• امروز : پنج شنبه - ۱ آذر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 21 November - 2024
علی زمانی، نجات یافته از فرقه رجوی

فرارم به امید انجمن نجات در آلبانی بود / همسرم هنوز داخل فرقه است

  • کد خبر : 43177
  • 03 دسامبر 2023 - 13:33

علی زمانی، نجات یافته از فرقه رجوی می‌گوید: با وجود اینکه «اشرف ۳» نزدیک دریا بود، سران فرقه اجازه دیدن دریا را به ما نمی دادند، فکر می کردند اگر دریا را ببینیم از عشق سرمست می شویم و بعد مجاهدین خلق را ترک می کنیم! در واقع بسیار خنده دار است.

به گزارش فراق، علی زمانی روز شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲ گفت و گویی با تلویزیون اخبار ۲۴ آلبانی انجام داد که چند روز پیش از این شبکه پخش شد.

این گفت و گو با عنوان‌های «پس از ۲۰ سال از اردوگاه مانز فرار کردم / در داخل اردوگاه مجاهدین خلق چه می‌گذرد؟» در پایگاه خبری این شبکه منتشر شد و بازتاب گسترده ای در بین مخاطبان خود داشت.

در زیر ترجمه متن این گفت و گو را می‌خوانید:

خبرنگار:

سازمان مجاهدین خلق که به اپوزیسیون ایرانی معروفند در چندین کشور جهان و همچنین در آلبانی پناه گرفته اند. امروز داستان بسیار جالبی از مجاهدی را برای شما می آوریم که موفق به ترک اردوگاه آنان شده و زندگی جدید خود را از سر گرفته است.

سلام علی آقا، لذت حضور در کنار شما برای گفت و گو و شنیدن یک داستان بسیار جالب نصیب ما شد که باید برایمان تعریف شود.

علی زمانی:

خوشحالم که اینجا هستم و این مصاحبه را برای تلویزیون شما انجام می دهم

خبرنگار:

بلافاصله پس از شنیدن داستان شما متوجه شدم که اخیرا اردوگاه مجاهدین خلق را ترک کرده اید. اولین سوالی که می خواهم بپرسم این است که پس از سال ها انزوا و قطع ارتباط با دنیای واقعی چه احساسی دارید؟ اولین چیزی که پس از ترک سازمان، شما را تحت تاثیر قرار داد چه بود؟ آن احساس دردناک چه بود؟

علی زمانی:

همانطور که شما گفتید من در یک لحظه بسیار سخت بیرون آمدم. من یک فرصت پیدا کردم و خارج شدم. من از آنجا فرار کردم چون خیلی از زندگی آنجا خسته شده بودم، به معنای دقیق کلمه از مجاهدین خلق فرار کردم، حالا خوشحالم که بخشی از جامعه آلبانیایی هستم، زیرا آلبانیایی ها مهمان نواز و مردم بسیار خوبی هستند و در طول این مدت به من کمک زیادی کردند. اکنون دو ماه است که خارج شده ام و خوشحالم که پلیس و دولت آلبانی امنیت مرا تضمین کرده اند تا به زندگی خود ادامه دهم، با وجودی که مجاهدین خلق را ترک کرده ام.

خبرنگار:

چگونه بخشی از مجاهدین خلق شدی؟ کل داستان چگونه آغاز شد؟ چند سالت بود؟ در مورد آلبانی چه شنیده ای؟

علی زمانی:

زندگی من قبل از اینکه سازمان مجاهدین خلق را بشناسم فقط یک شغل عادی بود. از طریق پسرم در خلال جنگ ایران و عراق با این سازمان آشنا شدم. اجازه دهید به شما بگویم که من اصلا خوشحال نیستم که بخشی از این سازمان بودم. ما چهار نفر به این سازمان پیوستیم، من، همسرم، پسرم و دختر ۷ ساله ام. همیشه فکر می کردم که به اروپا می رویم، اما وقتی به سازمان مجاهدین خلق پیوستم متوجه شدم که برنامه آنها هیچ ربطی به اروپا ندارد. پسرم را از من گرفتند و لباس نظامی به او پوشاندند که قانوناً این کار ممنوع بود زیرا پسرم زیر ۱۸ سال سن داشت. فکر می کردم در یک موقعیتی با پسرم جدی حرف می زنم و او را با خود می برم و فرار می کنیم. ولی هیچوقت اجازه نداشتم با او حرف بزنم. به من گفتند که اگه می خواهم با پسرم بمانم باید از همسرم جدا شوم چون اینجا خانواده ای وجود ندارد، زن از شوهر جدا می شود، و به این ترتیب من از همسرم جدا شدم. وقتی از آنها پرسیدم دختر ۷ ساله ام چه می شود، گفتند بهتر است که یک نفر را فدای چند نفر کنیم. گفتند که می توانم او را پیش دوستان آنها در کردستان ببرم و آنها او را بزرگ کنند. ما در لحظه حساسی بودیم چون نمی دانستیم باید چه کنیم، دختر را رها کنیم تا توسط افراد ناشناس بزرگ شوند یا پسر را در یک سازمان نظامی تنها بگذاریم؟ در نهایت آنها پسرم را نگه داشتند و ما به ایران برگشتیم. من همیشه با همسر سابقم صحبت می کردم که قرار است با زندگی خود چه کنیم، در ایران مجبور شدیم دختر را نزد اقواممان بگذاریم و به اردوگاه مجاهدین خلق در عراق برگردیم. این کار را دوباره برای بردن پسرم کردیم، تا راهی برای بیرون آوردن پسرم پیدا کنیم. ما به آنجا رفتیم و مجددا خود را بعد از یکسال به این سازمان معرفی کردیم. بنابراین من از آن زمان تا روزی که بیرون آمدم به این فکر بودم و به این دلیل جزء سازمان مجاهدین خلق شدم. به فکر نجات پسرم بودم اما این اتفاق هرگز نیفتاد، زیرا آنها به شما اجازه نمی دهند فرزندتان را ببینید.

