتی را همانند “کوه ایستاده” خواند که با ۸۰ موشک هدف قرار گرفته اند:

“در وصف این زنی که، انسانی که در طول زندگیش واقعاً زینبی زیست چه بگویم؟ واقعاً زینبی زیست و فرزندانی تربیت کرده، تحویل جامعه داده -نه تنها فرزندان خودش بلکه خیلی از بچه هایی که آنطرف مرز هستند زیر موشک هستند، زیر هزاران گرفتاری هستند و مشکلات، ولی- مثل کوه ایستاده اند. اینها فرزندان این مادر هستند.

تیر زدی، تبر زدی، بر تن بی سپر زدی، دیگه وقی دیدی اینها کافی نیست با موشک، ۸۰ موشک…”

وی در ادامه خطاب به مسئولین گفت: “مطمئن باش تا یکی دوماه دیگر لیبرتی از اولش هم زیباتر و بهتر و قشنگ تر خواهد شد!.”

https://www.youtube.com/watch?v=OZqhctF00AU&feature=autoshare

محمد ملکی مجاهدین خلق فرقه رجوی

جای تأسف اینجاست که چنین شخصیتی (با سالها حضور در مقام استادی دانشگاه!) بدون اینکه کوچکترین شناختی از ماهیت “تروریستی، استبدادی و فرقه ای” مجاهدین داشته باشد و بدون اینکه از صدها عضو باسابقه مجاهدین که طی سالها موفق به “فرار” از اسارت رجوی شده اند، سوآلی در مورد مناسبات درونی آنان پرسیده باشد و یا مطالعه ای در این زمینه داشته باشد، اینگونه سخنان را بر زبان آورده که خود نشانگر عمق سطحی نگری و احساساتی عمل کردن بخشی از جامعه ما می باشد.

من در اینجا نیاز دیدم بنا به احساس مسئولیت و بنا به وظیفه انسانی خود نکاتی را خطاب به ایشان شرح دهم. باشد که آقای ملکی و همفکران ایشان برای یک ساعت هم که شده “فکر” کنند و به یاد آورند که یکساعت تفکر از چهل سال عبادت برتر است. متن نامه در زیر آمده است:

…………………………………………………………………..

آقای ملکی!

هزاران مقاله، کتاب و مطلب به قلم جداشدگان از این فرقه مخوف انتشار یافته که تنها بخشی اندک از جنایات و خیانت های سران این فرقه را به نمایش می گذارد، و لذا اینجا نه فرصت چندانی برای بازنویسی است و نه در حوصله شما و سایر خوانندگان خواهد بود که بخواهم صدها کتاب را در اینجا خلاصه نویسی کنم. تنها به نقد سخنان کوتاه شما می پردازم و ضمن آن به برخی مسائل ضروری مرتبط به سخنان تان اشاره می کنم. خواه پند گیرید یا ملال… تا ببینیم یک “استاد منتقد باسابقه دانشگاه” چه معنا و مفهومی از “نقد و دمکراسی” دارد تا ما هنرجویان نیز فراگیریم!.

در ابتدا، من نیز درگذشت این مادر را تسلیت می گویم و برای بازماندگان ایشان -بخصوص زهرا که همیشه او را دوست داشتم- آرزوی تسلی خاطر دارم. در همین جا بد نیست به شما (آقای محمد ملکی) که ایشان را به عنوان زنی زینب گونه معرفی کردید و فرزندان ایشان را ستودید چند نکته را عرض کنم:

اینجانب برخلاف شما که هیچ آشنایی با فرزندان خانم مهری جنت پور ندارید، سالهای طولانی ایشان را از نزدیک می شناسم. یکی از خواهران ایشان زهراست، دختری که بدون تردید -از دید من- انسانی مهربان، مسئول و با محبت بود. وی را از تابستان ۱۳۶۷ می شناسم، زمانی که با هم در یگان تانک تیپ ۹۱۰ واقع در قرارگاه اشرف بوده و چندسال بعد در کاری دیگر (مدیریت شبکه کامپیوتری قرارگاه حبیب در بصره) با یکدیگر همکاری و رابطه ای نزدیک داشتیم و در طول این مدت هیچ گزندی از وی نسبت به کسی ندیدم و به همین خاطر همیشه مورد احترام من بوده و خواهد بود. فرزند دیگر این خانم حسین (قادر) نیز از مسئولین قدیمی فرقه رجوی و مدتی از معاونین مهدی ابریشمچی بود که بخاطر مسائلی رده او را پایین کشیده و به عنوان فرمانده یگان تانک لشکر ۹۱ منصوب کردند. در طی چند ماه به عنوان فرمانده دسته تانک تحت مسئولیت ایشان قرار داشتم و در آن زمان مورد احترام من بود تا سال ها بعد که گویا در جریان مباحث انقلاب تغییراتی در او ایجاد شد که دیگر با وی ارتباط نزدیک نداشتم…

