اخیرا لیستی۲۴۳ نفره از اعضای سابق فرقه رجوی در سایت فراق منتشر شد که پس از اخراج به آلبانی توانسته بودند از تشکیلات جهنمی فرقه فرار کرده و نجات پیدا کنند.
به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی فراق، در این لیست اسامی یک سری از زنان جلب توجه می کرد؛ مریم نظام الملکی، ماه منظر صدرالاشراف، نسترن رستگارپور، لیلا دشتی و مهناز ابوذریان که جزو جداشدگان قید شده بود.
در سال هایی که درون فرقه رجوی بودم مطلع هستم ده ها تن از اعضا، کاندیدای به اصطلاح شورای رهبری و عضو شورا علیه سازمان بودند و از آنجا که اجازه خروج به آنان نمی دادند، دچار رنج های مضاعف و سرنوشت های گوناگونی شدند.
جهت اطلاع خانواده های عزیز و عبرت سایر زنان و دخترانی که ممکن است در آینده در معرض فریب آن فرقه مافیایی قرار بگیرند وظیفه خودم می دانم که اشاره مختصری به زندگی و سرنوشت برخی از آنان داشته باشم.
مریم نظام الملکی، ماه منظر صدرالاشراف، نسترن رستگار پور، بتول علوی طالقانی، تهمینه حاجی خداوردی خانی و مارینا سراج که نامی از این دو نفر آخر در لیست جدا شدگان و هم چنین اطلاعات جدیدی از سرنوشت آنان دردست نیست.
حداقل در طی یک دهه اخری که در فرقه بودم، نامبردگان فوق زندانی و جدا از تشکیلات فرقه نگهداری می شدند. هر کدام از آنها را در بخش های مختلف زندانی بودند و به فراخور حالشان نگهبانانی ۲۴ ساعته داشتند تا از فرار آنان جلوگیری کنند.
از میان ۹۰۰ زنی که فرقه به گروگان گرفته و مدعی رهایی آنهاست حداقل صدتن را می دانم و می شناسم که مخالف تمامی عملکردها و اراجیف فرقه بودند. همانطور که مستحضر هستید و افراد زیادی از جدا شدگان گزارش کرده اند مهری موسوی، مینو فتحعلی، زهرا فیض بخش و نسرین احمدی به دستور شخص رجوی و توسط مهوش سپهری، فائزه محبت کار و تنی چند از زنان سرکرده فرقه به قتل رسیدند و سر به نیست شدند. باشد تا روزی که رجوی جنایتکار بیش از اینها به سزای اعمالش برسد و راز قتل های درونی بیشتر افشا شود. تعداد دیگری از زنان معترض از سرناچاری و از فرط فشار همچون مرجان اکبریان و آلان محمدی خودکشی کردند.
افراد دیگری هم بودند که علی رغم تمام نارضایتی و مشکلاتی که با فرقه داشتند مجبور به سکوت و اطاعت بودند تا شرایط سخت تری را به آنان اعمال نکنند.
از جمله سعیده کیهانی، مهناز ابوذریان، فاطمه غلامی، مهری ارباب، زهرا الف، زهرا میرباقری، بتول سلطانی، فروزان، شمسی، نسرین ع، فرح امامی، فرشته هدایتی، شهلا احمدی، طاهره زارنجی، مریم ن، مریم الف مژگان کوکبی، افسانه، مریم. م و … بسیاری دیگرکه از بردن نام سایرین معذورم…
همانطور که مطلع هستید از اسامی فوق هم تنها تعداد کمی موفق به فرار شدند از جمله خانم سلطانی و سپس فرح امامی و فروزان در اواخر دهه هشتاد و پس از آنها من و خانم میرباقری. پس از اخراج فرقه به آلبانی راهی هر چند سخت باز شد و نوبت به تعدادی دیگر رسید از جمله فرشته هدایتی، مهناز ابوذریان، لیلا دشتی، گوهر صادقی، شیرین معینی، سمیه مجیدی، سمانه و بقیه اسامی که در لیست قید شده است.
