این روزها سیمای فرقه تروریستی رجوی با پخش مصاحبه های اجباری از عوامل خود سعی در تطهیر جنایت های خود علیه هموطنانش در عملیات موسوم به آفتاب دارد.
به گزارش فراق، عید سال ۱۳۶۷ به نیمههایش رسیده بود که رجوی ها با حمایت ارتش عراق و پیشاپیش دشمن بعثی، به منطقه فکه یورش بردند و عملیاتی محدود را در اطراف شوش به اجرا گذاشتند.
تأمل بر عملیاتی که رجوی آن را «آفتاب» یا «خورشید تابان» میخواند، و ما معمولاً از آن به نبرد فکه یاد میکنیم، برای اثبات خائن بودن این سازمان تروریستی کفایت میکند. آنان در این عملیات، که نیمهشب هفتم فروردین ۱۳۶۷ شروع شد، با حمایت تانکها و توپخانههای عراق به ایران، به کشوری که مدعی بودند به آن تعلق دارند حمله کردند، به روی مدافعان خاک و مرز این کشور اسلحه کشیدند، خون شماری از این مدافعان را به زمین ریختند و بعد به عراق برگشتند و برای این «پیروزی» جشن گرفتند و پایکوبی کردند.
به همین بهانه مروری بر پرونده این عملیات جنایت کارانه داشتیم تا به صورت مستند از چند کتاب به این خیانت بزرگ پرداخته شود.
در دو کتاب «عملیات والفجر ۱۰» (مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس) و «دایرهالمعارف مصور تاریخ جنگ ایران و عراق» (انتشارات سایان) که هر دو جزو کتابهای مرجع هستند، روایتی درباره این نبرد وجود دارد. به جز این دو کتاب، در خاطرات سرتیپ کریم عبادت، که در کتابی با عنوان «تنها در قلاجه» جمعآوری و مدون شده است نیز به این عملیات و نقشی که فرقه رجوی در جنگ تحمیلی در همدستی با دشمن متجاوز ایفا میکردند پرداخته میشود.
سرتیپ عبادت تعریف میکند که تا اواسط یا حتی اواخر سال ۱۳۶۶، رجوی ها فقط به ژاندارمریهای مرزی ایران حمله میکردند و این حملات آنان نیز معمولاً پراکنده و کوچک بود و تأثیر چندانی بر سیر حوادث جنگ نداشت. اما آنان از اواخر سال ۱۳۶۶ با حمایت و زیر سایه رژیم بعث عراق گردانهایی تشکیل دادند، نیروهایشان را سازماندهی کردند و منظمتر شدند و به اصطلاح «یگانی حمله کردند.» او میافزاید: «از سویی چون مقابل یگانهای ما میدان مین نبود، خیلیها ساده وارد یگانها میشدند. البته آنها لباسهایی شبیه به لباسهای ایرانیها میپوشیدند و ساده میان نیروهای ما رفتوآمد میکردند و خبر میگرفتند. گروهی از رجوی ها هم که به عنوان توابین، از زندان به جبههها میآمدند، برای همرزمانشان جاسوسی میکردند. گاهی فرمانده گردان را میگرفتند و با اسلحه تهدید میکردند که توی بیسیم اعلام کند نیروهایش تسلیم شوند.»
عملیات آفتاب، تقلای رجوی برای ابراز وجود
در کتاب «عملیات والفجر ۱۰» میخوانیم: «در حین پیشروی نیروهای سازمان، یک واحد زرهی از لشکر یک مکانیزه عراق این عملیات را پشتیبانی کرده، در ساعت دو و نیم تظاهر به حمله کرد و از خطوط مقدم خودشان به جلو آمد. در آغاز عملیات، تعدادی از عناصر سازمان به وسیله بلندگو از نیروهای ارتش میخواستند که بدون درگیری خود را تسلیم کنند، ولی نیروها با آنان درگیر میشدند. مهاجمان اسامی همه فرماندهان را میدانستند و آنها را به اسم صدا میزدند. نفوذ اولین نیروهای مهاجم در کمال غافلگیری انجام شد تا جایی که یکی از فرماندهان گروهانهای لشکر ۷۷ خراسان با کارد به شهادت رسید. مهاجمان پس از اتمام عملیات خود، حدود ساعت ۱۰ تا ۱۱ صبح امروز (هشتم فروردین) محدوده تصرفی را رها ردند و به عقب بازگشتند.»
اینکه رجوی ها اسم فرماندهان ما را میدانستند نشان میدهد که پیش از عملیات، از طریق جاسوسی و نفوذ اطلاعات زیادی از نیروهای ما جمعآوری کرده بودند. حتی آن زمان این تلقی وجود داشت که «مهاجمان با کمک برخی عناصر نفوذی در یگانهای ارتش از جمله پیشخدمت فرمانده گردان ۱۱۰ به مقر این گردان راهنمایی و هدایت شدهاند.»
البته نهادهای اطلاعاتی ما از تحرکات و نیتهای فرقه رجوی مطلع بودند و میدانستند که آنان با دست زدن به این شرارتها، چه هدفی را دنبال میکنند. همان زمان وزارت اطلاعات در بیانیهای که براساس مجموعهای مستندات تنظیم شده بود، تحلیلی درباره این عملیات و برنامههای رجوی ارائه کرد. «در مقطع فعلی نفس اجرای عملیات برای سازمان تروریستی رجوی یکی از ضرورتهای آنان بوده، شاهرگ حیاتی آنها محسوب میشود، چرا که به این وسیله با قرار گرفتن در راس مهمترین موضوع ایران، یعنی جنگ، در بهترین شکل ممکن (به زعم خود) در سطح بینالمللی و داخل آن را به عنوان آلترناتیو مطرح میکردند. بنابراین، این گونه عملیاتها همچنان ادامه داشته و با توجه به شواهد و اطلاعات مذکور، شدت و قوت بیشتری نیز خواهد گرفت.»
در پایان این گزارش تاکید شده بود که چون خطر همچنان باقی است و حتی تشدید شده است، لازم است که ضمن سختگیری بیشتر در مسائل اطلاعاتی و امنیتی، خطوط دفاعیمان را نیز تقویت کنیم و آماده مواجهه با حملات بعدی و زدن ضربات متقابل به این مهاجمان باشیم.
انتهای پیام / فراق