از این مادر، دختر دیگری به نام فاطمه نیز به یادگار مانده که در درون مناسبات مجاهدین تحت عنوان “خواهر ژاله” شناخته می شود. بعکس خواهرش زهرا، وی زنی تندگو و بددهان بود که به گفته افرادی که با وی کار می کردند مدام به تحت مسئولین خود فحش می داد. از این مادر، پسر دیگری زاده شده که سالها به دروغ رابطه خود با مجاهدین را نفی و برای خود سوابق مبارزاتی جعلی هم تولید می کرد، تا اینکه ما موفق شدیم چهره ایشان را افشا کرده و وادار کنیم به صراحت ارتباط خود با مجاهدین را برملا کند. طبعاً این شخص معرف حضور شما هست: آقای حسن داعی الاسلام که هر از مدتی به صدای آمریکا و بی بی سی دعوت و برای برپایی تحریم های اقتصادی غرب علیه ملت ایران و ایجاد جنگ بین ایران و آمریکا توجیهات شرعی و قانونی وضع می کند. متأسفانه ایشان (حسن داعی الاسلام) شخصیتی دروغگو، شارلاتان و به غایت ترسو دارد و این را هم رسماً در صدای آمریکا معترف بوده و تصور نمی کنم ایشان را ندیده و سخنان او را تاکنون گوش نداده باشید.

جناب ملکی، آیا شما نمی دانستید که یکی از فرزندان این مادر سال های طولانی در ضدیت با مردم ایران، برای تحریم کشورمان لابیگری می کند و با پلیدترین و جنگ افروزترین جناح آمریکایی برای ایجاد جنگ با ایران در تلاش است؟ آیا می دانید که حسن داعی الاسلام از دوستان نزدیک کسانی چون جان بولتن و جان مک کین است که امروز همه جهان آنان را به سردمداری داعش و القاعده و دیگر تروریست های منطقه می شناسند؟ قرار نیست بیش از حد غلو کرده و همه فرزندان این مادر را در یک کفه ریخته و تقدس بخشیم. بله، فرزندان این مادر که می گویید در آنسوی مرزها هستند اینها بودند که معرفی کردم. یک دختر ایشان به سرکوب اسیران رجوی در قرارگاه های اشرف و لیبرتی مشغول بوده و یک پسرش در آمریکا به لابیگری با جنایتکارترین شخصیت های ضدایرانی در راستای برافروختن جنگ و تشدید تحریم ایرانیان قدم بر می دارد.

