• امروز : پنج شنبه - ۶ دی - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 26 December - 2024

بصیرت بازیافته – قسمت نهم و دهم

  • کد خبر : 3283
  • 25 جولای 2015 - 10:34

خاطرات عضوپیشین فرقه مجاهدین

علی پور احمد

قسمت نهم 

بهار بزرگ یا عملیات خرابکارانه !
متعاقب بازگشت به عراق دنبال این بودم که داستان جلسه رجوی تحت عنوان بهاربزرگ چیست وکی باید به جلسه برویم !؟ درعمل نه تنها ازجلسه خبری نشد بلکه بلافاصله بتوسط ثریا شهری ( طاهره ) یکی ازفرماندهان زن شورای رهبری وازعوامل سرکوب تشکیلات رجوی دریک جلسه خوش آمدگویی سازماندهی جدید به ما ابلاغ شد ومن مجددا دریکان مهندسی بعنوان فرمانده دسته مین وتخریب سازماندهی شدم .
درگذرزمان متوجه شدم که داستان بهاربزرگ ازاین قراربوده که دریک هماهنگی فی مابین رجوی وصدام نیروهای سازمان امکان پیداکرده بودند که ازمرزعراق با حمایت ارتش صدام وارد کشورشده وبه عملیات خرابکاری تخریب لوله های نفت ایران درنقاط مرزی مبادرت بکنند که مطلقا ارزش واعتبارعملیات نظامی نداشت وصرفا خوش خدمتی به صدام محسوب میشد تا رجوی بتواند درخاک عراق ماندگاربماند.
دراین دستگاه واحدهای ۷ نفره تشکیل داده بودند که واحد اصلی عمل کننده محسوب میشد. یک واحد سه نفره جلودار و یک نفرتخصصی مهندسی بعنوان مین یاب وراه بازکن هم به آن واحد تزریق میشد وچه بسا متناسب با وضعیت سوژه تغییراتی درشکل واحد عمل کننده داده میشد. درپشت صحنه نیزارتش صدام تمام وکمال ازواحد عمل کننده حمایت وپشتیبانی میکردند .
دراین وانفسا خودم دل ودماغ نداشتم که کارکنم ونیروداشته باشم ویا درجلسات مغزشویی وسایرجلسات برنامه ریزی شرکت کنم . درآنزمان مهری حاجی نژاد مسول وقت مقرمان بود وبخاطراینکه نمک گیرم کند صدایم زد وگفت ازطرف رهبری یک کادوبرایت آمده ! کادوچیزی نبود الا یک عکس زوجین رجوی !
درگزارشی نوشتم که نمی خواهم دریکان مهندسی باشم وقصد جابجایی دارم وترجیحاً میخواهم به خارجه اعزام بشوم .
مسولین من اصلا به رخ نیاورند که چه نوشتم وپیامم بریدگی ازسازمان است وبعدازمدتی صدایم زدند وخواستند که دریک عملیات که نامش را نامنظم گذاشته بودند بعنوان نفرمهندسی شرکت کنم وبعدازآن جابجا خواهم شد وبه گزارشم جواب خوهند داد.
ازجزئیات طرح هیچ به من نگفتند وصرفا ابلاغ کردند که نفرتخصصی مهندسی خواهم بود ومسیرعملیاتی را که عبورازمیدان مین عراقی هست را باید ازوجود مین پاکسازی کرده ویک نوار( عرض ۹۰ سانتی متر) ایجاد کنم تا نیروهای عمل کننده به دنبالم را بیفتند وبه سمت سوژه حرکت کنند وپس ازانجام موفقیت آمیزعمل ازهمین مسیرپاکسازی شده به پایگاه عراقی بازگردند.
درآن ماموریت خرابکارانه یک مسیر۷۰۰ متری ازمیدان مین بسیارخطرناک عراقی را پاکسازی کردم و به اتفاق واحد جلوداردرنقطه ای اختفاء گزیدیم و واحد عمل کننده با ادامه مسیر به سمت سوژه ( چاههای نفت بیات ) رفتند وچند بسته انفجاری ( بمب ساعتی ) را روی لوله های نفت کارگزاری کردند وبه نقطه الحاق که من و واحد جلودار مستقربودیم بازگشتند وازآنجا به مقرعراقی وسرانجام به قرارگاه اشرف انتقال می یافتیم . ولیکن مطابق طرح عملیات خرابکارانه درمقرعراقی (نقطه حجاب ) منتظرمی ماندیم تا با انفجارلوله های نفت ومشاهده دود برخاسته حاصل ازآن به مقربالاترگزارش کرده تا بعنوان عملیات بسیاربزرگ ازآن به بیرون انعکاس داده وبهره برداری نمایند وطبعا اولین گزارش هم می بایست که بتوسط رجوی به صدام داده میشد ومزدش را دریافت میکرد.
– سازماندهی درحفاظت قرارگاه پارسیان
چندی بعد مهری حاجی نژاد مسول وقت صدایم زد وگفت درخواستت بررسی شده است ولیکن فعلا اعزام به خارج نداریم ولی دریک جابجایی قرارشده تودرکادرحفاظت مقرپارسیان که درواقع حفاظت ازرهبری است سازماندهی شوی واین بالاترین پرداخت سازمان به تواست که چنین اعتمادی به توداشته است که درچنین موقعیت حساسی یعنی گارد حفاظتی رجوی قراربگیری !
