من منیره شهریاری ندا تنها فرزند آقای جعفر شهریاری ندا هستم و این نامه چندمم می باشد
سربازی در منطقه عملیاتی قصرشیرین سر پل ذهاب در درگیری با دشمن بعثی به اسارت در آمد .
از سال ۷۹ که گفتی پدرم اسیر دست تواست صبر کردم تا روزی که بتوانم درمقابل تو بایستم حالا که بزرگ شده ام چقدر تورا حقیر و پست وکوچک می بینم .هرخامی یک روز پخته میشود ومن با مشکلاتیکه تو سر راه زندگی من گذاشته ای سوختم وسوختم وحالا بزرگ شده ام و به درجه ای از کمال فکری وذهنی رسیده ام ولی تو وامثال تو همچنان حقیر و پست باقی مانده ای که نمی خواهی شکست سیاسی خود را بپذیری وعزیزانمان را رها کنی مسعود خائن توکه دم از اهل بیت می زدی . آیا فکر این را میکنی که چه به روز خانواده های اسیرانت آورده ای وآنها را باچه مشکلاتی روبرو می کنی من از سن ۷ سالگی جای خالی پدرم را خیلی حس می کردم و بهانه پدرم را می گرفتم وچون مادرم به من می گفت پدرم را صدام اسیر کرده پول هایم را جمع می کردم که تفنگی بخرم تا به جنگ صدام بروم و هر روزوشب در ذهنم برنامه ریزی می کردم که چگونه پدرم را ازدست صدام نجات بدهم وهرروز پولهایم را در قلک سفالی می ریختم ولی یک روز از مدرسه آمدم دیدم مادرم قلکم را شکسته وبا پولش برایم لباس وعروسک خریده اما من با اینکه ۷ سال بیشتر نداشتم اصلا خوشحال نشدم چون لباس وعروسک جای خالی پدرم را پرنمی کرد.
لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=4332
- ارسال توسط : feraghnews.ir