• امروز : چهارشنبه - ۷ آذر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Wednesday - 27 November - 2024
امیرعباس ربیعی، کارگردان فیلم سینمایی «ضد»

مسئله نفوذ همیشه باید مورد توجه باشد

  • کد خبر : 43734
  • 31 دسامبر 2023 - 11:45
rabie

کارگردان فیلم سینمایی «ضد» می‌گوید: مسئله نفوذ یک مسئله جدی است و محدود به زمان نمی‌شود، در گذشته وجود داشته،‌ امروز هم وجود دارد و در آینده هم وجود خواهد داشت و همیشه باید به آن توجه کنیم. نفوذ یکی از راه‌های مقابله با حاکمیتی است که مبتنی بر مردم است.

به گزارش فراق، فیلم سینمایی «ضد» دومین اثر سینمایی امیرعباس ربیعی به حساب می‌آید که پیش‌تر فیلم سینمایی «لباس شخصی» را کارگردانی کرده است. «لباس شخصی» پس از چهار سال هنوز امکان نمایش عمومی پیدا نکرده است و البته ربیعی در این میان سراغ ساختِ دومین اثر خود آنهم با موضوع سیاسی و تاریخی رفته است.

قصه‌ی «ضد» در التهابات دهه‌ی ۱۳۶۰ روایت می‌شود. ربیعی این‌بار در کنار روایتِ یک قصه‌ی عاشقانه به واقعه‌ی هفتم تیر و بمب‌گذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی پرداخته و این واقعه‌ی تاریخی را از زاویه‌ی دید عواملِ بمب‌گذاری روایت کرده است.

به بهانه اکران فیلم سینمایی «ضد» که از محصولات سازمان سینمایی سوره به حساب می‌آید، خبرگزاری ایلنا با امیرعباس ربیعی گفتگویی داشته است که در ادامه مشروح این گفتگو را می‌خوانید:

تلاش ما در روایت تاریخی بیشتر این بود که فیلم بتواند فضایی دراماتیک داشته باشد و وقتی قرار است شما یک واقعه را دراماتیزه کنید قطعاً باید بخش‌هایی از قصه‌تان تخیلی باشد و این تخیل حتی در شخصیت‌پردازی‌ها و اضافه یا کم کردن شخصیت‌ها نیز وجود دارد.

در عین حال تلاش ما بر این بود که در چگونگی و چیستی واقعه هفتم تیر و نقش مجاهدین خلق در ترور شهید بهشتی و یارانشان در فیلمنامه چیزی در تضاد با روایت تاریخی نباشد اما اینکه بخواهیم به طور کامل تمام جوانب ماجرا را کشف کنیم و سوالات را پاسخگو باشیم دغدغه اولیه ما نبود و بیش از هر چیز سعی داشتیم یک فیلمنامه دراماتیک، قصه‌گو و در ساختار و اصول فیلمنامه کلاسیک نوشته شود که با تاریخ نیز تطبیق دارد و دستخوش تحریف نشده است.

اما بحث نفوذی در حزب جمهوری نیز در فیلم مطرح است که آیا غیر از محمدرضا کلاهی فرد دیگری وجود داشته یا خیر، موضوعی است که تحقیق و بررسی داشتیم ولی با تحلیل‌هایی مواجه شدیم که قابل اثبات و استناد نبود. در نهایت حضور آقای موگویی به عنوان مشاور تاریخی با توجه به اسنادی که ایشان ارائه می‌کردند بار بررسی تاریخی فیلمنامه را از دوش نویسنده و کارگردان برداشتند و ما به ایشان اعتماد داشتیم و می‌دانستیم حرف‌های آقای موگویی برای ما سندیت دارد. البته باید تأکید کنم که ایشان نظریاتی که داشتند مبتنی بر اسناد و مصاحبه‌های شفاهی بود و به همین دلیل خیال گروه از این بابت که تحریفی در تاریخ صورت نمی‌گیرد راحت بود.