خبرنگار:

آیا با پسرت در یک ساختمان بودی؟ چرا نتوانستی او را ملاقات کنی؟ آیا یکدیگر را در اردوگاه می دیدید؟

علی زمانی:

متأسفانه هرگز نتوانستم او را ملاقات کنم. از دور با دقت به او نگاه می کردم تا متوجه نشوند که من به پسرم نگاه می کنم، زیرا بعداً برای شما مشکل ایجاد می شود چون مجاهدین خلق دو نفر از اعضای خانواده را از با هم بودن منع می کنند زیرا آنها از خانواده متنفر هستند و ما دو نفر در ساختمان های مختلف بودیم و هنگام غذاخوردن سعی می شد تا من و پسرم تا حد امکان دورتر از هم بنشینیم.

خبرنگار:

در حال حاضر که داریم صحبت می کنیم، پسر، دختر، و همسر سابق شما کجا هستند؟

علی زمانی:

پسرم الان در آمریکاست، در مدتی که مجاهدین خلق به مقاصد مختلف می رفتند از اردوگاه لیبرتی در عراق فرار کرد و از طریق کمیساریای ملل متحد به آمریکا رفت، در حالی که دخترم همچنان در ایران است. وقتی ما رفتیم فقط ۷ سالش بود. با مادرم زندگی می کرد و الان دارد خودش زندگی می کند. در این مدتی که از فرزندانم جدا شده ام، با کسی صحبت نکردم، حتی با بچه ها تماس تلفنی نداشتیم، همسر سابق در حال حاضر در سازمان مجاهدین خلق است. من همیشه به خانواده‌ام عشق داشتم، همیشه فکر می‌کردم چرا در این مقطع خانواده‌ام را ترک کردم، اما در سازمان این احساسات را حذف کردند و مرا شستشوی مغزی دادند. در آنجا نمی‌توانی به خانواده ات فکر کنی، در حالی که همسر سابق هنوز آنجاست، از کلمه سابق استفاده می کنم، زیرا از زمانی که من وارد شدم، دیگر یکدیگر را ندیده ایم. حتی مردها در دو روز و زنها در دو روز دیگر به صورت مجزا از پارک آنجا استفاده می کنند. من ۲۰ سال است که همسر سابقم را ندیده ام.

خبرنگار:

آیا تو هنوز عاشق او هستی؟*

علی زمانی:

من او را دوست دارم اما ما از هم جدا هستیم و من چه کار می توانم بکنم؟

خبرنگار:

بعد از اینکه سازمان را ترک کردید، آیا توانستید با فرزندانتان ملاقات کنید یا حداقل با آنها تلفنی صحبت کنید؟ در این سال ها بعد از نبودنت چه گفته اند؟

علی زمانی:

حالا من پدربزرگ شده ام و خیلی خوشحالم. نمی دانستم پسرم زنده است یا نه. بچه دار شدنش برایم غافلگیرکننده بود. هر روز تلفنی با او صحبت می کنم. من متوجه فوت مادرم شدم. روزی که بیرون آمدم او زندگی اش را تغییر داده و بسیار ناراحت بودم. ضمن اینکه با دخترم ارتباطی نداشته ام. هیچ وقت پشیمان نیستم که او را با مادرم گذاشتم. ۲۰ سال است که نمی توانم هیچ گونه ارتباطی داشته باشم و رفتار دخترم با من قابل درک است. حتی فکر می کردم بچه هایم مرده اند.