اما داستان تنی چند از زنان باقیمانده کما بیش سخت تر و بغرنج تر بود.
مریم نظام الملکی که برادرش حسن از اعضای اطلاعات و یکی از شکنجه گران فرقه است و همسر برادرش نسرین پارسیان که در تصادفی در دهه هفتاد کشته شد. برادرزاده ای هم به نام سیاوش داشت که او را هم اسیر فرقه نمودند. سرکردگان فرقه با ناجوانمردی و رذالت تمام سیاوش نظامی الملکی، جوان بی تجربه و بی مادر را ابتدا به عراق بردند و سپس با دستان خالی به درگیری با نیروهای عراقی فرستادند و او را هم به کشتن دادند.
مریم نظام به خاطر قربانی شدن برادرزاده جوانش به دست رجوی خون آشام از آنان نفرت داشت و بخاطر مخالفت هایش با فرقه وحشی و هوشیاری اش که متوجه جنایات و خیانت های فرقه بود حاضر به همکاری و باقی ماندن در تشکیلات جهنمی نبود. او اعتراضاتش را به صورت علنی بیان می کرد اما رجوی بد ذات و جنایتکار اجازه خروج به او نمی داد و بر اساس دستور خود ساخته حکم مرگ در صورت جدا شدن اعضا و کاندیداهای شورای رهبری، در انتظارشان بود. به همین دلیل نامبرده سال ها توسط رجوی جنایتکار در کمپ اشرف زندانی و تحت اذیت وآزاربود.
نفر دیگر ماهمنظر صدراشرافی است. وی سال ها در بخش مرکزی و دفتر مریم قجر و مسعود رجوی فعالیت داشت. او به خاطر اینکه از نزدیک انحرافات و جنایات رجوی ها را دیده بود شجاعانه به اعتراض برخاسته و حاضر به همکاری و باقیماندن در تشکیلات فرقه نبود اما در دوران سیاه حضور فرقه در خاک عراق اعتراض و درخواست جدایی سودی نداشت و زندانی و ایزوله شدن کمترین آسیبی بود که گریبانگیر این زنان معترض می شد.
ماه منظر صدراشراف سال ها در پستوهای فرقه جهنمی زندانی بود و فریادش به جایی نمی رسید.
سومین فرد، تهمینه حاجی وردی خانی بود. این زن که تقریبا شجاعتر از بقیه بود اغلب مواقع در اتاقکی در آسایشگاه های پرت افتاده زندانی بود و هر از گاهی تا آنجا که توان داشت شروع به داد و فریاد می کرد و آنچه که شایسته رجوی و زنان سرسپرده و قداره بند فرقه بود نثارشان می کرد. به همین دلیل همواره دو نگهبان داشت که او را در همه جا همراهی می کردند و به هیچ عنوان اجازه نداشت در جایی به تنهایی حضور یابد. تهمینه، شرایط بسیار سختی داشت و تا مرز روانی شدن او را مورد اذیت و آزار و تحقیر قرار می دادند. نامبرده نیز تا آخرین اطلاع من در وضعیت بسیار بغرنجی بود.
مارینا سراج، چهارمین زنی بود که شرایطی مشابه سایر زنان معترض داشت. او را در آسایشگاه زنان در قلعه ای در وسط کمپ اشرف زندانی کرده بودند و اجازه خروج از آسایشگاه را نداشت. به طور مستمر آمپول های قوی خواب آور و کورتون به او تزریق می کردند تا دچار فراموشی و بی عقلی شود. زنان جنایتکار فرقه از جمله فائزه محبت کار، آسیب های زیادی به این زن نگون بخت وارد نمودند طوری که مارینا سراج در حالی که در سنین جوانی بود مو و ابروهایش از فرط فشار عصبی سفید شده و قیافه اش به سان پیرزن ها شده بود. در اثر شکنجه های جسمی و روحی و تحقیرهایی که به او وارد می کردند به فردی گوشه گیر و منزوی تبدیل شده و از حالت عادی خارج شده بود. خانم میرباقری در افشاگری هایشان راجع به او به تفصیل نوشته اند.