مقرپارسیان ازجمله مقرسری وبسیارحساس رجوی درعراق بود که برغم اینکه چندین سال درحواشی آن مقربه امرگشت وحفاظت مشغول بودم هیچگاه اجازه نداشتم به درون مقروارد شوم .
حفاظت رجوی دراین مقردستکم ۲۰۰ نفرازاعضای قدیمی ومورد اعتماد سازمان را دربرمیگرفت واین ۲۰۰ نفربه شعاع ۱۰ کیلومتردرگرداگرد مقر رجوی ۲۴ ساعته به گشت زنی مشغول بودند که به این عمل حفاظت دور قلمداد میشد وبودند کسانیکه درحفاظت نزدیک رجوی ودرداخل مقرش به نگهبانی وحفاظت وی چه دراستقرار و چه در ترددات به بیرون وجلسات اشتغال داشتند.
این تعداد یادشده درچندیکان سازماندهی شده بودیم که بالای دستگاه حفاظتی محبوبه جمشیدی (آذر) ومسول مستقیم یکانها وجیهه کربلایی وزیردستش چندین تن اززنان شورای رهبری حضورداشتند ولیکن زیرمجموعه این یکانها واحدهایی بودند که بطورمشترک با مخابرات ( عارفی ) به ماموریت حفاظت بیرونی میرفتند. یعنی هرخودروی گشت وحفاظت با حضورومسولیت یک نفرعارفی همراه بود ومسول برخورد کننده با مورد نفرعارفی درنظرگرفته شده بود.
زمان حضورگشتها درحوزه استحفاظی دوساعته بود وپس ازاتمام دوساعته پست دیگرجایگزین همان واحد حفاظت میشد طوری که درعرض ۲۴ ساعت هیچگاه منطقه استحفاظی بدون حضورگشتی ها نبود وتخلیه نمی شد واین خواسته رجوی بزدل بود که مبادا دراین رهگذرجانش به خطربیفتد.
دراین واقعه فقط مردمان عادی منطقه ازحضورواحدهای گشت وحفاظت مشترک رجوی وصدام آسیب می دیدند واذیت وآزارمیشدند چرا که به خاطرکوچکترین بهانه وسوء ظنی منازل مردم وخودروهایشان بتوسط همین واحدهای گشت عارفی – مجاهد مورد تفتیش وبازرسی قرارمیگرفتند وبارها مواردی بوده است که مردمان شریف آن منطقه که ازترس و وحشت ازگشت فرارمیکردند به خودروهایشان شلیک میشد ومجبوربودند بیگناه چندروزرا درزندان عارفی سپری کنند ومواردی بوده است که جانشان را ازدست میدادند.
هیچگاه یادم نمی رود که نفرعارفی که با خودم به گشت مشترک رفته بودیم عنوان کرد که سه نفرعراقی که مزدورایران بودند ومیخواستند درحواشی مقر اخ مسعود خمپاره بکارند وشلیک کنند توسط برادران شما شناسایی شده بودند را دستگیرکردیم ووقتی دیدیم که به ماموریت خود اقرارنمی کنند پس ازشکنجه های زیاد دوپای فرمانده آنان را با طناب به دو خودرو بستیم وسپس با حرکت خودروها به سمتی بلایی سرآن آوردیم که دیگر هیچکس به مخیله اش نزند که به مقر اخ مسعود نزدیک شود. پس ازچندی قضیه آشکارشد که این سه تن ازاهالی فلوجه بودند که برای ماهیگیری دریک رودخانه به شعاع ۹ کیلومتری مقررجوی درپارسیان رفته بودند که ازطرف گشت خودی مورد مشکوک تلقی میشود ودریک سیرگزارش دهی به اتاق عملیات وخبردارشدن رائد احمد ( مسول مقرعارفی ) وگسیل داشتن چندین واحد سراپا مسلح به منطقه گزارش شده آن سه تن عراقی بی هیچ مقاومتی دستگیر و به زندان انتقال داده میشوند وپس ازتحمل شکنجه های وحشتناک عارفی اینگونه به قتل میرسند وحال خانواده آنان بودند که علیه عارفی ومجاهدین شکایت داشتند ودرادامه خودعارفی برایم نقل کرد که قضیه با کادویی خیلی بزرگ ومبلغ زیاد که اخ مسعود برای آن سه خانواده درنظرگرفته بود , فیصله داده شد . ولی درطول دوره ای که خودم درحفاظت وگشت زنی درحوزه استحفاظی مقرپارسیان مشغول بودم بارها اتفاق افتاده است که مقرپارسیان وهمچنین مقرباقرزاده که عمدتا جلسات عمومی رجوی درآنجا برگزارمیشد بتوسط عراقیهای مخالف صدام ورجوی مورد حملات موشکی قرارگرفته بود چونکه رجوی درسال ۱۳۷۰ درجریان جنگ خلیج که اکراد وشیعیان عراقی درصدد قیام وانقلاب علیه صدام بودند را کشتارکرده بود وحال نوبت رجوی بود که می بایست ازجانب همان مردمان شریف عراقی قصاص شود وپاسخ جنایات بیشمارخودرا بگیرد.