طبیعتاً روایت داستان فیلم از زاویه دید شخصیت منفی نگرانی‌هایی دارد و البته سختی‌هایی هم دارد. ما معتقدیم که انسان‌ها نه کاملاً سیاه و نه کاملاً سفید هستند. هر انسانی اگر به سرانجام سقوط می‌رسد این اتفاق با یک حرکت تدریجی رخ می‌دهد و سرنوشت انسان‌ها دفعی و لحظه‌ای نیست؛ مگر انسان‌هایی که در لحظات حساس زندگی قرار گرفته و در دو راهی حق و باطل تصمیماتی می‌گیرند و این موقعیت پلی بین دنیا و سرنوشت سفید یا سیاهشان می‌شود.

اما به طور کل زیست انسان یک امر تدریجی است و بر همین اساس مشکلی نداشتم که مخاطب در بخش‌هایی از فیلم با کاراکتر سعید همذات‌پنداری کند، به این معنا که خودش را جای او قرار دهد و با خود بگوید که با توجه به شرایطی که این شخصیت دارد در این دو راهی چه تصمیمی می‌گرفتم. ما اگر بخواهیم یک شخصیت را تحلیل کنیم باید او را از زاویه دید خودش و با توجه به شرایطی که آن شخصیت دارد، ویژگی‌های فردی و شرایط اجتماعی که در آن قرار گرفته بررسی کنیم. در هدایت بازیگر همیشه به مهدی نصرتی می‌گفتم که تو قالب این شخصیت وقتی کاری را انجام می‌دهی ممکن است که از زاویه دید من یا مخاطب غلط باشد اما از زاویه دید خودت آن را غلط نمی‌دانی؛ در واقع تو یک استنباط، فکر و عقیده‌ یا حتی ویژگی‌های شخصیتی مثل جاه‌طلبی، شهوت قدرت و شهرت داری که این کار را درست می‌دانی و باید با اعتقاد به آن رفتار تن بدهی.

انسان‌ها اینگونه هستند، برای هر کاری که انجام می‌دهند؛ چه حق چه باطل استدلال‌هایی دارند و نمی‌توانیم انسانی را پیدا کنیم که خنثی باشد و رفتارهای عجیب و غریبی انجام دهد. برای همین سعی می‌کنم در مواجهه با مخاطب کاری کنم که مخاطب هم در مواجهه با دوگانگی‌های کاراکتر دچار دوگانگی شود یا در تزلزل‌های او متزلزل شود و به تدریج در نهایت به قضاوت درستی نسبت به آن شخصیت منفی یا مثبت برسد. درباره سعید باید بگویم شاید مخاطب در بخش‌هایی از فیلم خودش را جای او بگذارد اما در انتها مخاطب با تنفر از او و سازمانی که او در آن کار می‌کند (مجاهدین خلق) سالن سینما را ترک می‌کند.

zed

سعی کردیم هر شخصیت را نماد جامعه‌ای از این سازمان پیچیده قرار دهیم. به عنوان مثال سعید یکی از اعضای سازمان مجاهدین است که نفع شخصی را بر همه چیز غلبه می‌دهد. نوعی جاه‌طلبی،‌ خودپسندی و شهوت قدرت دارد که بت اولیه‌اش آن است. در واقع خدای سعید پیشرفتی است که برای خود تعریف کرده و تحمل ضرر رسیدن از جانب هیچ کسی را ندارد و حتی از جانب سازمان هم ضرری را نمی‌پذیرد چون اگر دستور سازمان برای ترور شهید بهشتی را انجام می‌داد همه چیز تمام می‌شد اما به هر ترفندی که هست از زیر بار این مسئولیت شانه خالی می‌کند و در بین اعضای حزب جمهوری هم به اعتمادی می‌رسد که آن‌ها تصور می‌کنند او فردی معتقد و انقلابی است ولی باز هم وقتی احساس خطر می‌کند به هر طریقی که هست مسیر خودش را ادامه می‌دهد و از طرف عشقش هم وقتی احساس خطر می‌کند خود را از او دور می‌کند. سعید یکی از اقشار حاضر در این فرقه را نمایندگی می‌کند و به طور مشهود می‌توان گفت که مسعود رجوی دقیقاً همین اتفاق را رقم زده است؛ او هم به مردم، هم به خانواده‌اش و هم به اعضای سازمان مجاهدین خلق خیانت کرده و همه چیز برای او در خدمت و فدای آن جاه و مقامی است که تشنه و دیوانه‌وار به آن فکر می‌کند.