آقای ملکی،

اجازه دهید در مورد لیبرتی بگویم: گفتید که لیبرتی را قشنگ تر و بهتر خواهند ساخت!… نمی دانم از کدام ۸۰ موشک صحبت کردید!، گویا مطالعه شما خیلی کم است و در این رابطه هم اطلاعات اندکی دارید. هیچگاه به لیبرتی این تعداد موشک پرتاب نشده و آمار موشک های اصابت شده به این محل در حدود ۱۵ تا ۲۵ در نوسان بوده است. در سال ۱۳۸۰ بود که بنا به آمار خود مجاهدین تعداد ۸۸ فروند موشک به قرارگاه های حبیب، اشرف و انزلی پرتاب شد که آن زمان لیبرتی هم وجود نداشت. به هرحال آمار زیاد مهم نیست چون موشک های پرتاب شده مهم هستند. اما نگفتید که در ۲۴ سال گذشته به طور عام (یعنی بعد از جنگ کویت و منفور شدن صدام تا سقوط وی که سازمان ملل آمادگی کامل داشت همه مجاهدین را به خارج منتقل کند و دول غربی هم براحتی می پذیرفتند)، و در ۱۲ سال گذشته به طور خاص (که شرایط مناسبی برای انتقال آنان مهیا شد و رجوی با ترفندهای مختلف که من کاملاً در جریان بودم مانع شد)، چه کسی اجازه نمی داد این انسان ها از عراق و از لیبرتی به کشورهای امن غربی منتقل شوند و چه کسی سد راه سازمان ملل شده بود؟ و چه کسی از توی پناهگاه امن خود در اردن و فرانسه به جمهوری اسلامی شعار “بیا بیا”‌ تقدیم می کرد و از اعضای اسیر خود در عراق می خواست که شعارهای “اشرف حفظ شرف و بجنگ تا بجنگیم” سر دهند و جمهوری اسلامی را به مصاف بطلبند، و در یک دخالت آشکار در امور داخلی عراق علیه نخست وزیر قانونی این کشور توطئه کرده و خواستار تسلیح و مبارزه مسلحانه می شد؟ آیا این اعمال تحریک کننده را مردم عراق و ایران و دولت های قانونی این کشورها می توانند تحمل کنند و واکنش نشان ندهند؟ آیا همکاری با صدام حسین بزرگترین گناه این گروه نبوده که خشم بسیاری از مردم عراق را درآورده و طبعاً نفرت بسیاری از ایرانیان را که در این خاک شهید می دادند را در می آورد؟ آیا صدها هزار شهید جنگ ایران و عراق و بیش از ۱۱۰۰۰ جان باخته ترورهای کور مجاهدین حق نداشتند و ندارند که خشمگین بوده و خواستار مجازات رجوی و انحلال این فرقه تروریستی شوند؟ آیا خبر دارید که اطلاعات هواپیمای نظامی ایران که در سال ۱۳۶۶ مورد اصابت موشک عراقی قرار گرفت و طی آن دهها تن از فرماندهان جنگ به شهادت رسیدند توسط رجوی به صدام فروخته شده بود و خودش شخصاً در یک نشست عمومی بدان اقرار کرد؟ آیا مطلع هستید که اطلاعات مربوط به نفوذ مردان قورباغه ای به مناطق اشغالی را که طی آن نزدیک به دویست تن از دلاورمردان ایران زمین به کمین ارتش صدام افتاده و تیرباران شدند توسط رجوی به صدام فروخته شده بود؟ آیا مردم ایران نباید خشمگین باشند؟ آیا فقط سران جمهوری اسلامی از این فرقه تروریستی در نفرت است؟

جای شگفتی است که می گویید لیبرتی را دوباره خواهند ساخت!. لیبرتی را برای چه باید بسازند؟ اصلاً این افراد در عراق چکار می کنند و برای چه باید در این کشور تروریست زده که مردم آن عمدتاً با مجاهدین دشمنی دارند زندگی کنند؟ به چه دلیل انرژی هزاران انسان ایرانی باید صرف ساخت و ساز در جایی شود که نه نفعی به حالت کشورشان دارد و نه متعلق به خودشان است و باید آن را ترک کنند؟

آقای ملکی، آیا شما بخشی از قشر روشنفکر این جامعه مصیبت زده نیستید که در دهه های گذشته جز ویرانی و دور شدن هرچه بیشتر از دمکراسی و آزادی برای این کشور نداشته اند؟ آیا یک انسان روشنفکر می تواند تا به این حد دور از خردورزی، آینده نگری و عمیق بینی باشد؟ اگر چنین نیست بفرمایید ده ها قرارگاه مجاهدین که طی سی سال در عراق به بهای خون هزاران مجاهد و به قیمت صدها میلیون دلار ساخته و آنگاه تخریب شد چه منافعی برای ملت ایران و عراق داشت که می گویید لیبرتی را هم دوباره بهتر بسازند؟‌ بفرمایید بگویید قرارگاه های اشرف، بدیع زادگان، باقرزاده، حبیب، سعید محسن، همایون، سردار، علوی، فائزه، موزرمی، و صدها پایگاه دیگر همچون جلالی، مقدم، جلالزاده، طباطبایی، شفاهی، منصوری، پارسیان، ازهدی… ووووو به کجا رسید که این یکی بخواهد به جایی برسد؟ آیا هزاران میلیارد تومان سرمایه این مملکت و پولهایی که می توانست براحتی این انسان ها را به کشوری امن برساند باید صرف بازسازی مقرهای موقت جنگی عراقی شود؟ آیا می دانید هزاران میلیارد تومان از پول هایی که خرج قرارگاه اشرف شد الان به کجا رسید؟‌ آیا می دانید این مقرها الان در دست چه کسانی است؟ تصور نمی کنم حتی یک مورد را هم بدانید!. این است فاجعه ای که روشنفکران ما در آن غوطه می خورند و جامعه ما نیز از این دست روشنفکران در رنج و سختی است.