– جلسات سرکوب وتعیین تکلیف اعضای ناراضی
جلسات سرکوبگرانه رجوی علیه اعضای ناراضی ید طولایی دارد که ازجمله آن جلسات جلسه حوض درسال ۱۳۷۴ وطعمه درسال ۱۳۸۰ خیلی متمایزاست چرا که بسیاری ازاعضای ناراضی درجریان محاکمه قربانی قدرت طلبی دیکتاتورمابانه شخص رجوی شدند.
رجوی درجلسه معروف به حوض به بهانه اینکه خاک ندارم وابرقدرت ندارم وپول وپله ندارم ودرعوض انقلاب مریم را دارم وهرآنکس که به انقلاب مریم صحه بگذارد بعنوان موسس دوم ارتش آزادیبخش هست وگرنه ازگردونه مبارزه ومجاهدت محومیشود ومن اورا تعیین تکلیف میکنم وحال موسس اول ارتشی که من بودم منحل اعلام میشود وشمایان موسسان دوم خواهیدبود که به حوض شیرجه بزنید وبه انقلاب مریم آویزان شویدوگرنه با مشت آهنین طرف هستید! .
متعاقب خط ونشان کشیدن رجوی جلسات با محاکمه عمومی سوژه ها که ازاعضای ناراضی بشمارمیرفتند وانقلاب مریم را ترفند رجوی برای یکه تازی وایجاد دیکتاتوری قلمداد میکردند؛ شروع شد وآنان را با استفاده ازاهرم جمع تحقیروسرکوب کرد که نمونه برجسته آن سوژه کردن مهدی افتخاری مسول فراری دادن رجوی ازایران به فرانسه درسال شصت که ازجانب رجوی فرمانده فتح الله نام گرفته بود وسرکوب دهها تن دیگرکه پرداختن به آن دراین فصل نمی گنجد.
رجوی درآن دوجلسه مدعی شد که میخواهد به اعضایش هدیه بدهد ودرجلسه حوض عملیات جاری روزانه و درجلسه طعمه غسل هفتگی را که نمونه عریان مغزشویی وخصوصا سرکوب اعضای ناراضی بودرا به جمع عرضه کرد وعنوان کرد که ازاین پس خارجه نداریم وهرآنکس که قصد خروج دارد بفرماید برود خروجی خودمان ودوسال بماند تا اطلاعاتش بسوزد وآنگاه تحویل صدام وزندان ابوغریب داده خواهد شد تا تعیین تکلیف شود!
– اشغال عراق بتوسط قوای اشغالگرامریکایی
طی ده سال گذشته عراق بشدت زیرضرب تحریم اقتصادی امریکا ومتحدانش بود وبسا مردمان آن کشورازاین حیث ضرر و زیان دیدند وبی خانمان شدند. کم کم دردهه ۱۳۸۰ شواهد وقرائن حاکی ازحملات گسترده زمینی وهوایی امریکا وانگلیس به عراق بمنظورسقوط صدام بود که البته خواه ناخواه فرقه رجوی را هم تعیین تکلیف می کرد ومی بایست که رجوی چاره می اندیشید.
درجلسه عمومی رجوی برحسب عدم درایت وشعورسیاسی که هیچگاه قادربه تجزیه وتحلیل درست اوضاع نبود ؛ اذعان داشت که مطلقا امریکا علیه عراق گزینه نظامی را انتخاب نخواهد کرد وصرفا با تحریم اقتصادی میخواهد که صدام را فلج وزمین گیرکند! ولیکن درصورت احتمال حمله امریکا به عراق گفت که چنانچه این شق عملی شود واتفاق بیفتد بهتر. چراکه ما کاری با امریکا نداریم ومیرویم دم مرزمستقرمیشویم وبه امریکا میگوییم که ما میخواهیم به کشورخود برویم وبا ما کاری نداشته باش ! درادامه افزود که دراین صورت من ومریم جلودارشما خواهیم بود وعازم تهران خواهیم شد!
نه اینکه شق حمله امریکا حتمیت پیدا کرد تمام نیروهای رجوی بجزاندک نیروهای پشتیبان بمنظورپراکندگی اشرف را ترک کردند وپناه واختفاء گزیدند تا که خودرا ازاین مهلکه حفظ نمایند وتنها چیزی که بویی ازآن نبود ورود به ایران بود که رجوی مطلقا جرئت چنین اقدامی را نداشت چرا که میتوانست همه را قربانی چنین اقدام احمقانه ای بکند ویک مرصاد دومی بیافریند.
هرچند درآن وانفسا پایگاههای سازمان ازحملات هوایی جنگنده های امریکایی – انگلیسی درامان نماند ولیکن رجوی هیچگاه به انعکاس آن به بیرون تن نداد ودرعوض مدعی بود که نیروهایش بتوسط پاسداران ایران کشته شده اند ضمن اینکه رجوی فرصت را غنیمت شمرد وشماری ازاعضای ناراضی ومساله داررا نیزخود به قربانگاه فرستاد وبه قتل رسانید.
– دستگیری مریم رجوی درفرانسه به اتهام پولشویی
متعاقب سقوط بغداد رجوی که به مزدوری عادت کرده است اینبارازسراستیصال به سوی امریکا پرچم تسلیم بلند کرد وبه توافق رسید که اگربه رجوی واعضایش امنیت داد ه شود حاضراست خلع سلاح شود تا بتواند تحت پوشش صاحبخانه جدید قراربگیرد وچنین شد ومجاهدین که روزی مدعی بودند که سلاح ناموس مجاهد خلق است بتوسط رجوی ناموس خودرا دودستی به امریکا تقدیم کردند ومزدوری وسرسپردگی خودرا متعهد شدند که به اثبات برسانند وازآن پس بود که دیگراطلاعات خود ازکشورومردم عراق را به امریکایی فروختند.
