فرقه تروریستی رجوی به عنوان یک گروه زیرزمینی، فراری و ایدئولوژیک، چه در درون خود و چه در بیرون، به مسائل جاسوسی به بهانه حفاظت از خود و تشکیلات و پیشبرد مبارزه، نهایت بها را میدهد.
به گزارش فراق، جاسوسی، نه یک تاکتیک و استراتژی بلکه ایدئولوژی این سازمان است به گونه ای که در داخل مناسبات مسئله جاسوسی حتی مشمول خانواده و همسران نیز میشد و در این رابطه هیچ حد و مرزی نداشت.
در بیرون نیز همین گونه است و مجاهدین خلق در امر جاسوسی تجربه فراوانی اندوخته و هیچ مرزی را رعایت نمی کنند. برای آن ها نه منافع کشور و مردم، بلکه منافع سازمانی و رهبری مهم است و دیگر هیچ. لذا نمی توان مقوله جاسوسی مجاهدین خلق را به زمان و مکان و داخل و خارج مناسبات و یا این حکومت و آن حکومت و دوست و دشمن، تقلیل داد. آن ها در ارتباط با مقوله جاسوسی که امری ثواب و حیاتی می شمرند به جز منافع سازمانی و رهبری، مابقی مسائل ایران و جهان را مانند گوشت قربانی می دانند.
در این مقاله، به موضوع جاسوسی اعضای مجاهد و خانواده ها از همدیگر نمی پردازم بلکه منظورم به امور جاسوسی در ارتباط با بیرون است.
تلفن، رایج ترین و قدیمی ترین ابزار جاسوسی مجاهدین خلق در بیرون و در ارتباط با ایران است. از آن جا که مجاهدین به زبان فارسی حرف می زنند و در دروغ و فریب و کلک و حقه، مرزی نمی شناسند و این امور را کشورهای دیگر به راحتی از عهده انجامش بر نمی آیند لذا تلفن یکی از ابزارهای مهم جاسوسی است. در جنگ ایران و عراق، که خطوط تلفن ایران با خارج همواره برقرار بود اپراتور مجاهد که در پاریس نشسته بود خود را به عنوان فردی جعلی که مثلاً مسئولیت و منصبی در داخل ایران دارد با تماس با مقامات و مسئولین و خانواده های شان، اعتماد آنان را جلب کرده و طی گفت و گو اقدام به جمع آوری اطلاعات از طعمه می کردند که این جمع آوری اطلاعات، غیر مستقیم بود و در رابطه با جمع آوری اطلاعات مستقیم نیز از طریق تلفن های عبوری و مغازه داران که از قبل شماره تلفن را از سوژه دریافت می کردند طی تماس تلفنی با سوژه در زمان و مکان مشخص و قراردادی، اقدام به تخلیه تلفنی می کردند.
طی سال های ۱۳۶۳ و ۱۳۶۴ در تهران زندگی مخفی داشتم و هفته ای دو بار سر قرار تلفنی می رفتم. یکی از شب ها که هواپیمای عراقی شهر تهران و محله ای به نام امیریه را بمباران کرد و من در حوالی آن محل سکونت داشتم. فردای آن روز سر قرار تلفن رفتم. مسئولم که فاضل نام داشت، ضمن گفت و گوی کاری که بیشترش سر کاری بود النهایه رسید به محل اصابت موشک که هواپیمای عراقی کدام نقطه را بمباران کرده است؟ هنوز گفته فاضل تمام نشده بود موضوع دیگری را پیش کشیدم تا مجدداً چنین مسایلی را مطرح نکند.
این اولین تمردم در کار تشکیلاتی بود و تا سال ۱۳۷۰ که در سازمان بودم آنان به خاطر چنین تمردهایی به من اعتماد نداشتند. سپس فاضل را همان سال که به سلیمانیه عراق رسیدم، دیدم. مردی جوان و خودشیفته و به شدت ماجراجو و قدرت طلب. فاضل در اولین دیدار و قبل از این که از من بپرسد تهران چه خبر؟ شروع کرد به عملیات هایی که در تهران انجام داده بود. از آن پس هرگز فاضل جاه طلب را در تشکیلات مجاهدین ندیدم. جاه طلبی یا به عبارتی رده خواهی، شاخص بود و نبود مجاهدین خلق بود. اواخر این سال که در شهر سلیمانیه و پایگاه غیور، مشغول کار حفاظت بودم همکاری به نام هادی از لاهیجان، داشتم که او مدت ها منفعل بود. هادی یکی از روزها عزم جزم کرد و اتاق کار کاک جعفر یا همان جلال منتظمی، را که فرمانده آن جا بود زد و وارد اتاق شد و به فرمانده ضمن پیشدستی انتقاد کرد که به من بگویید تا این مدت در تشکیلات مجاهدین بنده چکاره بوده و جایگاه من کجاست؟ کاک جعفر، وقتی فهمید مشکل و مسئله هادی چیست، با مزاح پاسخ داد، برادر هادی، شما عضو ما هستید. هادی وقتی کلمه عضو را شنید انگار نشادر مصرف کرده باشد، سر کار حفاظت آمد و مانند بولدوزر کار کرد. حفاظت در پایگاه غیور، در اصل همان حفاظت مسئولین سازمان بود که آن ایام آن جا استقرار داشتند. مسئولین، معمولاً یک کیف سامسونت خالی به همراه داشتند تا به دیگران بفهمانند که مسئول هستند و ما نیز مسئولیت حراست از چنین مسئولینی را شبانه روز به عهده داشتیم.