طیف دیگر کسانی هستند که روحیه تبعیت محض دارند و هر چیزی که مرکزیت به آن‌ها می‌گوید را می‌پذیرند و سوال پرسیدن را خیانت می‌دانند و تابع بودن و بله قربان‌گو بودن نیرو در این تشکیلات را بهترین عملکرد می‌دانند و برای خود حق شک و سوال قائل نیستند و حتی معتقد هستند که حق انسان‌دوستی و داشتن عاطفه هم ندارند و کوچک‌ترین بروز این موارد مثل بروز احساسات، عواطف یا مخالفت با سازمان را تلقی خیانت و مستوجب مجازات می‌دانند که ناصر در این فیلم نماد چنین افرادی است.

گروه سوم مثل منیژه هستند؛ افرادی که به دلیل ضعف در تحلیل به سازمان جذب شده‌اند و این افراد کارها و خدماتی برای سازمان کرده‌اند ولی فطرتشان هنوز فعال است، هنوز به رذالت کامل نرسیده‌اند، اصول، عواطف و انسانیتی دارند و می‌توانیم بگوییم بسیاری از زنانی که جذب سازمان می‌شدند چنین ویژگی‌هایی داشتند و آن روحیه و لطافت زنانه باعث می‌شد دیرتر به رذالت و بی‌روحی می‌رسیدند. تعداد این آدم‌ها بسیار زیاد بود، افرادی که بر اساس یک فکر و ارزش جذب سازمان می‌شدند و وقتی آن را در تضاد با عقاید و ارزش‌های خود می‌دیدند دلزده می‌شدند، بخشی از این افراد جرأت علنی کردن این دلزدگی را داشتند و از سازمان فرار می‌کردند؛ این افراد هزینه می‌دادند، سال‌ها فراری بودند و حتی خیلی از این افراد کشته شدند و خیلی‌ها که جرأت اعلام این انزجار را نداشتند در سازمان ماندند و سال‌ها اسیر این دیکتاتوری تشکیلاتی شدند.

درست است که ما یک فیلم عاشقانه ساختیم اما این فیلم صرفاً عاشقانه نیست و یک عاشقانه سیاسی است و برای ما مهم بود که از زاویه دید سعید میزان پرداخت به مسائل شخصی و عاشقانه‌اش به میزانی باشد که در زیست واقعی این افراد اهمیت دارد.

این آدم‌ها ابعاد مختلفی دارند و بخش غالبی از شخصیت، فعالیت و دغدغه‌هایشان معطوف به مسائل پیچیده تشکیلاتی است و بخشی هم مربوط به مسائل شخصی خودشان است. ما سعی کردیم در حد نیاز آن وجهی را پرداخت کنیم که به نظرم آنچه که الان در فیلم می‌بینیم کفایت می‌کند و چند وجهی بودن این شخصیت را نشان می‌دهد.

ناصر به دلیل اینکه سر تیم چند نفوذی است و کسی که مسئول نفوذی‌های سازمان بوده شخصی به نام مهدی افتخاری است، برخی از ماجرا و ویژگی‌های این کاراکتر از شخصیت افتخاری برداشت شده و در ناصر دیده می‌شود اما در کل باید بگویم یک شخصیت تخیلی است و نمی‌توانیم آن را دقیقاً یک شخصیت واقعی بدانیم. برای ما طیف‌ها مهم بودند و نمی‌خواستیم افراد خاصی را دنبال کنیم.

