زندگینامه و خاطرات من با مجاهدین ولی نه در اشرف و عراق ! – قسمت ششم
همان روز برای شام مجدد قرار شد برویم پیش همان خواهر فرمانده که مخ من را قبلا زده بود ، باز مثل قبل با من برخورد کرد و باز خیلی من را تحویل گرفت ، این بار از پول با من حرف زد و گفت که وضعیت خانواده و خودم در چه حال است و معیشت ما چگونه می گذرد ؟ من گفتم که خدا را شکر بد نیست ، گفت که می دانی مجاهدین به هیچ عهدی وابسته نیستند و مردم ایران حمایتشان کردند و باز هم حمایت می کنند و هوادارهای خارجشان سنگ تمام برایشان می گذارند به علاوه پولی که بچه ها از مردم اروپا و آمریکا برای بچه های مجاهدین جمع می کنند .
لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=4121
- ارسال توسط : feraghnews.ir