نسترن رستگار پور پنجمین زنی بود که اعتراضش را علنی نمود و مورد غضب فرقه قرار گرفت. وی نیز در گوشه دیگری به همین روال زندانی و نگهداری می شد. نسترن رستگارپور سال ها در بخشی که رئیسش گیتی گیوه چی معدوم بود نگهداری می شد و دو تن از زنان سرسپرده به طور دائم نگهبان و بپای او بودند. با اینکه خانواده او در خارج کشور بودند و شرایط خروج او را از عراق داشتند ولی او هم به مانند سایر زنان معترض اجازه خروج نداشت. شاید دلیل زنده ماندن او اطلاعی بود که به صورت مخفیانه به خانواده اش داده بود و حداقل تا آن زمان جرأت نکرده بودند او را به قتل برسانند.
ششمین فرد بتول علوی طالقانی است. بتول طالقانی همراه با خواهر دیگرش مریم به واسطه خواهر دیگرشان عذرا علوی طالقانی فریب فرقه را خورده و در دام رجوی گرفتار شده بودند. بتول طالقانی جزو زنان آگاهی بود که به سرعت متوجه دام های شیطانی و خیانت های فرقه شد، لذا زودتر از دیگران و سال ها بود که از فرقه فاصله گرفته و به هیچ عنوان با تشکیلات همکاری نداشت و به دلیل اعتراض و سرسختی اش او را هم در اتاقکی در یکی از مراکز زنان زندانی کرده بودند. این زن شجاع که ترسی از مرگ هم نداشت خیلی وقت ها بخاطر فشارهایی که به او می آوردند با صدای بلند شروع به داد و فریاد می کرد و فحش هایی شایسته رجوی و زنک پلیدش نثار آنان می نمود.
نامبرده آنقدر مورد ستم و فشار جسمی و روحی قرار گرفت که نهایتا بیمار شد و جان خود را در این راه از دست داد. سران بی رحم فرقه به او اجازه خروج از آسایشگاه را نمی دادند و برای تحقیر بیشتر، خواهرش مریم علوی را به نگهبانی او گمارده بودند. به او رسیدگی نمی کردند و برای آنکه صدای او را خاموش کنند توسط دکتر سرسپرده فرقه، جواد احمدی به او امپول های قوی خواب آور می زدند و داروهای ناشناخته ای به او می خوراندند تا اینکه سرانجام او را کشتند و چند سال پیش با دغل بازی و فریب مرگ او را به بهانه بیماری اعلام و به صورت مضحکی او را مجاهد هم نامیدند.
این شش زن شجاع که مستقیم رو در روی تشکیلات، سرکردگان و رجوی خائن ایستادگی می کردند، سال ها بود که در بخش های مختلف در اتاق های جدا گانه زندانی بودند. علاوه بر نامبردگان که در شرایط حادتری بودند و تعدادی نیز جان خود را ازدست دادند تعداد زیاد دیگری از زنان در معرض انواع و اقسام فشارهای فرقه بودند.
افرادی چون عاصفه جعفرزاده، مریم لاری، مریم ترابی، شیرین معدومی، سمیه، معصومه مجد، مریم، افسانه و مریم الف و بسیاری دیگر از زنان با سابقه در شرایط بسیار سختی روزگار می گذراندند.
هفتمین فرد از این لیست عاصفه جعفرزاده است. او دختر جوانی بود که در کودکی به همراه پدر و مادرش به عراق برده شده بود. عاصفه به دلیل هوشیاری و زرنگی به زودی به اعتراض برخواست و فقط می خواست که اجازه بدهند از عراق خارج و به دنبال زندگی اش برود. رجوی که سرمست غرور و نخوت در عراق بود به شدت با جدایی و خصوصا خروج زنان مخالفت می کرد.