مسئله نفوذ یک مسئله جدی است و محدود به زمان نمی‌شود، در گذشته وجود داشته،‌ امروز هم وجود دارد و در آینده هم وجود خواهد داشت و همیشه باید به آن توجه کنیم. نفوذ یکی از راه‌های مقابله با حاکمیتی است که مبتنی بر مردم است؛ وقتی یک قدرت پشتوانه مردمی داشته باشد تقریباً می‌توان گفت که آن جریان، نظام و حاکمیت عملاً نابودی‌اش غیر ممکن است و به همین دلیل در این مواقع جریان نفوذ فعال می‌شود تا با رخنه در آن جریان و حاکمیت آن را از درون سست، منحرف و دچار اشتباه کند تا حاکمیت با عملکرد ناقص و نادرست کم‌کم آن پشتوانه مردمی را از دست بدهد و وقتی پشتوانه مردمی از دست برود می‌شود آن حاکمیت را هم از بین برد.

در واقع تا زمانی که یک حکومت پشتوانه مردمی دارد به هیچ‌عنوان نابود نمی‌شود. برخورد سازمان مجاهدین خلق دقیقاً همین بود، این گروه در وهله اول با مبارزه نظامی به مقابله با جمهوری اسلامی پرداخت و وقتی متوجه شدند که از این طریق به اهداف خود نمی‌رسند با دو هدف دست به نفوذ زدند، هدف اول حذف مهره‌های اصلی بود چراکه حذف مهره‌های اصلی یعنی از بین بردن نیروهای خبره و کارآمد و وقتی می‌بینیم افرادی چون شهید بهشتی و شهید رجایی را ترور می‌کنند مشخص است که چنین هدفی را در نظر دارند چون این افراد کسانی نیستند که جایگزینی برایشان وجود داشته باشد و در نهایت با حذف آن‌ها، کسانی در جایگا‌ه‌های حساس قرار می‌گیرند که تدبیر و قدرت آن‌ها را ندارند و این می‌تواند کشور را در عملکرد دچار اختلال کند و این اختلال می‌تواند باعث شود که حاکمیت پشتوانه مردمی خود را از دست بدهد.

هدف دیگر جریان نفوذ این است که خودش در جایگاه‌های تصمیم‌گیری قرار بگیرد و خودش با تصمیمات غلط کشور را به سمت مسیری اشتباه گمراه کند. وقتی جریان نفوذ را با این توضیحات بررسی کنیم متوجه می‌شویم که این پدیده محدود به زمانی خاص نیست و جریان نفوذ تفکری است که هدفش براندازی است و تا زمانی که جمهوری اسلامی هست و در مسیر ارزشها و مکتب انقلاب و مکتب امام خمینی (ره) قدم بردارد، نفوذ فعال است و باید این موضوع را جدی گرفت.

فارغ از بحث نفوذ، روایت «ضد» به اهمیت شخصیت شهید بهشتی تاکید دارد و نشان می‌دهد که حذف این شخصیت برای منافقین بسیار حائز اهمیت بود اما برخی منتقدان به مواجهه فیلم با شخصیت شهید بهشتی انتقاد دارند و آن را برخوردی احساسی تلقی کرده‌اند.

شخصیت شهید بهشتی آنقدر دارای ابعاد مختلفی است که اگر یک فیلم بخواهد به معرفی این انسان بزرگ بپردازد نیاز به یک فیلم مجزا یا حتی یک سریال باشد. ما در فیلم «ضد» تلاش نکردیم که شخصیت شهید بهشتی را به طور کامل عیان کنیم بلکه در مواجهه با سازمان مجاهدین و تقابل دو اندیشه اسلامی و شهوت جاه‌طلبی و قدرت تفکرات شهید بهشتی و تأکیدات ایشان بر زندگی، آزادی، اهمیت دادن بر خانواده و زنان مسائلی بود که در این فیلم قصد بیانش را داشتیم وگرنه «ضد» فیلمی نبود که بتوان در آن این شخصیت بزرگوار را کامل معرفی کرد.