تخلیه حضوری: پس از تخلیه تلفن که مختصری شرحش رفت به تخلیه حضوری می رسیم. تخلیه، در اصل از سه منبع دریافت می شد که اول، هواداری که در ارتباط مستقیم با سازمان بود و اطلاعات خواسته شده را توسط تلفن و فاکس و نامه های نامرئی، برای آدرس های مشخص در خارج از کشور ارسال می کرد و یا این که هواداری از کشور ایران خارج و به عراق می آمد و وصل به سازمان می شد. دوم، مردمی که اعم از شخصی و نظامی از کشور ایران خارج و یا احیاناً فرار می کردند و در کشورهای همسایه مانند پاکستان و ترکیه در تور اطلاعاتی سازمان، تخلیه اطلاعاتی می شدند. سوم، اسیران جنگی که در دو نوبت، ابتدا تخلیه اطلاعاتی عمومی می شدند و سپس هنگام جنگ و عملیات های سازمان و یا ارتش عراق، به سراغ پرسنلی می رفتند که مربوط به ارگان های نظامی و منطقه عملیاتی سوژه عملیاتی بودند. در مورد آخر، در سال ۱۳۶۶ سازمان زندانی به نام دبس در حوالی شهر کرکوک در اختیار داشت که مسئول آن سادات دربندی یا همان کاک عادل بود. عادل در گذشته که زندانبان نبود و در کردستان پیشمرگه بود، شخصیت و رفتارش فرق می کرد و انسان دیگری بود ولی همین که زندانبان زندان دبس در کرکوک شد گرگ درون خود را رونمایی کرد و به نمایش گذاشت. زندان دبس در اواخر سال های جنگ بیش از ۱۵۰۰ اسیر شامل نظامیان افسر و درجه دار و سرباز داشت.
اسیران را به سه دسته تقسیم کرده بودند. کسانی که همکاری می کردند، کسانی که همکاری نمی کردند و النهایه کسانی که مقاومت می کردند. دسته آخر در زندان های انفرادی به سر می بردند. زمانی که ارتش عراق در منطقه مرزی عملیات داشت، سازمان مجدداً سراغ پرسنلی می رفت که در آن مناطق و ارگان های نظامی، مشغول بودند، تا مجدداً تخلیه اطلاعاتی شوند. سازمان آن ایام ستادی داشت به نام عملیات و اطلاعات که این دو در ارتباط با هم کار می کردند یعنی اطلاعات در خدمت عملیات بود. عملیات های سازمان و ارتش عراق که این دو نیز در بسیاری موارد عملیات های مشترک داشتند.
مطبوعات: مطبوعات یکی دیگر از منابع اطلاعاتی مجاهدین بود. این منبع شامل همه رسانه ها اعم از رادیو و تلویزیون و مطبوعات به ویژه روزنامه های ایران را شامل می شد که با دید و نگاه امنیتی و اطلاعاتی از اخبار و گاف ها، اطلاعات استخراج می شد که ضمن استفاده برای تبلیغات و جنگ، همچنین در اختیار سایر سرویس های اطلاعاتی قرار می گرفت. اطلاعات به دست آمده، در بخش ستاد اطلاعات و عملیات، تا درجه وثوق بالاتر کار اطلاعاتی می شد.
روابط: روابط همان ارتباط تنگاتنگ با استخبارات عراق که مسئولش افرادی چون مهدی ابریشم چی بودند. روابط، ضمن داد و ستد اطلاعاتی که از منابع مختلف به دست می آوردند همچنین سایر موارد و مشکلات سازمان را در ارتباط با دولت و ارتش عراق شامل می شد.
سایر منابع اطلاعاتی، از گذشته تا به امروز طبعاً تنوع و تکامل و دگردیسی داشته اند از مهره های نفوذی تا ماهواره و غیره.
مهدی خوشحال
انتهای پیام