حال ما به اشرف بازگشته بودیم وگمان میکردیم که بزودی درجلسه عمومی رجوی خواهیم رفت ولیکن نمی دانستیم که درشروع حملات امریکا علیه عراق مسعود طبق معمول ازمعرکه گریخته است وچونان موش به سوراخی خزیده است ومریم قجربه اتفاق شماری ازنورچشمی ها سرازفرانسه درآورده اند واین را زمانی با حیرت تمام متوجه شدیم که خبردستگیری مریم قجردرفرانسه منتشرشد! واینکه رجوی وسران تشکیلات مافیایی اش بخاطراینکه مریم قجرچندروزدرزندان فرانسه که به مانند هتل است نماند نیروهایش را وادارکرد که برآمده ازافکارسکت دست به خودسوزی بزنند وبا شعله های جان خویش قیمت آزادی مریم رجوی را بپردازند!


خاطرات عضوپیشین فرقه مجاهدین

علی پور احمد

قسمت دهم

پروسه جدایی ازفرقه رجوی وبازگشت به دنیای آزاد

پس ازدرخواست خروج ازفرقه با من چه برخوردی کردند ؟
شخصا درپس بسا فراز و نشیبها وازسرگذراندن سختیها ومشکلات عدیده درتشکیلات مافیایی رجوی وقتی به ته خط رسیدم ومطلقا انگیزه ای برادامه حضوردرمناسبات فریب ونیرنگ ودغل ودروغ ومافیایی رجوی نداشتم درمورخه ۱۲ خردادماه ۱۳۸۳ با نوشتن متنی کوتاه درخواست خروج ازفرقه را به مسئول وقت قرارگاه اشرف عذرا علوی طالقانی ( سوسن ) دادم ودرذیل متن درخواست خروج تاکید کردم چنانچه تا ۴۸ ساعت آینده جواب نگیرم شخصا و بلاواسطه خود را به نیروهای امریکایی معرفی خواهم کرد. ازآن پس گرسنه و تشنه درآسایشگاه بست نشستم و بیرون نیامدم تا اینکه ۳۶ ساعت بعدازدرخواستم فرهاد الفت ( منوچهر) گماشته فرشته یگانه مسئول پرسنلی وقت فرقه رجوی به آسایشگاه آمد وبی آنکه مطلبی بگوید یکراست مرا به ستاد پرسنلی نزد فرشته یگانه هدایت کرد.
فرشته یگانه برخلاف قبل که خیلی مهاجم و وحشی تشریف داشتند اینباربسیارمهربان وخاضع وبا روسری افتاده وخیلی خودمانی درمقابلم حاضرشد وانگارنه انگارکه بنده بقول خودشان عنصر” بریده ” ام وقصد خروج دارم !
فرشته یگانه بلافاصله به منشی خواهرشورای رهبری که البته سرآشپزمخصوص ایشان هم بودند وهم به منوچهرنهیب زدند که معطل چه هستند وزودی ازاتاق بیرون رفته وتنهایمان بگذارند . پیشاپیش هم میوه وشیرینی وآجیل جورواجور دراستقبال ازبنده ی بریده مهیا شده وبا دیزاین تحسین برانگیزی روی میزچیدمان کرده بودند.
خودم که دروغ چرا سراپا دراسترس بودم ودرانتظارشنیدن افاضات خواهرفرشته ! ایشان ضمن خوش وبش بسیارصمیمانه وبدون توجه به وضعیتم گفتند ” والله ازصبح تا شب کارم شده برخورد با خواهران شورای رهبری وبرادران مسول که مدام به زیردستان خود سیخ میزنند وبلد نیستند نیروداری کنند !. فقط بلدند آدمها را ازرهبری قطع کنند وازمناسبات ببرانند. شخصا که تورا میشناسم برادرقدیمی وبا سابقه ومسول ودلسوزبا بالاترین رده تشکیلاتی برادران که mo باشد یعنی معاون آزمایشی ستاد . اصلا دلم نمی خواهد که برادر(رجوی ) بویی ازاین ماجرا ببرد وبفهمد که توچنین درخواستی کرده ای چونکه خیلی ناراحت میشود ویقه من را میگیرد ! . منهم موضوع را نشنیده میگیرم وزودی برو سرکارت و از فردا پرانرژی کار و مسولیتت را استارت بزن .”
درپاسخ خیلی کوتاه گفتم بحث اصلا اینها نیست من دیگرخسته شدم ومیخواهم بروم پی زندگیم .
خواهرفرشته انگارکه پاسخ مرا نشنیده باشد درجواب گفت: ” باشه مهم نیست اگرنمی خواهی دردستگاه خواهرسوسن بمانی وازوی دلخورهستی سازماندهی ات را عوض میکنم و برو در دستگاه امدادپزشکی خواهر زهره بنی جمالی و چفت برادرمحمود عضدانلو در کار روابط فعال باش . زودی بروکلاس عربی تا بتوانی مسلط برزبان عربی درکناربرادرمحمود در کار روابط مشغول شوی .”
