• امروز : شنبه - ۱ دی - ۱۴۰۳
  • برابر با : Saturday - 21 December - 2024

داستان پزشکی که رجوی حکم وزارت بهداشت در جیبش گذاشت و راهی «مرصاد» کرد

  • کد خبر : 41112
  • 23 جولای 2024 - 13:43
mersad 10

نیرو‌های سپاه ۱۷ نفر از سران فرقه رجوی را به اسارت گرفته بودند. یکی از آن‌ها پزشک ایرانی در فرانسه بود که او گریه کرده و گفته بود به من گفته‌اند برویم ایران و من نمی‌دانستم که قرار است بجنگیم. در حالی که حکم وزارت بهداشت ایران در جیب او بود و سازمان مجاهدین خلق وعده وزارت بهداشت را به او داده بود.

به گزارش فراق، رژیم بعث عراق ۶ روز پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، با زیر پاگذاشتن توافق‌ها به نواحی مرزی کشور از جمله خرمشهر حمله‌ور شد و سازمان مجاهدین خلق هم با حمایت صدام حسین با غافلگیری نیرو‌های ایرانی در جبهه غرب کشور عملیات «فروغ جاویدان» را آغاز کرد.

طبق برآورد مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، نیرو‌های عملیاتی سازمان مجاهدین خلق (فرقه رجوی) در این عملیات حدود ۵ هزار نفر بودند که رژیم بعث عراق هم در این حمله فرقه رجوی را با امکانات گوناگونی مثل تانک، نفربر، خمپاره‌انداز، تیربار، توپ‌های ۱۲۲ و ۱۰۶ میلی‌متری، خودرو، کامیون و تجهیزات کرده بود.

در پی این حمله به غرب کشور، نیرو‌های مردمی و نیرو‌هایی از لشکر‌های ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) و ۳۲ انصارالحسین (ع)، تیپ‌های قائم و ۲۹ نبی‌اکرم (ص) و مقداد و نیرو‌های هوانیروز و نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی دشمن را قبل از ورود به شهر کرمانشاه زمین‌گیر کردند و روز هفتم مرداد ماه دشمن با پذیرش شکستی سنگین، عقب‌نشینی خود را از اسلام‌آباد و کرند اعلام کرد.

«علی حیدری» یکی از نیرو‌های پاسدار در سپاه استان کردستان بود که وقتی با مخالفت فرمانده‌اش برای اعزام به جبهه غرب مواجه شد، به صورت داوطلبانه و با خودروی شخصی برای مقابله با رجوی ها به کرمانشاه رفت. روایت وی را از عملیات مرصاد در ادامه می‌خوانیم.

بنده در سپاه کردستان بودم. یکی از دوستان پاسدارم که در همسایگی ما بود، با شنیدن خبر حمله نیرو‌های مجاهدین خلق به منزل‌مان آمد و گفت: می‌دانی نیروهای رجوی تا کجا آمده‌اند؟ گفتم: بله. گفت: بیا برویم، اگر در کرمانشاه شهید شویم بهتر از این است که بیایند و در خانه‌هایمان شهید بشویم.

قرار شد باهم به طرف منطقه برویم. به فرمانده‌مان گفتم که می‌خواهم در عملیات شرکت کنم. گفت: ما هم آماده باش هستیم و نرو. وقتی دیدم فرمانده‌مان اجازه نمی‌دهد، پیش یکی از دوستانم که پزشک بود رفتم و از او خواستم برای من گواهی پزشکی استراحت مطلق ۱۰ روزه بدهد. با توجه به اینکه ناراحتی کلیوی داشتم، وی این کار را انجام داد.

من هم یک پیکان وانت داشتم به همراه دوستم آماده اعزام شدیم. همراهمان دو قبضه اسلحه کلاشینکف، تعدادی نارنجک، مهمات و نان خشک و تن ماهی برداشتیم و راهی شدیم.

پاسخ رزمندگان به تجاوز رجوی ها

عصرانه را در کامیاران خوردیم و همان شب به سمت کرند کرمانشاه حرکت کردیم. جاده به سمت کرمانشاه را بسته بودند و صبح راهی شدیم. کرمانشاه حالت جنگی به خودش گرفته بود. به تنگه چارزبر رسیدیم. تنگه چارزبر جایی بود که هوانیروز توانسته بود، تانک‌های فرقه رجوی را زمین‌گیر کند. گردنه نزدیک چارزیر تبدیل به قبرستان تانک‌های رجوی شده بود. پشت گردنه، زمین مسطح تا اسلام‌آ‌باد بود. دو طرف جاده پر از جنازه‌های اعضا و ماشین و نفربر‌های چرخ‌دار سوخته بود. داخل شهر اسلام‌آباد که رسیدیم، فقط رزمندگان حضور داشتند و مردم فرار کرده بودند.

