نفاق معنى وسیعى دارد که هر گونه دوگانگى ظاهر و باطن، گفتار و عمل را شامل مى شود هر چند در افراد مؤمن باشد که ما از آن به عنوان «رگه هاى نفاق» نام مى بریم.
به گزارش فراق، بدون شک نفاق و منافق، مخصوص عصر پیامبر (ص) نبوده است و در هر جامعهاى این برنامه و گروه وجود دارند، منتها باید بر اساس معیارهاى حساب شدهاى که قرآن براى آنها بدست مىدهد شناسایى شوند، تا نتوانند زیان و یا خطرى ایجاد کنند.
اسلام در یک مقطع خاص تاریخى خود با گروهى رو برو شد که نه اخلاص و شهامت براى ایمان آوردن داشتند و نه قدرت و جرأت بر مخالفت صریح، این گروه که قرآن از آنها به عنوان «منافقین» «منافق از ماده نفق به معنى کانالها و نقبهائى است که زیر زمین مى زنند تا براى استتار یا فرار از آن استفاده کنند.» یاد مى کند و ما در فارسى از آن تعبیر به «دورو» یا «دو چهره» مىکنیم، در صفوف مسلمانان واقعى نفوذ کرده بودند، و از آنجا که ظاهر اسلامى داشتند، غالبا شناخت آنها مشکل بود ولى قرآن نشانه هاى دقیق و زندهاى براى آنها بیان مى کند که خط باطنى آنها را مشخص مىسازد و الگوئى در این زمینه به دست مسلمانان براى همه قرون و اعصار مى دهد. نخست تفسیرى از خود نفاق دارد مى گوید: «بعضى از مردم هستند که مى گویند به خدا و روز قیامت ایمان آوردهایم در حالى که ایمان ندارند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ). بقره/۸
آنها این عمل را یک نوع زرنگى و به اصطلاح تاکتیک جالب، حساب مىکنند: «آنها با این عمل مى خواهند خدا و مؤمنان را بفریبند» (یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا). «در حالى که تنها خودشان را فریب مى دهند، امّا نمى فهمند» (وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ). بقره/۹
سپس قرآن به این واقعیت اشاره مىکند که نفاق در واقع یک نوع بیمارى است مى گوید: «در دلهاى آنها بیمارى خاصى است» (فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ). امّا از آنجا که در نظام آفرینش، هر کس در مسیرى قرار گرفت و وسائل آن را فراهم ساخت در همان مسیر، رو به جلو مى رود قرآن اضافه مىکند: «خداوند هم بر بیمارى آنها مى افزاید» (فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً). بقره/۱۰
و از آنجا که سرمایه اصلى منافقان دروغ است، تا بتوانند تناقض ها را که در زندگیشان دیده مىشود با آن توجیه کنند، در پایان آیه مى فرماید: «براى آنها عذاب الیمى است بخاطر دروغهائى که مى گفتند» (وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ).
سپس به ویژگی هاى آنها اشاره مىکند که نخستین آنها داعیه اصلاح طلبى است در حالى که مفسد واقعى همانها هستند: «هنگامى که به آنها گفته شود در روى زمین فساد نکنید مى گویند: ما فقط اصلاح کنندهایم»! (وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ). ما برنامه اى جز اصلاح در تمام زندگى خود نداشتهایم و نداریم! بقره/۱۱
۱ قرآن اضافه مىکند: «بدانید اینها همان مفسدانند و برنامهاى جز فساد ندارند ولى خودشان هم نمى فهمند»! (أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ). بلکه اصرار و پافشارى آنها در راه نفاق و خو گرفتن با این برنامه هاى زشت و ننگین سبب شده که تدریجا گمان کنند این برنامه ها مفید و سازنده و اصلاح طلبانه است. بقره/۱۲
۲ نشانه دیگر اینکه: آنها خود را عاقل و هوشیار و مؤمنان را سفیه و ساده لوح و خوش باور مى پندارند، آن چنانکه قرآن مى گوید: «هنگامى که به آنها گفته مىشود ایمان بیاورید آنگونه که توده هاى مردم ایمان آوردهاند، مى گویند: آیا ما همچون این سفیهان ایمان بیاوریم»؟! (وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ). و به این ترتیب افراد پاکدل و حق طلب و حقیقت جو را که با مشاهده آثار حقانیت در دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و محتواى تعلیمات او، سر تعظیم فرو آورده اند به سفاهت متهم مىکنند لذا قرآن در پاسخ آنها مى گوید: «بدانید سفیهان واقعى اینها هستند امّا نمى دانند» (أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ). بقره/۱۳
آیا این سفاهت نیست که انسان خط زندگى خود را مشخص نکند و در میان هر گروهى به رنگ آن گروه درآید، استعداد و نیروى خود را در طریق شیطنت و توطئه و تخریب به کار گیرد، و در عین حال خود را عاقل بشمرد؟!