اما من که تصمیم نهایی خودم مبنی برخروج را گرفته بودم درجواب گفتم من اقامت سوئد را دارم میتوانم درقالب یک هوادارساده درخارجه کارکنم که موافقت کرد وگفت فعلا به ستاد امداد پزشکی برو ومشغول باش تا درفرصت مناسب که سه ماه بیشترطول نمی کشد به خارجه اعزامت خواهیم کرد.
حقیقت را بگویم خام شدم وپسندیدم با این شرط که تا هنگام اعزام به خارجه درهیچیک ازنشستها وجلسات جورواجور ازجمله جلسات عملیات جاری وغسل هفتگی شرکت نخواهم کرد که ازقضا فرشته یگانه این مرزسرخ رد کردنم را براحتی پذیرفت و قول مساعدت داد !
یکماه از حضورم درتشکیلات امداد پزشکی نگذشته بود که ایشان صدایم زدند وخبرخوش دادند که با عمل جراحی فتق که سال پیش درخواستش را داده بودی موافقت شده است واین هفته برایت قرارعمل جراحی گرفتم که زیردست دکترخودی عمل بشوی !
با شنیدن این خبرغیرمترقبه خیلی ترس ورم داشت که نکند توطئه ای درکار است ومیخواهند سربه نیستم بکنند که با این شک وتردید واشرافی که به موارد اینچنینی داشتم عجالتا جواب رد دادم وگفتم که فعلا مشکل من حاد نیست ونمی خواهم ازتشکیلات انرژِی وهزینه بگیرم. متعاقبا ازسرکنجکاوی وبا هشیاری تمام قضیه را ازکارکنان امداد پزشکی پیگیرشدم که ازقضا یکی ازامدادگران آن قسمت که باهم چفت بودیم ومحفل داشتیم و اکنون درآلبانی بسرمیبرد به من رساند که مواظب خودت باش ومشخصا زیر بارعمل جراحی نرو خبرموثق دارم که کاسه ای زیرنیم کاسه است ومیخواهند جانت رابگیرند!
شش ماه را کج دارومریز درآن قسمت سپری کردم ودیدم که مطلقا اعتمادی به من ندارند وحتی اجازه نمی دهند که درکادر روابط بعنوان حتی اسکورت به بغداد بروم لذا برآن شدم که از برای جلب اعتماد وعملی کردن طرح خودم تنظیم دیگری داشته باشم و براین اساس گزارشی نوشتم مبنی براینکه دیگرازموضع قبلی خود کوتاه آمدم ونه تنها درخواست خروج ندارم بلکه میخواهم بعنوان کادرمسول درتمامی جلسات عملیات جاری وهفتگی شرکت کنم که خوشبختانه موفق شدم ووضعیتم روال عادی پیدا کرد. نه اینکه پارگی فتق درگذرزمان زیاد شده بود وداشت اذیتم میکرد شرایط را مناسب دیدم ودرخواست عمل جراحی کردم وچنین شد ودرادامه پس ازبرخورداری ازسلامت کامل مجددا در اسفند ۱۳۸۳ درخواست خروج دادم . چندروزبعد به اتاق زهره بنی جمالی احضار شدم که دیدم فرشته یگانه حضوردارد وخیلی خشمگین است . در راهروی جانبی اتاق از بابت احتمال درگیری وبرخورد و کتکاری علیه من فرهاد الفت ومحمود عضدانلو وعلی فیضی وحمید آراسته وشماری دیگرازنوچه ها وعوامل سرکوب صف کشیده بودند. فرشته یگانه دیگرظاهرمهربان وخندرویی نداشت چونان خوک شده بود ومثل سگ پارس میکرد وبا فحش وناسزای چاربداری مدام پاچه مرا میگرفت ومی گفت:
” بریده خائن. بخاطر روی آوردن به زن و زندگی عادی برادر(رجوی ) را تنها گذاشتی وخیانت میکنی .اینهمه سال ازحق رهبری خوردی و پس ندادی . با وجود مشکلاتی که داشتیم هزینه عمل جراحی ات را پرداختیم وخوب مارا فریب دادی وجان سالم دربردی درحالیکه حقت بود زیرعمل برای همیشه بیهوشت میکردیم وازدستت راحت می شدیم .
حال هرچه من میگویم توبنویس وامضاء کن ! درجواب گفتم من درخواست خروج نوشتم ودرجریان هستی . فرشته یگانه ضمن فحاشی شدید به من با سروصدای زیاد گماشته های خود که بیرون اتاق منتظرسرکوب بودند را به داخل اتاق کشاند وفحش و ناسزا و برخوردفیزیکی شروع شد و دقایقی بطول انجامید.
نه اینکه صرفا خروج از مناسبات مدنظرم بود به خواسته فرشته یگانه تن دادم وگفتم احیانا اقرار و کاغذ پاره هایی که ازمن برای پرونده سازی خواهید گرفت مطلقا برایتان کاربردی نخواهد داشت ضمن اینکه پیشتر در دستگاه عملیات جاری و غسل هفتگی وسلسله نشستهای بازخوانی کم ازمن وامثال من پرونده سازی نکردید و درآرشیو دارید!