تاریخ همیشه برای نسل امروز حرف تازه‌ای دارد چراکه ما معتقدیم تاریخ به نحوی نیست که یک اتفاق را باید به آن زمان محدود کرد، تاریخ در حال تکرار است. از زمانی که سید‌الشهدا(ع) در کربلا قیام کردند، این قیام در طول تاریخ تکرار شده، افرادی بر اساس تحلیل‌های درست در جبهه حق و افرادی بر اساس تحلیل‌های غلط در جبهه باطل قرار گرفته‌اند. انسان در هر دوره و زمانی نسبت به اتفاقات و تحولات پیرامونش مسئولیت دارد؛ انسان همواره مشغول مبارزه است و ما با یک انسان منفعل که صرفاً به دنبال یک زندگی شخصی بی‌دغدغه باشد مخالف هستیم و معتقدیم که زیست انسان مبتنی بر کنش‌گری و احساس مسئولیت به همنوع است و وقتی چنین تحلیلی داشته باشید متوجه می‌شوید که تاریخ در هر زمانی کارکرد دارد.

سال گذشته در کشور ما اتفاقاتی رقم خورد که دقیقاً شبیه به همین اتفاقات در سال‌های اوایل انقلاب رخ داد که حتی می‌توانم بگویم که آن اتفاقات پیچیده‌تر و قدرتمندتر بود. اگر شما تاریخ خوانده باشید دچار انحراف در تحلیل نمی‌شوید، پدیده‌ها برایتان نوظهور نیستند و همیشه حق و باطل با شیوه‌های مختلف در نبرد بوده‌اند، باطل برای پیروزی در نبرد نیرنگ می‌کند، بر تحلیل‌های ضعیف در جامعه تکیه دارد و از ابزارهای تبلیغاتی استفاده می‌کند و به نظر من کسانی که تاریخ را درست می‌خوانند می‌توانند در این بزنگاه‌ها تصمیم درست داشته باشند که همین درست خواندن هم اهمیت دارد و ما یادمان نرفته کسانی بودند که قیام امام حسین (ع) را هم مبنایی بر اولویت دادن به مذاکره بر مبارزه تحلیل کردند و آن‌ها به صراحت رهبر انقلاب، تاریخ را اشتباه فهمیده بودند.

کسی که تاریخ را درست بخواند و بفهمد و حب و بغض خود را در برداشت‌ها کنار بگذارد و مواجهه‌اش را مبتنی بر حق قرار دارد در مواجهه با پدیده‌های نوظهور دچار انحراف و تصمیمات اشتباه نمی‌شود و توانایی تفکیک مسائل را خواهد داشت و تصمیمات مبتنی بر حقیقت می‌گیرد ولی کسی که تاریخ نمی‌داند تصمیماتش مبتنی بر هپروت است.

فیلم «ضد» با واکنش‌هایی از سوی منافقین روبرو شده اما برای من اصلاً مهم نیست و هیچ نگرانی درباره این موضوع ندارم چرا که فیلم اثری مبتنی بر عقاید من است و از بازخوردها نمی‌ترسم و حتی به برچسب‌هایی که ممکن است همکارانم به ما بزنند هم فکر نمی‌کنم و به جای اینکه نگران این باشم که چه چیزی به دست بیاورم بیشتر سعی دارم دغدغه‌ای که دارم را از دست ندهم و خودم را حفظ کنم و برای خوشایند کسی فیلم نسازم؛ بیش از هر چیزی بی‌دغدغه بودن و انفعال برایم خطرناک است.

انتهای پیام

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=43734

نوشته های مشابه

17نوامبر
اعضای جداشده از فرقه رجوی سند جنایت‌های داخلی این فرقه هستند
سیدمحمدجواد هاشمی‌نژاد، دبیرکل بنیاد هابیلیان

اعضای جداشده از فرقه رجوی سند جنایت‌های داخلی این فرقه هستند

22اکتبر
من یک تابلوی سپید بودم که سازمان روی من نقاشی کرد
بازخوانی اظهارات مرجان ملک (معصومه صیدآبادی) عضو سابق فرقه رجوی تروریستی رجوی

من یک تابلوی سپید بودم که سازمان روی من نقاشی کرد

02اکتبر
سازمان مجاهدین نمی‌گذاشت به یک پارک برویم
عضو نجات یافته از فرقه رجوی در آلبانی

سازمان مجاهدین نمی‌گذاشت به یک پارک برویم