۳ سومین نشانه آنها آن است که هر روز به رنگى در مىآیند و در میان هر جمعیتى با آنها هم صدا مىشوند، آنچنانکه قرآن مىگوید: «هنگامى که افراد با ایمان را ملاقات کنند مى گویند ایمان آوردیم» (وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا). بقره/۱۴
ما از شما هستیم و پیرو یک مکتبیم، از جان و دل اسلام را پذیرا گشتیم و با شما هیچ فرقى نداریم! «امّا هنگامى که با دوستان شیطان صفت خود به خلوتگاه مى روند مىگویند ما با شمائیم»! (وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ). «و اگر مى بینید ما در برابر مؤمنان اظهار ایمان مى کنیم ما مسخرهشان مى کنیم»! (إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ).
سپس قرآن با یک لحن کوبنده و قاطع مى گوید: «خدا آنها را مسخره مى کند» (اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ). «و خدا آنها را در طغیانشان نگه مى دارد تا به کلى سرگردان شوند» (وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ). بقره/۱۵
این آیه، سرنوشت نهائى آنها را که سرنوشتى است بسیار غم انگیز و شوم و تاریک چنین بیان مىکند: «آنها کسانى هستند که در تجارتخانه این جهان، هدایت را با گمراهى معاوضه کرده اند» (أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَهَ بِالْهُدى). و به همین دلیل «تجارت آنها سودى نداشته» بلکه سرمایه را نیز از کف دادهاند (فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ). «و هرگز روى هدایت را ندیده اند» (وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ). بقره/۱۶
خلاصه دوگانگى شخصیت و تضاد برون و درون که صفت بارز منافقان است پدیده هاى گوناگونى در عمل و گفتار و رفتار فردى و اجتماعى آنها دارد که به خوبى مى توان آن را شناخت.
وسعت معنى نفاق
گرچه نفاق به مفهوم خاصش، صفت افراد بى ایمانى است که ظاهرا در صف مسلمانانند، امّا باطنا دل در گرو کفر دارند، ولى نفاق معنى وسیعى دارد که هر گونه دوگانگى ظاهر و باطن، گفتار و عمل را شامل مىشود هر چند در افراد مؤمن باشد که ما از آن به عنوان «رگه هاى نفاق» نام مىبریم مثلا در حدیثى مىخوانیم: سه صفت است که در هر کس باشد منافق است هر چند روزه بگیرد و نماز بخواند و خود را مسلمان بداند: کسى که در امانت خیانت مىکند، و کسى که به هنگام سخن گفتن دروغ مىگوید، و کسى که وعده مىدهد و خلف وعده مىکند». مسلما این گونه افراد رگه هائى از نفاق در وجود آنها هست، مخصوصا در باره ریاکاران از امام صادق علیه السّلام مى خوانیم که فرمود: «ریا و ظاهر سازى، درخت (شوم و تلخى) است که میوهاى جز شرک خفى ندارد و اصل و ریشه آن نفاق است».
فریب دادن وجدان
آیه فوق، اشاره روشنى به مسأله فریب وجدان دارد و اینکه بسیار مىشود که انسان منحرف و آلوده، براى رهائى از سرزنش و مجازات وجدان، کم کم براى خود این باور را به وجود مى آورد که این عمل من نه تنها زشت و انحرافى نیست بلکه اصلاح است و مبارزه با فساد (إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ). تا با فریب وجدان آسوده خاطر به اعمال خلاف خود ادامه دهد.
مى گویند: یکى از سران آمریکا در پاسخ این که چرا دستور داده است دو شهر بزرگ ژاپن (هیروشیما، و ناکازاکى) را بمباران اتمى کنند و حدود ۲۰۰ هزار نفر کودک و پیر و جوان را نابود یا ناقص سازند؟ گفته بود: «ما به خاطر صلح این دستور را داده ایم، که اگر این کار را نمى کردیم جنگ طولانى تر مى شد و مى بایست بیش از این مى کشتیم.»
آرى، منافقان عصر ما نیز براى فریب مردم یا فریب وجدان خود از این گفته ها و از آن کارها، بسیار دارند، در حالى که در برابر ادامه جنگ یا بمباران اتمى شهرهاى بى دفاع، راه سوم روشنى نیز وجود داشت و آن این که: دست از تجاوزگرى بردارند و ملت ها را با سرمایه هاى کشورشان آزاد بگذارند.
بنابراین، نفاق در حقیقت وسیله اى است براى فریب وجدان، و چه دردناک است که انسان، این واعظ درونى، این پلیس همیشه بیدار و این نماینده الهى را در درون خود، خفه کند، و یا آن چنان پرده بر روى آن بیفکند که صدایش به گوش نرسد.
منبع: برگزیده تفسیر نمونه / آیت الله ناصر مکارم شیرازی
انتهای پیام