عاصفه که شجاعتر از سایر دختران جوان بود و زیر بار تشکیلات و اطاعت نمی رفت به زندان زنان در محلی موسوم به خروجی منتقل شد.
متاسفانه تشکیلات وحشی رجوی سال های زیادی از زندگی این دختر جوان را تلف نمود و شاید حدود یک دهه در بلاتکلیفی در زندان گذران عمر می کرد و مستمرا وعده فرستادنش به خارج کشور را به او می دادند در حالی که تمامی مدارک پناهندگی افراد را از بین برده بودند. یکی از زنان سرسپرده فرقه به نام مرضیه غفاری زندانبان شخصی او بود.
هشتمین زن معترض مریم ترابی دیگر زندانی رجوی جنایت کار بود که خانواده اش را به سرنوشت دردناک و شومی مبتلا کرد.
مریم و معصومه و قربانعلی ترابی سه خواهر و برادری بودند که در حوالی سال ۶۶ یا ۶۷ به عراق رفته بودند و به خیال خام خویش فکر می کردند که به رویای سازمان آزادیخواهشان رسیده اند. دیری نپایید که با فرا رسیدن سال ۱۳۷۳ و توطئه ای که رجوی برای اعضا چیده بود حدود ۵۰۰ تن از افراد را به بهانه نفوذی، چک وضعیت و زهر چشم گرفتن، زندانی و شکنجه نمودند.
در این بین حدود ۱۰۰ تن از زنان را نیز از بقیه جدا نموده و زندانی کردند که در بین آنها خانواده ترابی زندانی و به سختی دچار عقوبت رجوی نحس شدند. همچنان که ماه ها مریم ترابی را در انفرادی زندانی و شکنجه می کردند مورد فشارهای زیاد روحی سختی بود و در همان شرایط بود که برادرش یعنی قربانعلی ترابی را در زیر شکنجه کشتند. مریم ترابی بر اثر فشارهای فوق طاقتی که به او وارد کردند داغ برادرش را نتوانست تاب بیاورد و روانی شد.
این دختر بیگناه سال ها در کمپ اشرف در یکی از مراکز زنان به صورت تحقیر آمیزی نگهداری می شد. حتی خواهرش معصومه ترابی را هم علیه او وا می داشتند که به او بد و بیراه بگوید و علیرغم قتل برادرش مجیزگوی فرقه باشد.
تا روزی که من در کمپ اشرف بودم این خانم در فشار و در زیرشکنجه های روحی وحشتناکی بود که به هیچ عنوان برای سرکردگان فرقه مهم نبود و در هر فرصتی که پیش می آمد در جمع های زنان حتی او را تحقیر و سکه یک پول می کردند. کوچکترین توجهی به وضعیت دردناکش نداشتند. با این همه درد و فشاری که به او وارد کرده بودند و برادرش را به وضع فجیعی به قتل رساندند می گفتند الکی خودش را به دیوانگی زده است.
پس از آنها فرشته هدایتی و زهرا میرباقری خود از سرنوشت دردناک شان در کمپ اشرف به واسطه شجاعت و مخالفت هایشان با فرقه افشاگری نموده اند.
نهمین فرد، سعیده کیهانی یکی دیگر از زنان فرقه است که به شدت مورد اذیت و آزار قرار داشت.
او تحصیل کرده کشور آمریکا بود که در دهه ۸۰ از آنجا به عراق ارسالش کرده بودند. مسلط به زبان انگلیسی و مترجم بود. سرکردگان فرقه به دلیل ترس از اینکه مبادا به مانند یک سری از زنان و مردان پس از رفتن مجدد به اروپا یا امریکا از فرقه جدا شود از دهه۸۰ اجازه خروج از کمپ اشرف به او ندادند. ایشان هم شجاعانه به مخالفت با فرقه برخواست و زیر بار ستم های رجوی و مریم قجر پتیاره نمی رفت. سرنوشت دردناک او نیز کمتر از سایرین نیست. در آن سال ها او هم به طور مستمر در زیر فشار جلسات انتقادی توهین و تحقیر بود. به شدت کنترل می شد و اما پس از اخراج فرقه به آلبانی چه سرنوشتی پیدا کرد اطلاع ندارم.
