۱۹ سال از زمستان ۱۳۸۱ می گذرد. روزی که مسعود رجوی در رویای سرنگونی جمهوری اسلامی از «بهمن عظیم» یاد کرد تا دوباره عملیات «فروغ جاویدان ۲» را محقق کند. هرچند آنچه از گذر سرنوشت جاری شد، بهمنی از بمب های آمریکایی- انگلیسی بود که بنیاد خودش را بر باد داد و با وجود خوش رقصی برای ارتش آمریکا و فروش اطلاعات نیروهای مقاومت عراقی به پنتاگون، نه تنها فروغ «جاویدان» را زنده نکرد که حتی جنگ افزارها و مقرهای خود را هم از دست داد و عاقبتی جز مخفی شدن در تابوت بی فروغ جاویدان نداشت.
پاییز ۱۳۸۱، مسعود ناچار شد به حمله احتمالی آمریکا به عراق اعتراف کند و ادعا کرد باید منتظر «بهمن عظیم» که از راه خواهد رسید باشیم و ببینیم چه حوادثی رخ خواهد داد. چند ماه بعد، که همه اعضا در قرارگاه اشرف منتظر جاری شدن بهمن بودند و ماه بهمن هم رو به پایان بود، به ناگاه خبر از برگزاری نشست همگانی شد و مسعود در حالی که پوشه ای زیر بغل داشت وارد سالن اجتماعات قرارگاه اشرف گردید. مثل همیشه تعارفات خسته کننده اش فضای نشست را خفه کرده بود. پس از سالیان وعده های سرنگونی، این بار سخن از حمله آمریکا در کار بود. هیچکس نمی توانست حدس بزند که مسعود با همه دعاوی ضدامپریالیستی اش، با آمریکایی ها زد و بند کرده تا کاری به کارش نداشته باشند و فقط صدام را سرنگون کنند. وی همان کسی بود که ۱۰ سال قبل سینه جلو می داد و می گفت اگر آمریکا جرأت کند به تنها متحدمان صدام حسین حمله کند، من فرمان حمله را صادر خواهم کرد.
فرمان فانتزیک مسعود رجوی به ارتش آزادیبخش جهت حمله به آمریکا در دفاع از صدام حسین، پس از ۱۰ سال مبدل به همکاری او با خونریزترین جناح سیاسی آمریکا، در راستای ساقط کردن دولت عراق شده بود. آن هم درست زمانی که صدام در آخرین ملاقات، بیشترین محبت را به مسعود روا داشته بود و به وی گفته بود تا آخرین لحظه از شما حفاظت می کنیم و نیازی نیست کاری انجام دهید و می توانید نظاره گر (سقوط ما) باشید. عجیب است که خودش این مطلب را به ما گفت و بعد هم به راحتی به نزدیکترین متحد خود خیانت کرد و پس از سقوط صدام هم، در درون مناسبات این گونه القاء می کرد که «به ما چه صدام سقوط کرده، هدف ما سرنگونی حکومت ایران بوده است.»
اما چیزی که امروز به صراحت می توان مشاهده کرد، پایان یافتن مسعود رجوی پس از سقوط صدام حسین است. درست از همان روز، مسعود رجوی نیز به اختفا رفت و تا به امروز جز پیام های درهم ریخته و یک خط در میان از او دیده نشده است. پیام هایی که باید چندین بار مرور کرد تا معنای آن را فهمید و شکی در احتمال سکته و آلزایمر او باقی نمی گذارد. در این ۱۹ سال، هیچکدام از اعضا مجاز نبودند از سازمان بپرسند که رهبرمان کجاست و چرا حتی یک عکس از او دیده نمی شود و تمام تصاویر وی متعلق به دهه ۷۰ است؟ این موضوع به حدی امنیتی و مرز سرخ شده که حتی فکر کردن به آن می تواند اعضا را تا حد اتهام نفوذی بودن و جاسوسی پیش ببرد، در حالی که حق همه کسانی است که بیش از ربع قرن از سوی او اغفال و به بیگاری کشیده شده اند و بیشتر عمر خود را در خدمت او از دست داده اند و اکنون نیز هیچ آینده ای ندارند تا از وی بپرسند آن همه تحلیل و تفسیرها و وعده های سرنگونی و برپایی جامعه بی طبقه توحیدی! به کجا رفت و چرا امروز سازمان مجاهدین در خدمت دشمنان تاریخی ایران قرار گرفته و اعضای آن تا به این حد مورد نفرت مردم ایران واقع شده اند؟
واقعیت این است که مسعود رجوی درست پس از سقوط صدام از قدرت ساقط شد چون سرنوشت آنها به هم گره خورده بود. با کمک صدام بود که (پس از شکست عملیات های تروریستی در داخل ایران) مسعود رجوی توانست سرپا شود و گردان های رزمی و ارتش آزادیبخش تشکیل دهد و صدها میلیون دلار کسب درآمد کند. با کمک صدام بود که وی با ملک عبدالله دست رفاقت داد و مریم رجوی تا به امروز تحت حمایت مالی سعودی قرار دارد. مسعود بارها به صورت تلویحی اشاره داشت که سرنوشت مجاهدین با صدام درهم آمیخته و متحدی جز او ندارد. اما اشتباه او این بود که تصور کرد با خیانت به صدام و همکاری با پنتاگون می تواند خیلی زودتر به تهران برسد اما این رویای برآمده از خیانت هم به کابوس مبدل شد و چند سال پس از اینکه وی تمام عیار با ارتش آمریکا همکاری نمود، آنها مجاهدین را در دل آتش های عراق تنها گذاشتند و رفتند. همانطور که امروز متحدین خود در افغانستان را رها کرده و گریخته اند.
۱۹ سال اختفای زبونانه که ناشی از «ترس از پاسخگویی» است هم نتوانست کاری انجام دهد و مجاهدین روز به روز منفورتر شده اند و آخرین پیام کج و معوج مسعود از درون تابوت به مناسبت ۲۲ بهمن هم نشان می دهد که وی نگران جذب شدن حامیان خود به صف سلطنت طلب هاست. برای همین گفته است «ضعف و ایرادات نظام نباید باعث شود جنایات و خیانت های شاه و رضاشاه را به فراموشی بسپاریم». به نظر می رسد حامیان خارجه نشین فرقه این روزها از وعده های مریم قجر هم ناامید شده اند و به مرور فاصله می گیرند و مسعود از این بابت نگران ریزش ها است.
حامد صرافپور – انجمن نجات مرکز فارس
انتهای پیام / فراق