اوایل دهه ۹۰ شمسی در یکی از سفرها که به پادگان اشرف (بیابان اهدایی صدام به خوش خدمتی های مسعود رجوی، رهبر گمشده فرقه رجوی) داشتم به طور اتفاقی و از نزدیک با برخی واقعیت های تلخ زندگی در هزار توی اشرف آشنا شدم.
عراقِ پس از صدام دیگر تمایلی برای پذیرش گروهکی ایرانی که در زمان بعثی ها نه تنها علیه کشور خودشان ایران که علیه عراقی ها هم خیانت ها و خباثت های زیادی مرتکب شده بودند، نداشت. ارتش عراق جدید به این پادگان شبه نظامیان بیگانه در خاک خودش حمله و بخشی از آن را باز پس گرفته بود حمله ناگهانی عراقی ها و نفرت آنها از این فرقه به حدی بود که اعضا تنها امکان فرار شبانه و نجات جان خود را داشته بودند. تمام وسایل شخصی، امکانات، اسناد محرمانه و غیر محرمانه آنان از پیام ها و وعده های توخالی نوشته شده بر روی تابلوهای اعلانات که روزگاری برای دلخوش کردن و شیره مالیدن سر اعضا کارایی داشت تا کارت پستال ها و پوسترهایی که وعده های لوس و دروغین آزادی و رهایی در همین هفته و همین ماه و همین سال روی آنها نوشته شده بود در کف اتاق ها و سالن ها خودنمایی می کرد. چیزی که بیش از همه نظر مرا جلب کرد پیام های نوروزی بود که ظاهراً هر ساله فرصتی برای برادر! گم شده و خواهر رانده شده داده بود تا اعضای فرقه را برای چند روزی دیگر راضی نگه دارند. روی این کارت پستال ها جمله هایی با این مضمون که «نوروز امسال نوروز رهایی است» و «بهار امسال، بهار آزادی مردم ایران است» بیشتر به چشم میخورد. این وعده ها و تبریکات توخالی که ظاهراً آغاز و پایانی هم نداشت سالهای سال با وقاحت هر چه تمام تر تکرار شده بود تا جایی که داخل کمد برخی از اعضا کارت پستالهای ۲۰ سال متوالی از این پیامهای تکراری تحقق نیافته را میشد مشاهده کرد. البته تعداد زیاد قرص های اعصاب و روان و ضد میگرن که داخل کمدها و وسایل شخصی اغلب اعضا به چشم میخورد نشان می داد که آنان سالهاست به عمق این فاجعه دروغین پیبردهاند اما خفقان شدید، جلسات منظم غسل هفتگی و شکنجه های مرگبار اعضای معترض؛ فرصتی برای منتقدین به این وضع باقی نگذاشته است.
گذر زمان و آشکار شدن وعده های تحقق نیافته و سراب پیامهای نوروزی، راه را برای ریزش اعضا باز کرد. رانده شدن از عراق و ارتباط با بیرون از تشکیلات سازمانی که نقش محوری در تزلزل دیوارهای ذهنی اعضا داشت باعث شد تا روز به روز بر شمار ریزش نفرات افزوده شود. ارتش چند هزارنفری که با شستشوی مغزی سازماندهی شده بودند هر سال در ایام نوروز با کارت پستال های منقوش به اراجیف نوروزی رجوی، به راهاندازی شوهای تلویزیونی و شادمانی دروغین برای رهایی ملت ایران مشغول می شد. اکنون اما این ارتش چند هزار نفری با ریزش های پی در پی به چند صد نفر زوار در رفته تقلیل پیدا کرده است تا خواهر مریم در غیاب برادر مسعود گمشده، کورسوی نوروز رهایی را همچون سالهای پیشین، مفلوکانه عربده کشد. پیامهایی این بار نه از بیابان اشرف و خاک عراق بلکه از هزاران کیلومتر راه تبعیدی در آلبانی.
نادر محمدی – کردستان
انتهای پیام