فرشته یگانه با عصبانیت و فحاشی تمام گفت ازگنده تراز تو اقرارگرفتیم و تو خیلی خوش اقبال هستی که داری به کمپ امریکایی انتقال داده میشوی درحالیکه حقت بود همین قرارگاه دفنت میکردیم وقضیه تمام شده تلقی میشد( لازم به ذکراست که پیشتر به بهانه ورزش کردن به خیابان مزار مروارید که تیف درآنجا دایربود ومدام گشت امریکاییها حضور داشتند ؛ رفته بودم و اسم خودم را بعنوان عضو ناراضی و خواهان جدایی به گشت امریکاییها داده بودم که گویا این قضیه را امریکاییها روی میز مسولین فرقه رجوی گذاشته بودند و از این بابت دست فرشته یگانه بسته بود و بالاجبارمی بایست مرا تحویل امریکاییها درتیف میدادند)
درآن جلسه چندبرگ ازمن اقرارنامه گرفتند وگفتند ومن نوشتم ازجمله اینکه ” من هیچگاه درسازمان مجاهدین مسول نبودم ومسولیتی نداشتم وصرفا به کاراجرایی مشغول بودم و……. حالا هم ضمن خیانت به رهبری دارم پی زندگی ام میروم و……”
متعاقبا دوروزدرخروجی بودم ونهایتا بدون آنکه حتی وسایل فردی ام را به من بدهند با دست خالی به نزد امریکاییها درتیف رفتم .
لازم به ذکراست که متعاقب سرنگونی صدام بالغ بر۱۴۰۰ تن ازاعضای سابق رجوی درسطوح مختلف جدا شدند وبه دنیای آزاد گام گذاشتند وجالب است که ازاین تعداد بالغ بر۸۰۰ تن ازجمله خودم به اختیارخود گزینه ایران راانتخاب کردیم وسالیان است که متعاقب بازگشت به ایران چون سایرشهروندان خویش داریم درکنارخانواده زندگی می کنیم بدون آنکه کمترین مواخذه ای ازجانب دستگاه امنیتی ایران شده باشیم. تیف محل جداشده ها ی تحت پوشش امریکاییها چگونه جایی بود؟
کمپ آمریکائی ،‌راه نفس اعضای دربند فرقه رجوی درکمپ اشرف
روزگاران پیشتردرسازمان برای جذب نیرو و عضوگیری جدید شعاراین بود که : روزنه ورود به سازمان بسیارتنگ مثل سوراخ سوزن وخروج ازسازمان بسیارسهل و آسان مثل خروج از دروازه است . درگذرزمان وسخت شدن عرصه برسازمان ،‌جذب و دفع نیرو خلاف آنچه واقع شد که گفته میشد . خصوصا درایام بعد ازدهه ۱۳۷۰ ،‌فی الواقع رهایی ازشرسازمان برای اعضای آن درخاک عراق ،‌بسیارطاقت فرسا وبا قیمت گزاف بود . آنقدرگزاف که خروج ازسازمان کمتربه ذهن و مخیله کسی خطورمیکردوبدین صورت آدمها ، ازسرجبرو استیصا ل درآن جنهم ماندگارمی شدند . اما بعدازاشغال عراق توسط قوای امریکایی وبه حفاظت درآوردن تک تک اعضای سازمان مجاهدین توسط امریکا ، مطابق اصل چهارم کنوانسیون ژنو که به استاتو لقب گرفته بود ،‌آدمهای ناراضی سازمان دل و دماغ گرفتند وراه نفسی برایشان بازشد . بسان قبل دیگر سازمان جرئت نداشت ادمهای معترض و بریده ازسازمان را تحویل زندان ابوغریب صدام بدهد ویا اینکه درزندانها ی خودش به بند بکشد ، چرا که با وجود قوای آمریکایی درکمپ اشرف ،‌دستش زیر تیغ و ساطورآنها بود . لذا به یکباره درمقاطع مختلف دیدیم که آدمهای ناراضی وبه جان آمده درکمپ اشرف به ناچاربه تنها راه نجات یعنی کمپ تحت حمایت وحفاظت امریکایی ها پناه برده ونفسی تازه کردند . این کمپ بمثابه طناب دارسازمان بود که بسیارازاینکه درچند صدمتری کمپ اشرف واقع بود ،‌رنج میبرد . روزی یا شبی نبود ،‌یا به عبارتی دقیقترساعتی نبود که درقرارگاههاو یکانهای مختلف کمپ اشرف ،‌خبربه گوش فرمانده نرسد که آقا یا خانم فرمانده ۲نفردیگررفتند ،‌۴نفردیگررفتند ونه اینبار۱۱ نفردیگربا یک خودروی آیفا ی سازمان بطوردستجمعی ازاشرف به سمت کمپ امریکایی فرارکرده اند و…. قدرمسلم این است که ازاین دست اخباربرای فرماندهان سازمان بسیارنا خوشایند بود. آنقدراینگونه خبرها کشنده و نفس گیربود که آرزومیکردند ایکاش اصل خبر دروغ باشد،بی پایه و شایعه باشد، گاهاً شکشان بر میداشت و خوش خیالانه منتظر می ماندند شاید که به پارک و یا به استخررفته باشند ویا که به مزار مروارید که در نزدیکی کمپ لعنتی امریکایی هاست ، لابد هنگام نهار بر میگردند یا که هنگام شام. و گرنه هنگام نشست عملیات جاری که بر میگردند چونکه عدم شرکت در این نشست و یا نشست غسل هفتگی جمعه ها ، مرز سرخ است. هیچکس نبایستی از این مرز سرخ که مسعود گذاشته است عدول کند…. در