آقای ملکی، چرا نگفتید رهبران این فرقه که اینهمه انسان را زیر موشک تنها گذاشته و رفته اند در کجا زندگی می کنند و چرا از نیروهای خود دور هستند؟ کدام رهبر انقلابی و مبارز و دمکراتیک دیده اید که تمام نیروهای خود را در میان آتش و خون رها کرده و به فرنگ رفته باشد تا در آنجا برای دشمن خود رجزخوانی کند؟ آیا ستارخان و باقرخان چنین کردند؟ آیا دکتر مصدق از این دست بود؟ رئیسعلی؟ چگوآرا؟ لنین؟ مائو؟ گاندی؟ ماندلا؟ زاپاتا؟ عرفات؟ یا شاید صدام حسین؟ در داخل ایران امروز چه کسی چنین بوده است؟ آیا سردار قاسم سلیمانی در پاریس ویلا دارد و از آنجا نبردها را فرماندهی می کند؟ آیا بازرگان به خارج گریخت؟ آیا موسوی به بیگانگان پناهنده شد؟ آیا مهندس سحابی و داریوش و پروانه چنین شدند؟

آیا شما در حال بازی خوردن نیستید؟ حقوق بشر کدام است که ما از آن بیگانه مانده ایم؟ من یکی از هزاران عضو این فرقه بودم که در زیر بمباران شدید آمریکایی ها تصور می کردیم مریم قجرعضدانلو و مسعود رجوی نیز در کنارمان حضور دارند و به اعتبار حضورشان سختی ها را پشت سر می گذاشتم. غافل از اینکه مریم قجر به همراه گروهی از سران این فرقه به فرانسه گریخته و مسعود رجوی نیز در حال زمینه سازی فرار است. دوماه بعد از پایان جنگ خبر دستگیری مریم قجر را در فرانسه روی تابلو اعلانات دیدم و شوکه شدم که ایشان کی ما را تنها گذاشت و به فرنگ رفت؟ بله رهبری جان بر کف مان هزاران نیروی خود را زیر بمباران و در میدان جنگ تنها گذاشته و به امن فرنگ رفته بودند. شما نبودید که ببینید هزاران عضو این فرقه چطور در میان آتش و خون بی فرمانده مانده و سرگردان در جاده ها هدف موشک های آمریکایی قرار می گرفتند و یا توسط نیروهای مخالف صدام به قتل می رسیدند. بله سران فرقه میدان جنگ و فرماندهی را ترک کرده و با لباس مبدل روستایی به قرارگاه بازگشته بودند تا به همراه مسعود رجوی از عراق فرار کنند. برآوردشان این بود که ۹۰ درصد مجاهدین در این عاشورا! قتل عام خواهند شد و چند درصد بقیه هم که فرماندهان کلیدی بودند به همراه رجوی راهی فرنگ می شوند اما محاسبه رجوی خوب از آب در نیامد و خودش برای مدتی در عراق گیر افتاد. این بود حکایت آنهایی که ادعا می کنید مثل کوه ایستاده اند و لیبرتی را بهتر خواهند ساخت. البته حساب قربانیان از رهبری این فرقه جداست.

آقای ملکی!

این چه حقوق بشری است که امروز شما نمایندگی می کنید که چشم بر بیش از “صد زن مثله شده – صدها زن عقد شده برای مسعود رجوی – ده ها زن و مرد کشته شده و خودکشی کرده – هزاران انسان تحقیر شده در نشست های مختلف تحت عنوان عملیات جاری، دیگچه، دیگ، حوض، طعمه و غسل هفتگی” و همچنین چشم بر “هزاران مورد عملیات تروریستی با بیش از ۱۱۰۰۰ کشته و همکاری با دیکتاتوری چون صدام حسین و حامیان داعش” بسته است؟ این چه حقوق بشری است که شمایان امروز نمایندگی می کنید؟ آیا خانواده ترور شده ها انسان نبودند؟ آیا هزاران خانواده اعضای این فرقه که اکنون خواستار یک ملاقات ساده با فرزندان شان هستند و رجوی از آن جلوگیری می کند انسان نیستند؟

