• امروز : شنبه - ۸ دی - ۱۴۰۳
  • برابر با : Saturday - 28 December - 2024

افشاگری نقض حقوق بشر در گروهک تروریستی رجوی

  • کد خبر : 4141
  • 26 اکتبر 2015 - 11:58

افشاگری نقض حقوق بشر در گروهک تروریستی رجوی

Human rights-Rajavi

به زبان جدادشده ع – ر:

سال ۱۳۶۳
اعدام ۶ تن از مخالفین درون گروهی به خاطر نپذیرفتن اصل امامت رجوی، محل جنگلهای منطقه شاه نفسه واقع درکردستان عراق – اسامی اعدام شدگان با نام های مستعار:

سعید از تبریز ، قاسم از زنجان ، ناصر از شیراز، رسول از کرمانشاه، غلام از شمال ایران، سهراب از تهران،

عاملین اعدام : کرم از همدان ، رضا کرمعلی از تهران، ناصر ترک ،کریم ترک فرمانده صحنه اعدام ابراهیم ذاکری .

سال ۱۳۶۴
زندانی کردن بیش از ۷۰۰ تن از نیروهای سازمان در منطقه کردستان عراق واقع در شهرک ساوک و کهریزه و پایگاه غیور و زندانی کردن اعضای دفتر سیاسی و اعضای شورای مرکزی سازمان از جمله علی زرکش به همراه ۱۷ تن دیگر و صدور حکم اعدام برای تک تک آنها که  پس ازبازجویی اولیه همگی را به زندان شهر سلیمانیه منتقل کردند .

سال ۱۳۶۴
زندانی کردن بیش از ۵۰ تن از اعضای معترض در زندانهای شهر سلیمانیه عراق ، زندان پایگاه مصباح و غیور، و خانه های امن در شهر کرکوک.

سال ۱۳۶۹

زندان دبس واقع در حومه شهر کرکوک:
زندان دبس با دژ قلعه های که بیش از ۵۰۰ تن اعضای معترض را در خود جاداده بود. از جمله حماسه و مقاومت زندانیان باید به اعتصاب ۷ شبانه روزی آنها اشاره کرد و باید به شرایط سخت و طاقت فرسای زندان هم اشاره کرد.zendan
به چند زندان مخوف دیگر دجلان فرقه تروریستی رجوی اشاره ای داشته باشیم که برای سرنگونی تلاش می کردند :
سال ۱۳۷۱:
زندان و خانه های امن در سطح شهر بغداد از جمله :
زندان محمد ضابطی
زندان سعادتی
زندان سیفی
زندان اکبرزادگان
زندان ملک مرزبان
زندان معروف بنام پایگاه اعضای شورای ملی مقاومت در نزدیکی سفارت آمریکا
زندان جلال زاده
زندان میرزایی
زندان دکتر محمد طبا طبایی
زندان رضائی
و……..
به نوشته جدا شده ع- ر، پایگاه بدیع زادگان واقع در ۴۵ کیلومتری غرب بغداد منزل شخصی مسعود رجوی!

یکی دیگر از سربه نیست شده ها فردی بنام بهرام ترک اهل تبریز بانام مستعار تقی بود که در منزل شخصی مسعود رجوی کار می کرد واز همه مسائل آنجا مطلع بود، اطلاعات ویژه اقامتگاه رجوی واسرار درونی آنهارا می دانست این فرد بعداً مسئله دار شد و تحت برخورد قرار گرفت و به رده پایین تشکیلاتی و به عنوان کارگر ساده برای تمیز کردن حیاط شخصی رجوی بکار گماشته شده، چندی بعد سازمان در بخشی محدود اعلام کرد بهرام به علت بلد نبودن شنا در استخر آب پایگاه بدیع زادگان غرق شده و مرده است، واعلام کردند که ، بهرام خود به تنهائی برای شنا رفته بود و در استخر نیز جز بهرام کس دیگری نبود که به بهرام کمک کند….. لذا بهرام غرق می شود، بهرام علاوه بر اطلاعات فوق از اطلاعات شرکت مجاهدین در مراسم حج نیز خبر داشت، همسر بهرام ۶ ماهه باردار بوده که بعد از مرگ پدر بچه بدنیا آمد و نام او را بهرام نهادند.
به بخشی از سرنوشت مادران معترض در قرارگاه اشرف سازمان جاهلین خلق ایران اشاره کنیم:
سال ۱۳۷۰ قرار گاه اشرف واقع در عراق:
تعدادی از خانم های معترض به ولایت فقیه رجوی، که باردار بودند .
خانواده های معترض در این زندان ها زندانی بودند و زمان تولد فرزندانشان بود، این خانم ها تا آخرین لحظه تولد فرزند بدون سرپرست و بدون پوشش خانواده بودند که از شرایط سخت و جانکاه می شود به دوران بارداری آنها اشاره کرد، اصولاً خانم ها در دوران بارداری به رسیدگی ویژه نیاز دارند از جمله به خاطر رشد سالم فرزند دیگر میل به غذا ندارند بلکه بیشتر اوقات می بایست میوه و سبزیجات استفاده کنند در حالیکه سازمان مجاهدین خلق از این مسئله به عنوان یک حربه برعلیه این زندانیان استفاده می کرد واز دادن حداقل غذا خودداری، از ماست و لبنیات و میوه و سبزجات خبری نبود و علاوه بر آن از ملاقات با خانواده محروم بودند و به عنوان کوفی و بریده می بایست زندان را تحمل می کردند .

