عضو سابق تیمهای عملیات تروریستی فرقه رجوی گفت: فرقه، یک جوان تبریزی را به جهت وحشت از افشاگری ناپدید کرد.
به گزارش فراق، امیر نعمت اللهی که پس از بیست سال لب به سخن گشوده است در یک گفت و گوی ویدیویی اظهار داشت: در فرقه رجوی یک جوان تبریزی را به علت اینکه گفته بود نمی خواهم در فرقه بمانم، به زندان ابوغریب فرستادند و او در زندان بیماری سل گرفت و دوباره نزد فرقه بازگشت اما این بار فرقه او را به جهت وحشت از افشاگری ها از زندان ابوغریب ناپدید کرد.
به نوشته انجمن نجات، نعمت اللهی پس از جدایی از فرقه رجوی به کانادا مهاجرت کرد و اکنون ۴۸ ساله است. او که در خانوادهای هوادار مجاهدین در ارومیه رشد کرده بود، در سن ۲۱ سالگی به سازمان مجاهدین خلق در عراق پیوست و پس از ۵ سال خدمت به مجاهدین که بخش اعظم آن در واحد عملیات های چریک شهری مجاهدین خلق بود، دریافت که در این تشکیلات جان افراد بی ارزش است و برای مسعود رجوی هدف وسیله را توجیه میکند.
نعمت اللهی به تازگی در گفتگویی با سیامک نادری که در وبسایت حقیقت مانا منتشر شده است، از فضای اختناق شدید در تشکیلات مسعود رجوی و آموزشهای عملیات نظامی و تروریستی به اعضای زیر سن قانونی (کودک سربازان) در پایگاههای مجاهدین خلق میگوید. او در این مصاحبه از چندین نفر نام میبرد که به روشهای مختلف توسط تشکیلات مجاهدین خلق سرکوب، کشته یا ناپدید شدند که در فرصتی دیگر به آن پرداخته خواهد شد. در این گزارش، بر مبنای مشاهدات نعمت اللهی، به ماهیت تروریستی و ضد انسانی سران مجاهدین خلق چه در قبال ملت ایران و چه در مقابل اعضای خودشان پرداخته میشود.
امیر نعمت اللهی در اوایل دهه ۷۰ به مجاهدین خلق در عراق پیوست و خیلی زود پس از گرفتن آموزش های چریکی و بمب گذاری برای راه اندازی عملیات به ایران فرستاده شد. او شیوههای عملیات تروریستی را در پایگاه مجاهدین خلق زیر نظر افرادی چون ابراهیم ذاکری، فرزاد آشنا، مهری حاجی نژاد و افراد دیگری که نامشان را به خاطر نمیآورد، فرا میگیرد. اما هنگامی که برای منفجر کردن ساختمان مرکزی ناحیه انتظامی تهران بزرگ به ایران اعزام میشود با تناقضاتی روبرو میشود. او انگیزه مسعود رجوی را متفاوت با انگیزه خود مییابد. انگیزه رجوی از عملیات های کور و بدون برنامهریزی و پشتیبانی مناسب در ایران را چنین شرح میدهد: «هر دو طرفش برای مسعود رجوی برد برد است یا کشته میشدیم که به تعداد شهدای سازمان اضافه میشد یا عملیات انجام میشد.»
پیش از اجرای عملیات در تشکیلات به نعمت اللهی و هم تیمیهایش گفته میشود که همه چیز شناسایی شده اما او بعدها در مییابد که معدود تصاویری که به عنوان نقشه به آنها نشان دادند، تصاویر نقشه تهران بود که فرماندهانش از گوگل مپ گرفته بودند. در تشکیلات رجوی به آنها گفته شده بود که در ساختمان هدف، تنها مقامات ارشد نیروی انتظامی هستند. نعمت اللهی روز عملیات با واقعیت هایی خلاف ادعاهای سازمان مواجه میشود. او میگوید: «خودم که داخل ساختمان رفتم دقیقا دیدم. اصلا آن طوری نبود. گفته بودند فقط سردمداران نیروی انتظامی هستند. من رفتم داخل بمبها را بگذارم دیدم حدود ۱۰۰ تا جوان هفده هجده ساله سرباز بودند که از ناحیهها آورده بودند برای مناطق تقسیم کنند. بمب را آماده کردم اما این صحنه را که دیدم دگمه را نزدم…داخل ساختمان یک عالمه نیروی کارمند بود.»
همچنین، تمام اطلاعاتی که فرماندهان عملیات درباره مختصات داخلی ساختمان، حراست و امنیت مکان به آن ها داده بودند، غلط از کار درآمده بود و نعمت اللهی با صدها پرسش در ذهنش از محل ارتکاب جرم بیرون میآید. او به این نتیجه میرسد: «به نظر من ما را فرستاده بودند که یا صددرصد دستگیر بشویم یا بمب منفجر بشود…مقدار مواد منفجره آنقدر زیاد بود که کسی سالم بیرون نمیآمد. هدف وسیله را برای رجوی توجیه میکند. ولی من وقتی این صحنهها را دیدم به خودم شک کردم که برای چه آمدهام.»
از پی همان عملیات تردیدهای نعمت اللهی درباره فرقه مسعود رجوی آغاز میشود و نهایتا وقتی که بار دیگر برای اتمام همان پروژه پیشین به ایران فرستاده میشود از مناسبات میگریزد و از طریق مرز ترکیه از ایران خارج میشود. تشکیلات عوامل خود را برای بازگرداندن او بسیج میکند و وقتی که موفق به متقاعد کردن او به بازگشت نمیشود، همان ترفند همیشگی را به کار می برد: برچسب همکاری با حکومت ایران. سازمان همچنین، با انواع کارشکنیها فرایند گریز او از ایران به اروپا را دشوار و پیچیده میکند. گذرنامه نعمت اللهی همچون همه اعضای مجاهدین خلق در تشکیلات توقیف شده بود و او مجبور بود با پرداخت هزاران دلار به قاچاقچیان و گذرنامه جعلی خود را به کانادا برساند.
امیر نعمت اللهی که در طول گفتگوی خود مواردی از مشاهداتش از نقض حقوق اعضای مجاهدین خلق طی تنها پنج سال حضورش در تشکیلات را به تفصیل ذکر میکند، علت شکستن سکوتش پس از سالها جدایی از مجاهدین خلق را برای سیامک نادری چنین شرح میدهد: «بیست و خردهای سال سکوت کردم. در هیچ محفلی در این مورد صحبت نکردم. هیچ کس هم داستان زندگی مرا نمیدانست تا الان که با شما صحبت کردم. ولی الان بحث من فقط برای ثبت در تاریخ است. برای اینکه اینها می آیند و با وقاحت کامل به مردم مارک میزنند، به خاطر این است که از زیر این سوالها در بروند. باید بیایند و به اینها جواب بدهند.»
انتهای پیام / فراق