آیا خانواده هزاران عضو مجاهدین که در قرارگاه اشرف و امروز در لیبرتی اسیر سیاست های ضدبشری رجوی هستند به عنوان بشر به حساب نمی آیند و تنها مادر داعی و یا آن چند مادر دیگری که هر روز بازیچه دست حقوق بشری های وطنی می شوند تا از آنان عکس و فیلم تهیه شود، بشر هستند و حقوق شان ضایع شده است؟ آیا این مادران که طی چند سال گذشته در کنار اشرف و لیبرتی بست نشسته بودند تا در پایان عمر برای یکساعت عزیزان خود را ببینند، هم به عنوان بشر به حساب می آورید؟ چرا شما تنها نماینده چند خانواده شده اید و برای آنان مراسم می گیرید و فریاد می زنید و “تیر زدی، تبر زدی” سر می دهید؟ این مادران داغدار و دردمند را ببینید که چگونه توسط رجوی سنگباران می شوند و مورد اهانت قرار می گیرند و آنها را سگ هار و مزدوران سپاه قدس معرفی می کند. این مادران گریان و خونین دل را نگاه کنید! و به یادآورید که حسن داعی و همفکران و رهبران شان به آنان چگونه اهانت می کنند و زیر ضرب و شتم قرار می دهند:

محمد ملکی مجاهدین خلق فرقه رجوی

جناب دکتر ملکی،

این ها بخشی اندک از درد هستند. شما تحت تأثیر چند سخنرانی ریایی و چند کلیپ ساخته شده در تلویزیون مجاهدین قرار گرفته و بدون کوچکترین تحقیق که برای هر استاد دانشگاه می باید پایه فرضیات و نظریات اش باشد، دچار احساسات شده و قضاوتی بشدت نادرست و دور از حق داشته اید. شما از جمهوری اسلامی چه ایراداتی می گیرید، آیا جز همین ایراداتی است که در خودتان هم وجود دارد؟

شما مادر ریحانه جباری، ستار بهشتی، مادر داعی و چند مادر دیگر را زینبی می خوانید! و هزاران مادر داغدار را نمی بینید… راستی ریحانه جباری هم شهید راه حقیقت بود که مریم رجوی برایش مراسم عزاداری برپا می کند و الگوی مبارزه زنان ایرانی قلمداد می کند و مادرش در کمپین حقوق بشری شما قرار گرفته و از وی کلیپ های آنچنانی برای تغذیه رسانه های بیگانه درست می کنید؟ آیا شما مدعیان حقوق بشر “مادر رضایی” را هم می شناسید؟ همان مادری که هیچکس از او یاد نکرد و برایش اشک نریخت و از او فیلم تهیه نکرد؟

آقای ملکی، این زن سالخورده “مادر رضایی” است، مادری که ۳۰ سال بخاطر قدرت طلبی مسعود رجوی درد تنهایی و بی کسی را متحمل شد و رنج کشید!… می خواهید ایشان را معرفی کنم؟ وی مادری است ۷۵ ساله که دارایی او تنها ۵ فرزند بود و رجوی همه را از وی دزدید. پسر بزرگش اسماعیل اعدام شد، چهار فرزند دیگرش را رجوی بدون اطلاع وی دزدید و به عراق برد. همان رجوی که بی شرمانه از جمهوری اسلامی بخاطر جبهه رفتن نوجوانان زیر ۱۸ سال نقد و ایراد وارد می کند، چهار فرزند وی را که دوتایشان زیر ۱۸ سال داشتند (کبری، زهرا، علیرضا، اکرم) را پشت سر هم به عراق برد تا در عملیات های تروریستی مورد سوء استفاده قرار دهد بدون اینکه مادرش را مطلع سازند. زنی که رجوی با بی شرمی بدون اینکه در جریان باشد مورد سوء استفاده برای قاچاق انسان از ایران به ترکیه و عراق قرار داد و باعث شد که این مادر – در سن ۵۰ سالگی – هم فرزندانش را از دست بدهد و هم ماه ها در زندان های سرد و تاریک روزگار بگذارند و در تنهایی اشک بریزد. مادری که خبر نداشت مسافرت هایش ساختگی است و از او برای “عادی سازی” سوء استفاده شده است و تا مدت ها بعد از بازداشت و زندانی شدن نمی دانست چه کاری بازداشت شده است. مادری که سال ها چشم انتظار چهار فرزند ربوده شده اش بود و برای دیدارشان اشک می ریخت.

محمد ملکی مجاهدین خلق فرقه رجوی

بله اقای ملکی، این مادر داغدار و رنج کشیده هم بشر است، آیا از سران فرقه رجوی می پرسید که چرا این مادر را مورد سوء استفاده قرار داده و به زندان انداخته و فرزندانش را بدون اطلاع ربوده است؟ آیا می دانید این مادر دوبار در سنین کهنسالی با مشقت فراوان به عراق رفت تا فرزندانش را ببیند و رجوی باز هم در صدد بود تا این زن استوار و رنج کشیده را مورد سوء استفاده قرار دهد؟ اگر نمی دانید برایتان می گویم که رجوی در صدد بود تا مقداری اعلامیه های تبلیغی به وی بدهد تا در ایران پخش کند تا دستگیر و قربانی شود و باز هم بیش از پیش بتواند خوراک تبلیغی برای خود تولید کرده و چند صباحی بیشتر به حیات ننگین خود ادامه دهد. اما این مادر کهنسال با تجارب پیشین خود، متوجه این بازی کثیف شده و آن را نپذیرفته بود.