آن دیار وحشت یکی نیست که جرئت داشته باشد و خطاب به فرمانده! بگوید: بس کنید. دیگرخزئبلات نگوئید. دوران عوض شده و کسی پایبند به مرز سرخ یعنی که نشست عملیات جاری آن بندهای نامرئی تنیده شده بر جسم و جان و اندیشه آدم ها، نیست. کدام پارک،کدام استخر و کدام قبرستان، آدم ها کرور کرور نزد آمریکایی ها میروند. اینها هم آخر عمری موی توی دماغ ما شده اند، چرا به عراق آمدند. حال که آمدند چرا، چند قدمی ما لانه کردندو آدم های ما را تحریک میکنند. دیدند این طوری جواب ندارد و اگر بیش از این تعلل بکنند، دیگر کمپ اشرف و امریکایی ها در هم می آمیزد و یکسر ، کمپ جداشدگان میشود. لذا که دیدند فحش و ناسزا جواب ندارد، عملیات جاری و نشست تعیین و تکلیف جواب اعضای ناراضی نیست فکری اساسی کردند و علیه کمپ امریکایی شوریدند و هر چه که ناسزا بود نثارش کردند شاید که آدم ها ترسیده و فکر رفتن به کمپ امریکایی در سر نپرورانند. لذا عجولانه در هر ستادی و مکانی جلسه عمومی گذاشتند و آدم ها را نسبت به کمپ امریکایی ها توجیه کردند که ” این چند ده نفر بریده از ما که به کمپ امریکایی خزیدند و به ذلت تن در دادند، دیگر نه تنها از غذای گرم و لذیذ ما محروم شدند بلکه از یک تکه نان خشک نیز محروم هستند، به آنها بسته های غذایی جنگی(اماری) میدهند که سگ هم نمی خورد.” ” این آدم ها که ما را تنها گذاشتند و رفتند. ما که می دانستیم بخاطر زن و زندگی رفتند. رفتند آنجا ماهواره نگاه میکنند و لذت میبرند و فیلم های مستهجن می بینند و همچنین عکس هایی از همین جنس از امریکایی گرفته و به چادرهایشان می برند و بدین صورت حسابی به انقلاب مریم تف کرده و مورد اهانت قرار دادند. از اول هم معلوم بود اینها از بند الف (طلاق) عبور نکرده اند و مشکل انقلاب دارند.” ” آدم های بریده از ما،هر چه بودند اینجا که بودند عزت و احترام داشتند، آخرغذایمان کم بود ، عزت و احترام مان کم بود و یا کم به پارک مریم و یا به استخر و…. می رفتند، که فیل شان یاد هندوستان کرد و نزد امریکایی جماعت رفتید. به تازگی خبر رسید ۲ تا ۲ تا آدم ها را با زنجیر به هم می بندند و به هوا خوری می آورند. آدم های ما فکر میکردند بمجرد ورود به کمپ ، آنها را به خارج می فرستند. خوب شد حق تان است که به زنجیر کشیده شوید و زندان واقعی را به عینه ببینید و لمس کنید. ” “این آدم ها وقتی پیش ما بودند ، آنقدر هم بد نبودند ،آنجا که رفتند همه عادی شدند و عادیگری را پیشه کردند طوریکه ،در جای جای کمپ امریکایی با هم دعوا میگیرند- عربده می کشند فحاشی میکنند. تازگی خبر رسیده با چاقو ۳ نفر را بشدت مجروح کرده و امریکایی ها در ابتدا هیچ اقدام امدادی نکردند، مجدداً وقتی دیدند نفرات مجروح در اثر شدت خونریزی در شرف مرگ هستند آنها را مدارا کردند. *این آدم ها اینجا که بودند نمیشد به آنها گفت بالای چشمتان ابروست. حتی آنقدر پررو شده بودند که در نشست عملیات جاری مرز سرخ رد کرده و جواب انتقاد (بخوانید فحاشی) را میدادند، ما اخبار موثق داریم که امریکاییها روزانه۳-۲ نوبت با باطوم و سلاح به چادرهایشان حمله و رشده و آنها را به بهانه های واهی مورد ضرب و جرح قرار میدهند. همین دیروزx ، y و چند نفر دیگر بشدت کتک خورده بودند و امریکایی ها آنها را جهت مداوا به بیمارستان خودمان آوردند !؟ اما ما تحویل نگرفتیم و جواب رد دادیم و خلاصه در کمپ امریکایی ، تنها چیزی که اهمیت ندارد آبرو و جان بریدگان و جدا شدگان ما می باشد که البته حق شان است که از دست امریکایی ها کتک بخورند. چرا ما را تنها گذاشتند و دنبال زن و زندگی که مغایر با انقلاب است ، رفتند. * وضعیت زنان جدا شده ،بمراتب بدتر از وضعیت مردان هست چرا که خبر دار شدیم امریکایی ها همین زنان نگون بخت را به اتاق های خودشان می برند. به آنها غذای خوب میدهند و مقداری دلار.