در نشست های موسوم به «غُسل» افراد را وادار می کردند که همچون کلیسا به گناهان جنسی و ناکرده اعتراف کنند.
به گزارش فراق، سعید محمدپور در یادداشتی در خصوص آسیب های روحی و جسمی که به وی طی ۲۷ سال حضور در فرقه رجوی وارد شده، نوشت:
آسیبهای روحی و جسمی که برای افراد گرفتار در فرقه رجوی وارد می شود برای کمتر کسی قابل تصور و قابل باور است.
در این جا من به مهمترین آنها اشاره می کنم تا با خواندن این مطالب پی به جنایت هایی ببرید که در سازمان رجوی کماکان ادامه داشته و در جریان است.
بی تردید تا زمانی که این سازمان جهنمی وجود دارد این مشکلات دردناک و فجایع باور نکردنی هم هست.
– به جهت فشارهای های روحی وارده دچار دردهای معده شدم که هم اینک نیز بعد از چند دوره پروسه درمان در حال خوردن قرص های معده درد می باشم.
– به دلیل فشار کارهای سنگین که به صورت روزمره انجام می شد، دچار بیماری هموروئید شدم که منجر به عمل جراحی سختی شد. تحمل دردهای ناشی از بیماری و عمل جراحی بسیار دشوار بود. متاسفانه هنوز آثار آن درمان باقی است و در انجام کارهای روزانه دچار مشکل می شوم.
– به دلیل محیط آلوده ای که در آن کار می کردم ( بخش مهمات های جنگی و سلاح های خطرناک ) در ناحیه گلو دچار عفونت سختی شدم که کار به عمل جراحی در ناحیه گلو کشیده شد.
-به دلیل کارهای سنگینی که مستمر و به طور روزانه داشتم در ناحیه کمر مشکلات زیادی پیدا کردم.
-در ناحیه دست ها دچار مشکلات پوستی شدید شده بودم که دلیل آن باقی ماندن دست هایم به مدت زیاد در محلول های شیمیایی بود. این محلول ها جهت شستشوی سلاح بودند و متاسفانه روی پوست دست من و خیلی ها ایجاد حساسیت های پوستی کرده بود که با سرما و گرماهای فصلی دچار مشکل می شدیم.
– در چند رشته درگیری هایی که رجوی در قرارگاه اشرف با شهروندان عراقی به وجود آورد من از ناحیه پای راست ( پنجه پا ) گلوله خوردم.
من باید به جهت مشکلاتی که در بالا نوشتم به طور مداوم زیر نظر دکتر قرار می گرفتم ولی در سازمان به خاطر مسائلی و محدودیت هایی که ایجاد می کردند مشکلات من به قوت خودش باقی می ماند و باید با خوردن مسکن های قوی با دردهایم می ساختم. بارها به جهت استفاده از قرص های مسکن قوی در ناحیه معده نیز دچار مشکلات عدیده ای شدم.
– امکان تماس تلفنی، نامه نگاری و ملاقات با خانواده ام را اساساً نداشتم.
– امکان رفتن به شهر به صورت آزادانه برای خریدهای مورد نیاز را نداشتم.
– امکان گشت و گذار و تفریح به شکل انفرادی را نداشتم.
– با استرس هایی که به طور روزانه در تشکیلات ایجاد می کردند مستمر دچار مشکلات روحی و روانی بودم به ویژه در نشست هایی موسوم به «دیگ» که افراد را در آن تحقیر کرده و با بدترین برخوردهای اجتماعی فرد را مجبور می کردند حرفهایی بزند که تمایلی به آن ها ندارد. افراد باید در این نشست ها تمام تقصیرها را به گردن می گرفتند و تاوان می دادند.
– در نشست های موسوم به «غُسل» افراد را وادار می کردند که همچون کلیسا اعتراف به گناهان جنسی و جنسیتی کنند، بعد سایر افراد به فرد حمله نموده و در برخی مواقع کار به درگیرهای فیزیکی می کشید.
در کشور آلبانی نیز به خاطر اینکه من قصد بازگشت به نزد خانواده ام را داشتم سایرین را وادار می کردند که با من صحبت نکنند و مرا در نزد آلبانیایی ها تحقیر می کردند.
هزینه های زندگی مرا که توسط کمیساریا به آن ها پرداخت می شد را قطع کردند. در همین زمان احساس عدم امنیت هم داشتم زیرا نگران بودم که توسط باندهای آدم ربا و یا آدم کشی از جانب سازمان مورد سوءقصد و شکنجه قرار بگیرم که ناچار کشور آلبانی را به مقصد آلمان ترک کردم.
در کشور آلمان نیز دنبالم بودند و چندین نوبت توسط سایر جداشدگانی که با سازمان هنوز ارتباط داشتند مرا تهدید می کردند. بارها توسط عناصر سازمان تهدید به مرگ شدم. این تهدیدها در ظاهر توسط هواداران این فرقه انجام می شد ولی بعدها متوجه شدم که از داخل اشرف ۳ هدایت می شود.
در چندین نوبت مزاحمت های تلفنی همراه با تهدید خانواده ام در ایران داشتم و این داستان ها کماکان ادامه دارد.
تحمل هر کدام از دردهایی که ذکر شد واقعا طاقت فرساست ولی به خودم این انگیزه را داده ام و از آن توان می گیرم که با فعالیت های ضد رجوی می توانم برای فروپاشی این فرقه خطرناک کمک کنم.
انتهای پیام