عباس داوری یا عباس کردان ؟!
مدتی در اینترنت ،چشمم به مقاله ای از عباس داوری یا همان برادر رحمان خودمان افتاد ،من زیاد توجه نکردم ، تا اینکه چند روز پیش یکی از دوستان ازمن پرسید : راستی ببیتم تو سالها با رحمان در ف اشرف بودی ! رحمان مگر شاگرد خیاط نبود ؟
گفتم : درسته ایشان همیشه از خاطرات خودش با استادش برام تعریف می کرد !
گفت: به تازگی مقاله ای نوشته به نام “عشق آرمانی ،رمز ماندگاری- از خاطرات ۴۷ ساله برادر مجاهد عباس داوری”
گفتم : حتما” دیدند دیگر حنایشان رنگ ندارد ،این بیسواد آوردند که یک مقاله ای او بنویسد،تامریم بیشتر وبهتر رها شود واین بار آموزش پروازکردن را بیاموزد.
گفت:نه بابا !نوشته “درتهران با مسعود دوست وهمخانه بودیم ،در آن زمان من دانشجوی انستیوی تکنولوژی راه آهن درس می خواندم!
گفتم :عجب ! پس سازمان برای اینکه ازپیشرفت نظام ایران عقب نماند یک کردان تولید کرده ،این بابا شاگرد خیاطی بوده که خودش می گفت بطور اتفاقی با محمد یقینی آشنا شدم وگرنه اگر دانشجو بود که هر روز همدیگر را میدیدند ،من که چندین سال در راس کار بودم ،اولین بار است که اسم محمد یقینی را میشنوم ،دوباره صعنت شهید سازی و مرده خوری به کار افتاد ،تازه آن باصطلاح مسئولش هم که با عنوان “ک” ازش یاد میکنه،یادم نیست کی بوده ولی هرکه بوده این خاک برسر را گیر داده و خودش رفته دنبال زندگیش وگرنه اگر شهید شده یا در سازمان بوده که مثل بقیه اسمش را میآورد بعد هم اگر مقاله را بخوانید ،کجایش خاطرات یا فاکتی از دانشگاه هست، همه اش از خیاطی است ،خوب ،لاف در غربته دیگه ،کی به کیه از حرف های تکراری و بی سروته او که بگذریم من بعد از اینکه از ف اشرف جابجاشدم وبه یگانها آمدم باز هم پاچه ام به نحو دیگری گیر برادر رحمان (عباس داوری) بود ،چون به دلیل اینکه تحت مسئولهایم در نشست های مختلف بودند باید با انها میبودم واز دور ونزدیک مراقب می بودم که با چه کسانی در ارتباط هسیند یا فاصله میگیرند در پایان هم از انها انعکاس می گرفتم که مثلا” از نشست برادر یا خواهر رحمان چی گرفتند که این هم به نوبه خودش جالب بود چون میدانستم و میدانستیم همه شان براینکه از عواقب بعدی در امان باشند هرکدام یکی دوجمله چرت وپرت میگویند ومقداری هم مزخرفات دیگر اضافه میکردم و میدادم .
حالا بپردازیم به شخصیت آدم مفلوکی به نام عباس داوری :
در سازمان بی شک هیچ کس بیشتر از رحمان در خلوت خودش به رجوی فحش نمی دهد چون اگر پشت او راه نمی افتاد مثل بقیه که جداشده اند و الان در ایران هستند جدا میشد و الان برای خودش زندگی فراهم کرده بود ،مثل امروز مجبور نمیشد دلقکی زیر دست مژگان وصدیقه و دیگر زنانی که در زمانی او در زندان بود ،دختر دبیرستانی بیش نبودند ،جست وخیز کند ،سرنوشت این مفلوک هم فرقی چندانی با دیگر کسانی که در جستجوی کار و پناهندگی گیر علی زارعی معروف به علی آنکارایی افتادند ودر سازمان مغز شویی شده اند ، نیست .
اگر معیار را حرف خود رجوی بگیریم که از زبان مریم بیان می کند و می گوید”همه افراد در سازمان تفاوتشان کمی است ،فقط مسعود بابقیه تفاوت کیفی دارد” پس این هم با بقیه فرقی ندارد و همانطور که گفته اتفاقی با محمد یقینی آشنا شده ،اینکه اینهمه از آرمان وایدئولوژی و مبارزه و…….گفته.
اجازه بدهید یک نمونه از ایدئولوژی وی برای شما نقل کنم :
دریکی از نشستها که برای لایه عضو جدید گذاشته بود ،من هم مجبور بودم با مسئولهایم بروم که بحث باصطلاح انقلاب خواهر مریم بود ، باعرض معذرت باید کامل بگویم تا دیگر این موجود کثیف حرف آرمان و عقیده نزند، به عمق کثافت این موجود فاسد (عباس داوری) پی ببرید که منظورش از نیم قرن پایداری کجاست !
یکی از نفرات درنشست به رحمان گفت : که من نمیتوانم مشکل و فشار جنسی خودم را مهار کنم نمیدانم چکار کنم ،هنوز بعد از چند سال از جوابی که رحمان داد در شوک هستم ،(انجمن فراق از ذکر مطلب جدا شده در این مورد معذور است) وبعد بیا گزارش را بنویس وبده به من ،همان موقع یکی از فرماندهان که با هم کاملا” چفت وبه اصطلاح هم محفل بودیم باعصانیت گفت: این چه رهنمودی است مردک ابله ،بچه های مردم را به هزار کلک به اینجا می آوری بعد هم به انحراف های اخلاقی و روانی می کشانی ؟
بله این هم یک جنبه از جنایات رجوی در حق بیچارگارن در بند ، حالا به رحمان باید گفت منظورتوی احمق ، از ایدئولوژی و انقلاب مریم همین است ،حقیتا” همین است که جلوی یک سرباز عراقی با گردن شکسته و سر پایین پشت سریک کارمند ساده عراقی به دنبال یک ماشین سبتیک بروی.(ماشین حمل فضولات انسانی ).
عباس داوری با نام مستعار رحمان یکی از مفلوک ترین وبدبخترین عنصر درفرقه است .