خبرنگار:

بیایید در مورد زندگی درون اردوگاه صحبت کنیم، سخت ترین قسمت برای شما چه بود؟

علی زمانی:

لحظات سخت زیاد بود، یکی از سخت ترین آنها زمانی بود که با عقاید نظامی که دارند خشونت روانی می کردند یا زمانی که همراهی داشتیم و نمی گذاشتند با دوستان ارتباط برقرار کنیم. این یک سازمان نظامی است و دوستی افراد در آن مجاز نیست. سخت ترین لحظات وقتی بود که به روح و روان من تجاوز می کردند و مجبورم می نمودند که بگویم به چه فکر می کنم و چه چیزی در نظر دارم، و هر فکر و هر کاری را که باید در گزارش شبانه بنویسم. به طور خلاصه، کنترل احساسات از جانب دیگران، بنابراین خشونت روانی علیه اعضا سخت ترین قسمت بود.

خبرنگار:

اما آنچه که من بسیار علاقه مند به دانستن آن هستم این است که چه چیزی در زندگی خارج از خانواده گم شده است. کاملاً قابل درک است که آنها چیزهای زیادی را از دست داده اند. چه چیزی از زندگی شما کم شده بود؟

علی زمانی:

چیزی که در آنجا بیش از همه حسرتش را می خوردم آزادی بود، آزادی فکر کردن هر طور که می خواهید، هر وقت می خواهید بخورید، هر وقت می خواهید صحبت کنید، آزادی فقط از طریق آنها بود، ما همانطور که می گفتند عمل می کردیم. در این لحظات، من کاملاً آزادم که با شما صحبت کنم، نه کسی مرا مجبور به این کار کرده است، نه کسی جلوی من را گرفته است، آزادی چیزی است که خدا از لحظه تولد به ما داده است، اما مجاهدین خلق آنرا از ما گرفتند و به ما اجازه ندادند از آن استفاده کنیم.

خبرنگار:

اما الان آزاد هستی و باید خوشحال باشی، اما می خواهم بپرسم با این همه زحمتی که برای من می گویی چطور توانستی از اردوگاه خارج شوی؟ خیلی سخت به نظر می رسد.

علی زمانی:

برای بیرون آمدن از آنجا خیلی دردسر داشتم. من سه سال است که درخواست خروج دادم اما هیچ وقت موافقت نکردند که خارج شوم. آخرین باری که درخواست دادم اواخر بهار بود و با این ادعا که پلیس مرا چک کرده و تأیید نکرده است من را رد کردند. آنها گفتند که موقعیت ما از نظر سیاسی خوب نیست و الان زمان بیرون آمدن نیست. اما آنها به من گفتند که شما می توانید یک سال به عنوان مهمان ما اینجا بمانید. من مجبور شدم برگه ای را امضا کنم که این را تأیید می کند، اما مجاهدین خلق روشی برای همه کسانی که می خواهند بروند دارند تا بعداً علیه آنها از آن استفاده کنند. بعد از اولین باری که خواستم بیرون بروم، کاملاً از افراد دیگر جدا شده بودم، فقط با دو فرمانده خود صحبت کردم که به من گفتند چه کار کنم و هیچ نقطه ارتباطی دیگری نداشتم. از آنجایی که قبول کردم در این سازمان مجاهدین خلق بمانم، یک روز به من اجازه دادند که برای خرید به خارج از اردوگاه بروم زیرا قبلاً هرگز اجازه این کار را به من نداده بودند. حتماً در خیابان های تیرانا دیده اید که مجاهدین خلق وقتی دسته جمعی بیرون می روند ۵ نفر هستند، یا ۴ یا ۳ نفر و هرکس برای خودش خرید می کند، اما وقتی من برای خرید بیرون رفتم ۵ نفر را فقط دنبال من می کردند که مدام مراقب من باشند زیرا می ترسیدند من با مردم صحبت کنم. رفتن به بیرون از اردوگاه حتی برای یک روز به راحتی ممکن نیست. افراد را گروهی می فرستند تا از یکدیگر مراقبت کنند تا کسی فرار نکند.

در یک مرکز خرید بودم. فرصت پیدا کردم و زمانی که حواسشان نبود فقط فرار کردم تا بیرون بروم و طلب کمک کنم. امیدی که داشتم این بود که می دانستم که یک انجمن ایرانی ها وجود دارد و به امید آنها فرار کردم. این انجمن امیدی است برای همه کسانی که بیرون می روند و از این کار می ترسند زیرا نمی دانند بیرون چه چیزی در انتظارشان است.