راستی جناب ملکی، آیا مطلع هستید که یک دختر این مادر سه سال قبل موفق شد با طراحی یک نقشه پر ریسک از قرارگاه اشرف فرار کند؟ آیا می دانید که این زن (زهرا میرباقری) عضو شورای رهبری مجاهدین سالها بخاطر مخالفت با سیاست های رجوی تحت شکنجه های جسمانی و روحی قرار داشت؟ فرصت بازخوانی نوشته های او نیست اما وظیفه شماست که وقتی ادعای حقوق بشر دارید گفته ها و نوشته های دردآور ایشان را بخوانید و ببینید رجوی با وی و با صدها زن دیگر مجاهد چه کرده است:

محمد ملکی مجاهدین خلق فرقه رجوی

بی شرمانه تر و ضدبشری تر اینکه رجوی تحت فشار زیاد فرزندان او را از لیبرتی به آلبانی فرستاد اما با وجود درخواست های مکرر این مادر زجرکشیده، مریم رجوی به فرزندانش اجازه یک تماس و برقراری ارتباط تلفنی با مادر را نداد!. بله آقای محمد ملکی، این همان تشکلی است که اینگونه از آن دفاع می کنید و تبلیغ می کنید!.

شما نمی دانید راهی که به تازگی آغاز کرده اید را ما و هزاران انسان دیگر، از جمله همین مادران که می بینید ده ها سال قبل آغاز کرده بودیم و سال های زیادی است که متوجه کذب آن شده و خود را به سختی و با تحمل مشقت های زیاد از آن رها ساخته ایم. باید به شما بگوییم که دیر آمده اید، این راه سال هاست که به تباهی کشیده شده و به منجلاب ذلت و تباهی ختم می شود.

جناب ملکی عزیز!

بی شک شما این مادر داغدار را هم نمی شناسید!. ایشان خانم ایزدیار مادر اینجانب است که ۲۲ سال قبل فوت کرد و من به عنوان یک عضو سازمان مجاهدین تا ۱۴ سال از مرگ او اطلاعی نداشتم و رجوی نگذاشت از این مسئله خبردار شوم تا زمانی که از قرارگاه اشرف فرار کردم. او هم فرزندش محمدعلی، در سال ۱۳۶۰ (توسط باندهای ترور) به قتل رسید، اما آن زمان کسی نبود که تحت عنوان حقوق بشر هوار کند و او را بهانه ای برای درآمدزائی خود سازد.

محمد ملکی مجاهدین خلق فرقه رجوی

آن زمان مریم قجرعضدانلو که در این روزها مدام برای این و آن مادر مراسم سوگواری برگزار می کند و جلوی دوربین بغض می کند به یادش نبود که برای این مادر هم اشک تمساح بریزد و عکس و فیلم تهیه کند و به خورد شمایان دهد. می دانید چرا؟ چون تا قبل از سقوط صدام یاد کردن از مادر و پدر یک جرم نابخشودنی به حساب می آمد و هرکس به خانواده می اندیشید باید در نشست های سرکوب بدان اقرار می کرد و مورد اهانت قرار می گرفت!. بله شگفت زده نشوید! هنوز هم یادکردن خانواده در داخل مناسبات مجاهدین در بهشت لیبرتی جرم است و ایشان برای تبلیغات و ریاکاری چنین برنامه هایی تهیه می بیند!. نه نه نه! ببخشید! مریم در همان دوران هم یک مراسم بزرگ برای یک مادر مجاهد برگزار کرد!، البته این یکی، مادر خودش بود. بله، ایشان “مادر جون” مادر مریم قجرعضدانلو بود که بلافاصله بعد از مرگش “کل مجاهدین” را در مزار اشرف گردآورده و شخص مسعود رجوی بر او نماز گزارد!. مادر مریم قجرعضدانلو یک “مادر از ما بهتران”‌ بود، اما مادر من و “مادر رضایی” و مادر دیگر اعضای مجاهدین که در گوشه و کنار این کشور فوت کرده و می کنند، برای زوج رجوی همان “مادران یکبار مصرف” هستند که بود و نبودشان چندان اهمیتی ندارد.