گاهاً مادر باردار التماس می کرد که یک لیوان شیر و یا ماست به او بدهند ولی سازمان بخاطر اینکه خانم ،ولایت فقیه انقلاب ایدئولوژیک را قبول نکرده، بدتر اورا در ایزولاسیون قرار می داد. تا شاید بخاطر حفظ بدنیا نیامده اش مجبور شود ولایت فقیه انقلاب ایدئولوژیک آقای رجوی را قبول بکند در حالیکه جیره غذا زندانیان شامل: دو عددخرما، حدوداً ۵۰گرم نان بود.

گاهاً خانم ها دچار بیماری ویژه می شدند ولی سازمان از بردن آنها به بیمارستان خودداری می کرد و می گفت شما دشمن رهبری هستید ما آذوقه نداریم به دشمن رهبری بدهیم همان بهتر که همراه کودک بدنیا نیامده هردو بمیرید،  تا رهبری از شر شما خلاص شود و اما در مقابل خانم ها سر تعظیم در مقابل ولایت فقیه آقای رجوی فرود نمی آوردند و مقاومت می کردند وقتی که زمان تولد کودک می رسید زندانی را دریک خودرو نظامی گذاشته و به بیمارستان عراق منتقل می کردند و بعد از ۴الی ۶ساعت از زمان تولد هنوز نگذشته بود، مادر و نوزاد را به زندان منتقل ، بدون اینکه به مادر و نوزاد رسیدگی کنند .

سال ۱۳۷۱ قرار اشرف واقع در عراق:
سرنوشت یکی از مادران باردار در زندان اسکان:خانمی بانام مستعار پروانه، اعزامی از فرانسه،

این خانم طی چند سال همکاری با سازمان مجاهدین و همچنین کشته شدن شوهراولش در عملیات های نوار مرزی با داشتن یک دختر کوچک در روابط دورن سازمان با آقایی به نام سعید ازدواج می کند.

خانم پروانه مانند سایرین در مجموعه اسکان در ایزولاسیون کامل بسر می برد، در دوران بارداری ازحداقل زندگی محروم بود و تا چند ساعت قبل از به دنیا آمدن نوزادش بی سرپرست بود و طبق معمول ، کوفی ها و بریده ها عنوانی که سازمان به اعضای معترض داده بود حق حیات نداشتن، لذا در جواب هر سئوالی به خانم ها می گفتند شما وکودک بدنیا نیامده شما دشمن رهبری سازمان مجاهدین هستید ما آذوقه به دشمن نمی دهیم مگر اینکه توبه کرده واز رهبری سازمان در خواست عفو بکنید !!
این در شرایطی بود که مجموعه های زندان اسکان حتی وسایل گرمایی برای مادران و نوزادان نداشت
خانم پروانه با شرایط سخت به بیمارستان رفت و بعد از زایمان چند ساعت نگذشته به دوباره به زندان اسکان منتقل شد همزمان با این واقعه دردناک شوهرش سعید در زندانی دیگر بسر می برد و شب و روز درخواست ملاقات می کرد تا شاید رهبری سازمان به او اجازه ملاقات بدهد!
سعید بعد از چند ساعت صحبت با محسن رضائی، رئیس زندانیان سازمان، توافقی را قبول کرد تا شاید برای چند ساعت به ملاقات همسر بیمار و دو کودک خردسال و نوزادش برود، سعید میگفت: بعداز ملاقات با هسرم و فرزدم؛ دیدم نوزاد از فرط سرما و بی شیری و امکانات درحال مرگ است، لذا مجبور شدم برای حفظ جان نوزاد تازه بدنیا آمده اقدامی بکنم، تنها چیزی که نظرم را جلب کرد و در دسترس بود بوته های خشک شده علف ها بود. ابتدا شروع به جمع آوری بوته ها کرده،  سپس بوته هارا آتش زدم تا شاید چند تا سنگ گرم کرده به داخل خانه ببرم، هنوز شعله های آتش خاموش نشده بود که رئیس زندانیان سازمان محسن رضایی با ۳نفر همراه سررسید، بدون مقدمه شروع به فحش دادن کرد، تامن آمدم جواب بدهم ۴نفره مرا زیر مشت و لگد گرفتند ،دخترم شراره ۸سال بیشتر نداشت داد میزد آهای بابای منو کشتن کمک کنید ولی داد وفریاد بچه به جایی نمی رسید، در نهایت دخترم خودش روی من انداخت تا شاید دست از کتک کاری بردارند، ولی محسن رضایی در برابر چشمان گریان و مات زده همسربیمارم ، دختر کوچک و نوازد تازه بدنیا آمده ام  همچنان کتکم می زندن و هرچه التماس می کردند سودی نداشت ……….

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=4141