عضو نجات یافته از فرقه رجوی که چندی پیش به آغوش میهن بازگشت، از جدانمودن اجباری فرزندان از والدینشان در این فرقه سرکوبگر افشاگری کرد.
به گزارش فراق، روایت غلامعلی میرزایی، عضو انجمن نجات مرکز لرستان، از دورانی که به دستور سرکرده فرقه تعداد زیادی بچه های درون اردوگاه اشرف به اجبار از خانواده هایشان جدا و به طور مخفیانه به کشورهای اروپایی فرستاده شدند را در زیر می خوانید:
به مدت ۱۰ سال به عنوان اسیر جنگی در اردوگاههای رژیم سابق عراق بودم. بعد از شکست فرقه در عملیات مرصاد (فروغ جاویدان) با عدم آگاهی و با تبلیغات زیادی که این فرقه در درون کمپ های اسیران جنگی داشت یا اینکه بهتر بگویم با معامله ای که با دیکتاتور سابق عراق داشت، بعد از گذشت یک سال از آتش بس تعدادی از اسیران جنگی از جمله من را فریب داده و به این فرقه پیوستیم که شاید راه نجاتی پیدا کنیم.
در همان زمان یعنی سال ۶۸ که به این فرقه پیوستم، متوجه اشتباهی که کردم شدم. اما تبلیغات در درون فرقه علیه ایران زیاد بود به خصوص در مورد ما اسیران جنگی، که اگر کسی قصد خروج از سازمان را داشته باشد سازمان بر اساس قراردادی که با دولت عراق بسته نفر خروجی را تحویل استخبارات (سازمان اطلاعات عراق) می دهد. از طرف دیگر سازمان پیوستن این تعداد نیرو (اسیران ) جنگی را از دستاوردهای مسعود رجوی بعد از عملیات مرصاد می دانست و در هر نشستی از او تعریف و تمجید می کردند. به این ترتیب ما را سرکار گذاشته و موجب شد که با حیله و ترفند های مختلف در سازمان بمانیم.
در طی این سالیان تعداد زیادی از این اسیران توانستند خود را از چنگال این گروه ضد ایرانی و انسانی نجات دهند و خروج هر نفر از این فرقه که با درخواست خودش و یا فرار بود با واکنش سازمان مواجه می شد و این فرقه تا جایی که قدرت داشت بر علیه آن نفر تبلیغات می کرد.
قصد ندارم آنچه بر اسیران گذشت را بیان کنم چون این موضوع طولانی است و در فرصت های دیگر به آن خواهم پرداخت. بلکه می خواهم در این جا به موضوعی بپردازم که دیگر به اسیران جنگی مربوط نمی باشد. در سال ۱۳۶۹ در زمان اشغال کویت توسط صدام حسین و سپس تهدید آمریکا برای حمله به عراق، بنا به دستور سرکرده فرقه تعداد زیادی از بچه هایی که همراه خانواده هایشان در اردوگاه اشرف بودند را به اجبار از خانواده جدا کردند و به طور مخفیانه به کشورهای اروپایی فرستادند.
خودم شاهد بودم که فرزندان خردسال خانم هایی به نام «شهین»، «معصومه» و «اعظم» که همراه هم کارهای خدماتی انجام می دادیم را از آنان جدا و به خارج فرستادند. این سه خانم هر روز یک گوشه ای از سوله می نشستند و گریه می کردند تا اینکه در یک شب که هنوز کارمان تمام نشده بود دیدم دوباره گریه و زاری شروع شد. از آنان علت ناراحتیشان را جویا شدم. در جواب شهین به من گفت که چند روز قبل ما را به بغداد بردند و برای آخرین بار با دخترم ملاقات کردم و بعد او را در حالی که گریه می کرد از من جدا کردند و به خارج فرستادند و حال برای او نگران و ناراحت هستم. این موضوع جدایی فرزندان در مورد آن دو خانم دیگر هم اتفاق افتاده بود.
سالها گذشت تا اینکه این فرقه با کمبود نیرو مواجه گردید. دوباره به حیله دیگری متوسل شدند و به بهانه دیدن خانواده، همان کودکان را که حال بزرگ شده و سالها از والدین خود دور بودند به عنوان دیدار خانوادگی برای مدت کوتاهی به عراق آورده شدند، ولی سران فرقه مانع از برگشت آنها به خارج شد و با حیله و ترفندهای مغزشویی آنان را در عراق نگه داشتند. طولی نکشید که دولت بعثی عراق سقوط کرد و تعدادی از آن ها توانستند از گردابی که سازمان به نام دیدار با خانواده برای آنها ساخته بود نجات یافته و خود را به خارج برسانند. حال همان کودکان فریب خورده که در اروپا زندگی می کنند با افشاگری آنچه بر آنها گذشته را برای افکار عمومی بیان می کنند. از آن طرف مریم قجر و سران فرقه جیغ می کشند که این چنین نبوده، اگر راست می گویید دربهای اشرف را باز کنید تا اعضا از اسارت رهایی یابند و عیان شود راستگو کیست و دجال زمانه چه کسی می باشد.
انتهای پیام / فراق