بله، عکسی که می بینید متعلق به مادر دردمند من است، مادری که ۱۲ سال با دلی دردمند و خونین سکوت کرد، اشک ریخت و منتظر فرزندانش (من و محمدعلی) ماند و از این درد سکته کرد و جان به جان آفرین سپرد. آقای ملکی، آیا این مادر هم از دید شما بشر به حساب می آید؟ آیا نامی از او در لیست حقوق بشری ها دیده اید؟ چرا فقط چند مادر بازیچه این حقوق بشری های وطنی و خارجه نشین هستند؟ چرا صدها مادر و دردها و خواسته های آنان در این لیست وجود ندارد؟ نکند مادر بودن هم یک ابزار برای برانگیختن احساسات دیگران در جهت کسب و کار حقوق بشری است!!؟

آیا این سیاست دقیقاً مشابه سیاست داشتن لیست تروریست های خوب و بد غربی ها نیست؟ آیا این سیاست مشابه همان لیستی نیست که حقوق بشری ها در برابر کشتار مردم یمن، عراق، افغانستان، سوریه، اوکرائین، غزه و… از خود نشان می دهند و برخی را بشر حساب کرده تا بینهایت روی آن مانور می دهند و در مورد برخی سکوت پیشه می کنند؟ اگر شما مشابهتی بین این سیاست ها مشاهده نمی کنید اینجانب همگی را دقیقاً در یک بسته می بینم و لذا بخوبی می فهمم که همه اینها در یک نقطه برنامه ریزی می شود و عده ای هم ناآگاهانه و نابخردانه و به صورت احساساتی اسیر آن شده و به دام می افتند.

آقای ملکی!

آیا می دانید پدر ۹۵ ساله من که سال گذشته وفات نمود در ابتدای انقلاب بخاطر فروش نشریه مجاهد در مغازه اش (بدون اینکه هیچ نزدیکی و سمپاتی نسبت به مجاهدین داشته باشد) چند بار مورد تهدید قرار گرفت و در این سالیان آخر عمر چقدر رجوی را نفرین کرد؟ راستی شما در کدامین نقطه از مدار پرگار این دیار بوده اید که بدون هیچ شناخت و هیچ گزندی (که از رجوی به شما رسیده و او را بدرستی شناخته باشید)، اینگونه ابراز نظر می کنید در حالی که هزاران خانواده که آسیب دیده هستند به نفرین رجوی مشغول اند؟

سخن زیاد است و وقت تنگ، اما بدانید این نامه را کسی برای شما نوشته که خود از ۱۴ تا ۴۲ سالگی در این تشکل تروریستی-مافیایی حضور داشته و سال ها از عمر خود را در سخت ترین شرایط در اسارت همین فرقه طی نموده است. همان جایی که امروز ساکنان آنرا “چون کوه استوار” می نامید. من یکی از صدها انسانی هستم که از این بهشت مورد تعریف و تمجید شما “فرار” کردم. همانطور که همسرم زهرا نیز چند سال قبل از این بهشت فرار کرد.

آیا خبر دارید که صدها نفر از این مناسبات “فرار” کرده اند؟ آیا شنیده اید کسی از بهشت فرار کند؟ آیا چنین محلی می تواند بهشت باشد یا اسارتگاهی نادیدنی است که باید تنها به درون آن رفت و لمس کرد؟ آیا می دانید که اینجانب به همراه بیش از ۶۰۰ تن دیگر به مدت چهارسال اسیر سربازان دمکراتیک آمریکایی بودیم؟ آیا مطلع شدید که این اسارت در شرایطی بس سخت و غیرقانونی، با تبانی مسعود رجوی رهبر فرقه مجاهدین صورت گرفته بود؟ آیا می دانید دو جوان ۲۶ ساله در همین اسارتگاه دیوانه شدند و بسیاری مدام خودزنی می کردند؟ آیا خبردار شدید که اینهمه انسان ایرانی گریخته از جهنم رجوی هرچه تلاش کردند صدای خود را به حقوق بشری های فرنگ نشین برسانند تا فریادی علیه رجوی و آمریکایی ها سر دهند هیچکدام به روی خود نیاورد؟ آیا خبر دارید که همگی آنها مطلع بودند و خانواده های ما به آنان می گفتند کمک کنند اما آنها قادر نبودند جز آنچه را که خواست اربابان غربی-عربی آنهاست را به انجام برسانند و حقوق بشر مورد نظر آنان تنها در مورد کسانی بود که سینه چاک غرب بوده و یا منافع آنان را تأمین می کردند؟… می دانم که خبر ندارید و این هم بخشی از همان فاجعه است که ذکر کردم.

