۳- کودکان مجاهدین که قریب به ۸۰۰ تن بالغ می شدند، ابتدا مدارس و تفریح گاه و آشیان های دیگر آنان به دلیل شرایط جنگی، تعطیل اعلام شد. سپس آنان را با حداقل امکانات برای زنده ماندن و شرایط آسیب پذیر روانی، با خوف و سراسیمگی به درون سنگرهای ضد موشک داخل قرارگاه انتقال دادند. چند هفته از حضور کودکان در داخل سنگرهای نمور و تاریک گذشت. آنان، با وجود این که سال ها در مناطق نظامی و محیط های رعب انگیز زندگی کرده بودند، با محیط جدید نیز عادت کرده و فضای ساختگی را با بازی های کودکانه شان به لوث کشیده بودند به ویژه این که حتی یکی از هواپیماهای متحدین محض نمایش در آسمان قرارگاه ظاهر نشد. بنابراین حیله سازمان برای کوچ اجباری کودکان تا اینجا ناکام مانده بود. والدین کودکان راضی نمی شدند و بهانه کافی در دست سازمان باقی نبود. در مرحله بعد، سازمان ناچار شد تا این بار کودکان را به مرکز ثقل بمباران هوایی متحدین، یعنی بغداد، انتقال دهد.
۴- در آن ایام متحدین، روزانه دو هزار و ۵۰۰ پرواز بر آسمان عراق داشتند که از آن تعداد هزار و ۲۰۰پرواز عملیاتی بود و ضمناً هر هواپیمای متحدین که در هر کجای خاک عراق، قادر نبود هدفش را بمباران کند، راکت های خود را به شهر بغداد می زدند به بهانه این که کاخ صدام حسین را بمباران کرده اند، سپس به سمت آشیان های خود باز می گشتند. با این وجود شهر بغداد بیش ترین حجم بمباران ها را تحمل کرد.
با اسکان بیش از ۸۰۰ تن از کودکان در پایگاه ها و هتل های شهر بغداد، طی چند هفته اقامت آنان چندین راکت به اطراف پایگاه های کودکان اصابت کرد که در مواردی شیشه ساختمان ها شکسته شد، ولی آسیب جدی به کسی نرسید. با این اقدام انقلابی و ایدئولوژیک سازمان، سرعت مهاجرت کودکان و رضایت والدین شان که تا چند روز قبل راضی به جدا شدن از کودکان خود نبودند، به اوج خودرسید. در این مرحله ۹۰ درصد از والدین راضی شدند که هر کجای دنیا که سازمان مصلحت دانست، کودکان آنان انتقال یابند. پایگاه هایی که کودکان در آن به سر می بردند، هیچ کدام از آن پایگاه ها سنگر ضد راکت نداشتند. آب، برق، پوشاک و سایر لوازم زندگی وجود نداشت، جیره غذایی به حداقل رسیده بود. بهانه هم طبق معمول تحریم کشور عراق بود و این در حالی بود که خود رهبری سازمان، مایحتاج زندگی و مواد غذایی و سیگارش را به صورت ویژه از کشور فرانسه وارد عراق می کرد.
کودکان روزانه می بایست دهها بار با شنیدن آژیر قرمز، همراه با ترس و ضجه های حزن انگیز به زیرزمین های تاریک پناه می بردند، سپس با شنیدن آژیر سفید، به درون اتاق های تنگ و سرد و مملو از نفرات، باز می گشتند. کودکانی که پدر و یا مادر داشتند، این فرصت برایشان پیش آمد تا برای آخرین مرتبه، با والدین شان تودیع تلخی داشته باشند. کودکانی را دیدم علیرغم این که به مدرسه نرفته بودند و قادر به نوشتن نبودند، در آن فضای قهرآمیز و خطرناک، تمرین نامه نوشتن میکردند تا بدین وسیله، حداقل های ارتباطات عاطفی قطع نگردد. کودکی را دیدم که با مظلومیت و لحن کودکانه از والدین خود التماس می کرد، حال که زندگی این قدر سخت است، چه خوب می شد یکی از هواپیماها بمبش را بالای ساختمان ما می ریخت و من زودتر به بهشت می رسیدم!