خبرنگار:

برای شما آرزوی موفقیت داریم. تیرانا چگونه به نظر می رسد، فکر می کردید می تواند اینقدر شلوغ و بزرگ باشد؟ آیا شما با فناوری سازگار شده اید زیرا فکر می کنم در اردوگاه کامپیوتر یا تلفن نداشتید؟

علی زمانی:

آلبانی کشور بسیار زیبایی است، هر کدام از شهرهایش بسیار زیبا هستند، حداقل جاهایی که من بوده ام، آن ها را خیلی دوست دارم، این واقعیت دارد. من یاد گرفتم از موبایل استفاده کنم، وقتی بخواهم با کسانی صحبت می کنم که مدتی است از آنها خبری ندارم، همچنین استفاده از کامپیوتر را یاد گرفته ام، دارم کتاب خاطراتم را می نویسم که به زودی منتشر می شود. چیزی که من بیشتر از همه دوست داشتم بازدید از دورس بود زیرا دریا را دیدم، با وجود اینکه ما در دورس زندگی می کردیم آنها به ما اجازه دیدن دریا را نمی دادند. خنده دار است زیرا این سازمان افکار بدوی دارد زیرا آنها فکر می کردند اگر دریا را ببینیم از عشق سرمست می شویم و بعد مجاهدین خلق را ترک می کنیم، در واقع بسیار خنده دار است. آنها می گویند سن فقط یک عدد است که از ابتدا شروع شود.

خبرنگار:

آیا هرگز با خانمی از آلبانی ازدواج می کنید؟ آیا دوست دارید زندگی خود را از ابتدا شروع کنید؟

علی زمانی:

در زمینه طنز به شما بگویم، من الان تقریباً ۷۰ سال سن دارم، اما اگر یک خانم خوب باشد که مادربزرگ خوبی باشد، نه نمی گویم، یک نفر باشد که من را درک کند و من را عصبانی نکند.

خبرنگار:

کاملاً درست است، چون شما انسانی هستید که چالش های زیادی را پشت سر گذاشته اید و آرامش چیزی است که در این بخش باقی مانده از زندگی خود به آن نیاز دارید.

علی زمانی:

من قلب خیلی خوبی دارم، قلب جوانی دارم، اگر کسی قبولش کند، اذیتش نمی کنم، و از او حمایت می کنم، او را بهترین دوستم می کنم.

خبرنگار:

آرزو می کنم پیدایش کنی چون عشق همه زخم های آدم ها را مرهم می گذارد و بهبود می بخشد.

به عنوان فردی که چالش های زیادی را پشت سر گذاشته، سختی های زیادی را از سر گذرانده، توصیه تان به همه ناظرانی که در این لحظه ما را در این مصاحبه دنبال می کنند چیست؟

علی زمانی:

می خواهم به مردم بگویم زندگی بسیار ارزشمند است، زندگی ارزش زیادی دارد، شما باید برای آزادی که دارید ارزش قائل شوید و اجازه ندهید هیچ چیز و هیچ کس آزادی را که دارید یا ارزش زندگی را از شما بگیرد. من می خواهم به مردم بگویم که آزادی گرانقدر است و بدون آن نمی توان زندگی کرد، نباید اجازه دهید کسی از آزادی علیه شما سوءاستفاده کند، همانطور که سازمان مجاهدین خلق از من سوءاستفاده کرد. مسعود رجوی برای من فردی است که از بیماری روانی رنج می برد.

خبرنگار:

من از شما بسیار سپاسگزارم، شما در این مصاحبه و در این بیانات پیام های مهم زیادی دادید و از صمیم قلب آرزو می کنم که در این شروع مجدد زندگی خود تا حد امکان شاد باشید و تمام آنچه در این ۲۰ سال از دست داده اید را جبران نمایید. آزادی تنها زمانی که منزوی هستیم از دست نمی رود، آزادی وقتی حق صحبت کردن، حق تصمیم گیری برای خودمان، حق انجام هر کاری را از ما می گیرند از دست می رود. پس این موانع را بشکنید و برای رهایی بجنگید.

انتهای پیام

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=43177

نوشته های مشابه

17نوامبر
اعضای جداشده از فرقه رجوی سند جنایت‌های داخلی این فرقه هستند
سیدمحمدجواد هاشمی‌نژاد، دبیرکل بنیاد هابیلیان

اعضای جداشده از فرقه رجوی سند جنایت‌های داخلی این فرقه هستند

22اکتبر
من یک تابلوی سپید بودم که سازمان روی من نقاشی کرد
بازخوانی اظهارات مرجان ملک (معصومه صیدآبادی) عضو سابق فرقه رجوی تروریستی رجوی

من یک تابلوی سپید بودم که سازمان روی من نقاشی کرد

02اکتبر
سازمان مجاهدین نمی‌گذاشت به یک پارک برویم
عضو نجات یافته از فرقه رجوی در آلبانی

سازمان مجاهدین نمی‌گذاشت به یک پارک برویم