فیلم دراماتیک سرهنگ ثریا، به اندازه کافی برای یک روایت سینمائی جذابیت و کشش دارد، این فیلم داستان نبرد نابرابر مادری به نام ثریا عبدالهی، برای آزادی تنها فرزند پسرش امیراصلان، از چنگال فرقه ای مخوف است که صدها فرزند دیگر چون امیراصلان را سالهاست درون حصارهای بلند فرقه ای در بند نگه داشته است.
به گزارش فراق، ثریا عبدالهی مادری فداکار و از جان گذشته است که مدتها پشت حصارهای اشرف، در گرمترین جغرافیای کشور عراق، ماهها و سالها به انتظار نشست تا فقط یک بار فرزندش را ببیند، اما به همین حداقل هم موفق نشد و برگشت.
اما اکنون بعد از سالها، فیلمی از بخشی از زندگی وی اکران شده است که تنهایی و چشم براهی مادری را نشان می دهد که فرزندش زمانی ربوده شده و اکنون در اسارت است. فیلم سرهنگ ثریا، اولین فیلم سینمائی است که با شجاعت تمام به این اسارت تلخ تاخته است.
در نقطه مقابل تا کنون هیچ عکس العمل جدی از فرقه ی رجوی، دیده نشده است، چرا که سرکوب و اختناق در این فرقه به حدی بالاست که هرگز اجازه رویاروئی این مادر و فرزند را میسر نکرده است، مخفی کردن امیراصلان در پیچاپیچ مناسبات سیاه فرقه ای رجوی، تا کنون به یک رسوائی علیه فرقه رجوی مبدل گشته است. به راستی فرقه ای که از آزادی و دمکراسی دم می زند، چطور در چنین مسئله ساده ای، در گل گیر کرده است؟ منجلابی که اکنون در مورد سرهنگ ثریا، سران فرقه بدان مبتلا شدند، رفته رفته عمیق تر هم می شود، کلی گوئی و منتسب کردن مستنداتی که تاکنون درمورد سازمان مجاهدین، تهیه شده است به حکومت ایران، نشان از عجز و ناتوانی و عدم پاسخگو بودن سران سازمان در مورد اسارت اعضای سازمان را نشان می دهد. پاک کردن صورت مسئله چرائی شستشوی مغزی در درون سازمان و مارک زدن به همه، از شگردهای رسواشده و قدیمی سازمانی است که در بحران هویت و موجودیت جهانی و منطقه ای به سر می برد.
در این فیلم به زبان ساده به تضاد آزادی خواهی سازمان از یک طرف و از سوی دیگر در اسارت نگه داشتن اعضای سازمان، پرداخته شده است، سازمانی با ادعاهای پرطمطراق و دهن پرکن، چطور است که در مسئله امیراصلان و مادرش ثریا عبدالهی، کرولال شده است، یک ملاقات ساده با نظارت یک ارگان بین المللی در محلی بی طرف، می تواند به همه ابهامات حول این مادر و فرزند پایان بدهد، اگر آرمان مجاهدین حق است و آنان ایمان دارند که راهشان درست است، چرا از یک مادر می ترسند؟ چرا امکان یک ملاقات ساده و چند دقیقه ای را فراهم نمی کنند؟ مگر جز این است که به راه و آرمان و هدف و همه چیز خود شک دارند، که اگر غیر از این بود، تن به این ملاقات ساده می دادند. در اذهان بینندگان این فیلم، یک سئوال خودنمائی می کند، چرا سران سازمان اجازه ملاقات به این مادر و فرزند را نمی دهند؟ بلادرنگ همه این نتیجه را می گیرند که پس یک جای کار سازمان می لنگد، یک حلقه مفقوده وجود دارد، آن هم چیزی نیست جز عدم وجود صداقت در این سازمان. البته حصارهای بلند این سازمان که شبانه روز و بی وقفه، به دور اعضای سازمان کشیده شده است وهر روز بلندتر و بلندتر می شود، بخوبی و وضوح تمام، اوج سرکوب و اختناق در آن سوی حصارها را نشان می دهد.
برای ما که خود سالهای سال در آنسوی حصارها اسیر و دربند بودیم، همه چیز روشن است، اما برای مردم و شاهدان این سوی حصارها، ابهامات فراوانی وجود دارد که با نمایش سرهنگ ثریا، بسیاری از این دست ابهامات پاسخ خود را می گیرند، اما هنوز جای کار زیاد است، هنوز از آنسوی حصارها ، کمتر فیلم یا مستندی ساخته شده است، اینکه چرا امیراصلان نمی تواند، آزادانه و آگاهانه انتخاب جدیدی انجام دهد؟ چرا امیراصلان تا کنون نتوانسته خود را به مادر برساند؟ چه موانع و سدهایی مانع از حرکت امیراصلان شده است؟ این دست سئوالات همه از جمله پرسش هائی است که پویش گران و ناظران این فیلم از اسرار آنسوی حصارهای رجوی ساخته مطلع نیستند.
اکنون سازمان باید پاسخی قانع کننده برای اسارت امیراصلان های دیگر، به ناظران این سوی حصارها بدهد، اکنون سازمان مجاهدین با سرهنگ ثریا، به چالشی بزرگ فراخوانده شده است، تا به امروز که بازنده این صحنه با اختلاف زیاد سازمان مجاهدین است، بعید هم می دانم که ایدئولوژی منحط و قرون وسطائی سازمان بتواند، دراین رویارویی پیروز میدان گردد.
روایت مادر «ثریا عبداللهی» از فتح درب جنوب اشرف به دست خانوادهها در ۲۱ مهر ماه ۱۳۸۹
یادداشت از: محمدرضا مبین
انتهای پیام