به سمت مقر سپاه اسلام‌آباد رفتیم. دیدیم که در ورودی مقر سپاه شکسته است. رجوی ها با تانک در را شکسته و داخل محوطه سپاه رفته بودند. زمانی که ما رسیدیم نیروهای رجوی آنجا نبودند و آثار جنایاتشان بود. فرمانده سپاه که از دوستانمان بود، در داخل حیاط سپاه بود. ماشین‌م را داخل حیاط بردم و با همرزمم راهی جبهه شدیم.

به طرف کرند رفتیم و دیدیم که رجوی ها مقر سپاه را آتش زده اند. تعقیب و گریز ادامه داشت. چند جا درگیر شدیم و تعدادی از منافقین به اسارت نیرو‌های ما درآمدند. رجوی ها موقع عقب‌نشینی تنگه حاجیان را منهدم کرده بودند تا نیرو‌های نظامی نتوانند آن‌ها را تعقیب نکنند. فکر می‌کنم ارتش پل متحرکی در تنگه حاجیان نصب کرده بود تا رزمندگان بتوانند از تنگه عبور کنند. به سمت پادگان ابوذر رفتیم. اطراف پادگان ابوذر با رجوی ها درگیر شدیم. آن‌ها در حال فرار بودند. به سمت قصرشیرین رفتیم و در مسیر دیدیم که رجوی ها بیمارستان سوسن را هم تخریب کرده بودند.

قتل‌عام وحشیانه در بیمارستان اسلام‌آباد یکی از صحنه‌های دردناک از حمله رجوی ها به غرب کشور این بود که منافقین وارد بیمارستان اسلام‌آباد شده بودند و تمام بیماران روی تخت‌های بیمارستان و کادر درمان را به شهادت رسانده بودند.

ما تا خط مرزی پیش رفتیم. دشمنان عکس خیلی بزرگی از صدام را در مرز زده بودند. بعد از فراری دادن رجوی ها به کرمانشاه برگشتیم.

سردار وحیدی و حاج حسن بتولی را در کرند دیدیم. از ما پرسیدند که شما اینجا چه کار می‌کنید؟ گفتیم: آمده‌ایم جلوی رجوی ها بایستیم. گفتند: شما باید به عقب برگردید و شاید بخواهند از طرف دیگر به کردستان حمله کنند. به همین خاطر با دستور سردار وحیدی به سپاه برگشتیم.

اسارت اعضای هیئت دولت رجوی در عملیات مرصاد

نیرو‌های سپاه ۱۷ نفر از سران فرقه رجوی را به اسارت گرفته بودند. یکی از آن‌ها پزشک ایرانی در فرانسه بود که او گریه کرده و گفته بود به من گفته‌اند برویم ایران و من نمی‌دانستم که قرار است بجنگیم. در حالی که حکم وزارت بهداشت ایران در جیب او بود و سازمان مجاهدین خلق وعده وزارت بهداشت را به او داده بود. وقتی دادستان این حرف را به آن پزشک زده بود، او از ترس شلوارش را خیس کرده بود.

اگر مقاومت نمی‌کردیم هزاران بی‌گناه در کرمانشاه کشته می‌شدند

نیرو‌های سپاه از جمله تیپ نبی‌اکرم (ص) کرمانشاه در تنگه چارزبر توانسته بودند رجوی ها را زمین‌گیر کند و هوانیروز و نیروی هوایی هم به موقع عمل کرده بود. اگر عمل به موقع این نیرو‌ها نبود، رجویها وارد کرمانشاه می‌شدند، هزاران نفر از مردم کرمانشاه را قتل‌عام می‌کردند.

فاطمه ملکی

انتهای پیام

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=41112

نوشته های مشابه

18دسامبر
تفسیر مارکسیستی از دین توسط مجاهدین خلق
نگاهی به فضای گفتمان مارکسیستی دهه 40 و 50 شمسی

تفسیر مارکسیستی از دین توسط مجاهدین خلق

14دسامبر
تغییر باور، شرط نجات است
پاسخی به پرسش مهم خانواده‌های چشم انتظار

تغییر باور، شرط نجات است