عجبا این که رهبری مجاهدین با قوت قلب مترصد آن بود که یا سرنوشت کودکان مجاهدین را مانند یکی از سنگرهای دستجمعی در بغداد، که در همان روزهای پر مخاطره با اصابت یک راکت هواپیمای متحدین، ۷۰۰ زن و کودک بی گناه در آن سوخته و جزغاله شدند، رقم بزند و با به راه انداختن یک بازیدیگر، خود را رهبر عاشورا نامیده و توجه افکار عمومی را به وضعیت نابسامان خود در داخل خاک عراق معطوف دارد، یا این که کودکان را به سلامت به کشورهای غربی رسانده و ضمن داشتن گروگان های سیاسی و سربازان آتی انقلاب، همزمان مظلومیت و آوارگی آنان را به پول های باد آورده تبدیل کند. به هر حال وقتی والدین کودکان به زیر بمب هواپیماها، در قرارگاه ها و زمین های مانور، زیست می کردند و در سر هوای رهایی ایران از چنگ استبداد را داشتند و همه مردم دنیا با نگرانی سرانجام جنگ ناتو علیه عراق را دنبال می کردند، کودکان ایرانی از خاک عراق خارج شدند تا گوشه ای از آرزوهای بلند رهبری مجاهدین خلق را جامه عمل بپوشانند.
۵- اولین ماًمن کودکان پس از خروج از خاک عراق، امان پایتحت اردن بود. در آن جا کودکانی که سال ها با همدیگر انس گرفته و خاطرات تلخ و شیرینی را در محیط های تشکیلات و انقلابیون به همراه داشتند، از هم جدا شده و گروه گروه به کشورهای مختلف اروپایی، اسکاندیناوی، استرالیا، کانادا و آمریکا فرستاده شدند. از این تعداد نزدیک به ۲۰۰ کودک به بهانه خروج از صحنه جنگ خلیج فارس، به صورت غیر قانونی و با مدارک جعلی وارد خاک آلمان شدند. هم چنین خاک آلمان سرپل دوم کودکان مهاجر بعد از کشور اردن بود.
۶- کودکان در کشور آلمان، ابتدا در شهر کلن که این شهر مرکز فعالیت های سیاسی، تبلیغاتی و جاسوسی مجاهدین بود و در پایگاه های موسوم حاتمی، موسوی و… اسکان داده شدند. تعدادی از کودکان را به خانواده های هوادار سپردند تا از این طریق حلقه های وصل هواداران سازمان را توسط کودکان جنگ زده با سازمان محکم کنند. کودکانی که سن تقریبی ۲ ماه تا ۱۵ سال داشتند و در پایگاه های شهرکلن زندگی می کردند، در هر اتاق ۱۰ کودک به سر می بردند. آنان می بایست ضمن تحمل فشارهای عاطفی و روحی تحت تعلیمات تشکیلاتی و ایدئولوژیک، باقی می ماندند. در این رابطه انبوه اسناد و مدارک دال بر این که کودکان در خاک آلمان به صورت گروگان سیاسی و تروریست تربیت می شدند، وجود دارد که در ادامه این نوشتار به بخشی از آن اسناد پرداخته خواهد شد. انواع اذیت و آزار و فشارهای روانی و عاطفی و تربیتی که بر کودکان روا داشته شد، شهود و نوشته های زیادی وجود دارد که از آن جمله به کتاب عشق ممنوع از نادره افشاری، مجاهدین خلق در آیینه تاریخ اثر علی اکبر راستگو، کنترل نیرو از نگارنده، زمزمه های زیر درختان زیزفون از میترا یوسفی، روزهای تاریک بغداد از محمدحسین سبحانی و موارد دیگر می باشد.
کودکان اعزامی به خاک آلمان، توسط رهبران مجاهدین خلق به بیگاری در درون پایگاه ها و به کارهای جمع آوری پول از مردم در خیابان های کشور آلمان گمارده می شدند که در رابطه با سوء استفاده مالی از کودکان در کشور آلمان، می توان از انجمنی به نام انجمن حمایت از کودکان آواره در شهر کلن اشاره کرد که مجاهدین خلق آن انجمن را در سال ۳۳۳۱ با کوشش تنی چند از سیاست کاران آلمانی به راه انداخته بودند به بهانه اینکه کودکان ایرانی، یتیم و بی سرپرست و جنگ زده و آواره اند و لذا نیازمند کمک های مالی از جانب مردم هستند.
۷- در نتیجه، مجموعه بالا شمه ای از دریای رنج و حرمان کودکانی بود که در راستای منافع فرقه ای که رهبران مجاهدین خلق دنبال می کردند، از والدین شان جدا شده، از غربتی به غربتی دیگر کوچانده شدند، آواره و بی پناه شدند، به تروریست و مزدور صدام حسین بدل شدند، دست به خودزنی و خودکشی زدند و انواع بلایای دیگری که در ادامه این داستان به شرح زوایای دیگر این تراژدی از زبان دیگر قربانیان و شاهدین دست این جنایت عظیم، پرداخته خواهد شد.
ادامه دارد
برگرفته از کتاب شقایقهای زخمی نوشته مهدی خوشحال
تهیه و تنظیم از: سرویس پژوهش فراق
انتهای پیام