آقای ملکی!

بیش از این شما را خسته نمی کنم اما حال که شما این روزها در ایرانی که در آن جمهوری اسلامی (با همه انتقادات، ضعف ها و کمبودات و نقاط بشدت منفی آن در طی چند دهه) حاکم است، مشغول تحصن و اعتراض خیابانی هستید، بد نیست یاآوری کنم که یک در هزار این اعتراضات در درون مناسبات مجاهدین ممکن نبوده و نیست و واکنش خشن مسعود رجوی را در پی داشت. آنهم نه فقط برای اعضای این فرقه که برای کارگران عراقی و سودانی نیز برخورد قاطع در نظر گرفته می شد و رسماً به ما گفته بودند هیچ کارگری حق اعتراض ندارد و بارها کارگران معترض را به صورت گروهی از کار بیکار و اخراج کردند. برای اعضای مجاهدین اینکار به معنای خودکشی بود و فردی که کوچکترین اعتراضی به تشکیلات، به استراتژی رجوی، به جنگ مسلحانه، به مناسبات درونی و به نشست های سرکوبگرانه داشت، در بهترین حالت او را وادار می کردند تا در نشست های جمعی رسماً اعلام کند که “گه خورده، اشتباه کرده و دیگر هرگز چنین سخنی بر زبان نخواهد آورد و علت انتقاد و اعتراض او به تشکل مجاهدین و رهبری، مسائل و مشکلات جنسی! وی بوده است”… بعد از این سرکوب و اعتراف اجباری بود که می توانست دوباره به درون مناسبات برگشته و کار جاری خود را ادامه دهد وگرنه ایزوله شده و در ادامه تحویل ابوغریب می شد و نمونه های متعددی تکرار شد و صدها شاهد وجود دارد. یک قلم در سال ۱۳۷۳ صدها نفر به صورت برنامه ریزی شده و مخفیانه دستگیر و زندانی و سرکوب شدند که اسامی چند نفر که طی شکنجه های طولانی به قتل رسیدند هم منتشر شده که در دسترس می باشد.

لذا، بهتر بود ابتدا در این رابطه هم کمی تحقیق می کردید و همزمان که به وضعیت حقوق شهروندی و حقوق بشر در ایران معترض هستید، به وضعیت نابسامان حقوق بشر در فرقه رجوی هم می پرداختید و به جای تمجید از ساخت و ساز دوباره اسارتگاه لیبرتی، رجوی را محکوم و مورد سوآل قرار می دادید. باید بدانید که فرقه رجوی دارد شما را به بازی می گیرد و از گفته های شما نیز برای هرچه بیشتر مستحکم تر کردن بندهای اسارت اعضای خود سوء استفاده می کند. برخلاف تصورتان شما نیز برای این فرقه حکم یک ابزار را دارید نه بیشتر. آنها فقط نیاز به خون دارند و هر خونی که ریخته شود و بتواند خوراک تبلیغی آنان را فراهم کند برایشان ارزش دارد و بس. دل به حلوا حلوا کردن این گروه مخوف نبندید که بسیار دل بستند و پشیمان شدند.

در پایان اشاره می کنم که اگر نیازی به توضیحات و جزئیات بیشتری حول مناسبات بشدت ضددمکراتیک و ضدبشری مجاهدین دارید، من و خانم زهرا میرباقری و بسیاری از دوستان و مادران داغدار و دردمند آماده ایم تا در این رابطه شما را به اشراف برسانیم. باشد که دید درستی از مسائل پیدا کنید. وظیفه من بود که این موضوع را برای ثبت در سینه تاریخ به شما گوشزد کنم تا فردا نگویید کسی نبود ما را به اشراف برساند. آنچه نوشتم تنها یک اشاره بود و بس. من در حد توان و امکاناتم آنچه نیاز بود را شرح داده و آنچه نقد می انگاشتم را یادآور شدم، این دیگر شما هستید که باید انتخاب کنید و فردا در برابر اشک های هزاران مادر مسئول هستید. مسئولید چون سخنانی بر زبان آوردید که خود مسئولیت آور است… قضاوت را مردم خواهند کرد… پایان.

حامد صرافپور   ۲۰ آذر ۱۳۹۴   ۱۱ دسامبر ۲۰۱۵

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=4595