ا ما در عوض به آنها تجاوز می کنند و بخاطر اینکه این روند ادامه داشته باشد ، این زنان قول ازدواج با امریکایی ها می گیرند و اینکه بعد از اتمام دوره خدمت سربا زان ، با آنان به امریکا جهت زندگی مشترک بروند. خیلی خوب شد که این زنان تجاوز بشوند ما اینجا به آنها رده و کرسی شورای رهبری داده بودیم و انبوهی مردان مجاهد را زیردست آنان قراردادیم ، آنها فکرکردند که درکمپ آمریکائی حلوا توزیع میکنند وسپس به خارجه اعزام میشوند درحالیکه تا بحال از خارجه خبری نشده است ودرذلت و خفت و خواری ،‌درچادرها ی آمریکائی روزگاررا به سختی سپری میکنند . * دراثرفشارهای روزافزون آمریکائی نسبت به آدم های جداشده ما ،‌خبررسیده چندین نفردست به خودکشی زده اند . همین دیروزیکنفردرچادرخودش اقدام به خودکشی کرده و مرده است . سایرین هم چاره ای جزاین ندارند که بدین صورت به زندگی خائنانه خودشان پایان ببخشند . اخرکسی نیست به آنها بگوید که : چرا مریم و مسعود را تنها گذاشتید و رفتید !؟ حالا حقتان است که درخفت و خواری بمیرید ”
آنچه که ذکرشد صرفا مشتی ازخرواربود که سازمان علیه کمپ آمریکائی تبلیغ سوء میکرد تا مانع جداشدن ادم های باقی مانده ازکمپ اشرف وسرازیرشدن شان به کمپ آمریکائی بشود . خلاصه فریب و نیرنگ ودروغ ازشخصیت حقیقی سازمان وبه عبارتی دقیق تر ، فرقه رجوی است . چرا که فی الواقع خودم نیزدراثرآن فضای شانتاژ علیه کمپ آمریکائی تحت تاثیرقرارگرفتم ودراتخاذ تصمیم مبنی بررفتن به کمپ تعلل داشتم ومطمئن هستم بخوبی سازمان درک میکند همین که آدم ها ازچارچوب کمپ اشرف فاصله بگیرند ،‌بسیاری ازذهنیات بافته شده درسازمان ،‌خش برداشته و نیروهای متزلزل به واقعیت جهان خارج پی میبرند . کمااینکه دیدیم تا بحال بالغ بر ۵۰۰ نفر بمجرد فاصله گرفتن ازسازمان ،‌به واقعیت موجود جامعه ایران پی برده وروانه خانه وکاشانه خودشان شده وزندگی نو و دوباره ای با خانوادهایشان آغازکرده اند . بعضا ازهمین جداشدگان ازدواج کرده وبه کوری چشم سازمان ورهبران آنها به زندگی آرام و طبیعی خود بازگشتند ومثل سایرشهروندان ازحقوق اجتماعی بهره وربوده و روزگاررا بدورازفرهنگ فریب و نیرنگ ومغزشوئی درسازمان می گذرانند .

بله . کمپ آمریکائی آنهم دربیخ گوش کمپ اشرف که سهل الوصول برای ادم های ناراضی ،‌واقع شده است برای سازمان خیلی گران تمام شده است وآرزومیکردند که چنین امکانی نبود تا آدم ها با لاجبار درهمان لعنت آباد کمپ اشرف با قی می ماندند . نگوکه بیش ازهمه خواهرمریم ! ازوجود چنین راه نفسی برای نارضا ئیان، به هم ریخته وهراسان است . چطورمگه ؟ یک روزصبح زود دراواخرپائیز و اوائل زمستان ۸۳ بودکه به یگانها اطلاع دادند که پیام آمده ،پیام آمده . زود باشید خواهرمریم پیام داده است . ماها که به پیام رهبری ! عادت کرده بودیم با خونسردی روانه سالن شدیم . دیدیم یکی فریا د میزند عجله کنید. پیام جدید است . پیام مهم است . هنوزتمام نیروهای یگان آمده یا نیامده ،‌درب سالن بسته شد وپیام خیلی مهم ! خوانده شد
” …….مادیگرطاقت نداریم . مادیگرکوتاه نمی آئیم . فکرکردند ما خرهستیم و نمی فهمیم . نه . ما همه چیزرا میدانیم . امریکا ورژیم ایران دست بدست هم داده اند تا ما را نابود کنند . میخواهند بتدریج نیروهای ما را بگیرند و…… بله . کمپ آمریکائی سگ دانی است . کانون انفعال و بریدگی ازمبارزه است . ما آنجارا جمع میکنیم !. نمی خواهیم درجوارکمپ اشرف یک کمپ دیگری باشد که ادمهای مارا عضوگیری کند تا آنها بتوانند با خانوادهایشان تماس تلفنی داشته باشند . ازآنجا با وزارت اطلاعات تماس تلفنی داشته باشند و سپس مقدماتش را فراهم کنند وادمها کرورکرور به ایران سرازیر شوند . این همکاری مشترک آمریکائی ها و سازمان ملل (صلیب سرخ) است درارتباط با وزارت اطلاعات که تلاش میکنند آدمها به ایران بروند وبدین صورت ادمهای کمپ اشرف نیزهوائی ! بشوند ودرخواست بدهند که آنها را به نزد آمریکائیها بفرستیم . اصلا چرا درخواست بدهند ،‌کمپ امریکائی دردو قدمی ما است ،‌خودشان با کوله یا بی کوله ،‌شبانه یا روزانه راه می افتند وازقضا مورد استقبال امریکائیها قرارمیگیرند . بله . ما این کانون انفعال و بریدگی را جمع میکنیم . بروند جای دیگری بساط پهن کنند . ”

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=3283