اکنون من تنها خبر جدایی تنی چند را شنیدم. بنا به وظیفه و اطلاعی که از حقایق وحشتناک درون فرقه داشتم خواستم تنها اشاره ای به وضعیت دردناک زنان درون فرقه کنم. مریم قجر بی وجدان با وقاحت و شناعت تمام خود را مدعی آزادی زنان معرفی می کند و هراز گاهی به فراخور وضعیت فرقه و به خاطر سفید سازی بعضا تعدادی از زنان گروگان را به بازار شام مصاحبه می فرستد تا اراجیفی با نام آزادی و رهایی زنان به فرموده بلغور کنند.
امیدوارم که یکایک اسامی زنانی را که در بالا قید کردم موفق شده باشند خود را از چنگال فرقه نجات داده و یا اینکه در آینده نجات یابند.
هم چنین می خواهم گوشزد کنم با شناخت کاملی که از فرقه و ریل جنایات آن دارم قبل از هر گونه اقدام آنان بدینوسیله نیز هشدار می دهم چنانچه این افراد نتوانسته باشند خود را از چنگال فرقه جهنمی نجات داده باشند ممکن است به آنها فشار بیاورند و مجبور به مصاحبه و مجیز گویی از رجوی نمایند که همین موضوع خود علامت فشار، تحت امریت و زندانی بودن این افراد نگون بخت خواهد بود که همچنان در دستان فرقه ممکن است اسیر باشند. چرا که می دانم و شاهدین بسیاری هستند که می دانند سال هاست این زنان در معرض انواع و اقسام فشارها و سو استفاده های فرقه هستند. بسیاری از ترس جان شان جرأت دم برآوردن ندارند. ممکن است به خاطر نجات از فشار و شکنجه های فرقه مجبور به سکوت و یا حتی مصاحبه های جعلی شوند.
اسامی زنان ناراضی و لیست من همانطور که گفتم به دهها تن می رسد. ولی به دلیل نگرانی از جان این زنان فعلا از اعلام بقیه اسامی صرف نظر می کنم.
باشد تا روزی که خداوند به آنان کمک کند به مانند سایرین بتوانند خود را نجات دهند و بتوانند گوشه ای ازظلم ستم و جنایات فرقه را برملا کنند.
روایت از: مریم
انتهای پیام
با سلام به خانم سنجابی و سایر دوستان در متن به نام لیلا دشتی اشاره شده ایا او همان فرمانده لشگر است که مدتی هم ف قرارگاه بود؟تا جایی که یادم است وی فردی بشدت ذوب شده در مناسبات بود و زاویه ای هم با سازمان نداشت چگونه از تشکلات جدا شد ایا او را به عنوان نفوذی فرستاده اند؟البته با توجه به شناخته شده بودن وی بعید میدانم یا ماجرای دیگری دارد؟لطفا در این رابطه روشنگری کنید
توضیحات نویسنده متن: لیلا دشتی در آلبانی از فرقه جدا شده بود و برای او خانه ای گرفته بودند و تخلفات تشکیلاتی زیادی داشت. در زمانی که داخل فرقه هم بود، علیرغم اینکه فرمانده لشکر بود، هیچ وقت اعتقادی به فرقه نداشت و پول های کلانی دریافت می کرد.
اما با توجه به اینکه فرقه از زنان جدا شده رده بالا نمی گذرد به هر ترتیبی شده آنها را در اطراف خودش نگهداری می کند
و حقوق ماهانه به آنها می دهد. بچه هایی که البانی بودند گزارش کرده بودند او را با لباس های غیر سازمانی و آرایش کرده
در خیابان های آلبانی دیده اند. حداقل ده تن از اعضای رده بالا شورای رهبری هستند که اینگونه جدا شدند و خبر دقیقی از محل استقرار آنها نیست و فرقه هم ظاهر سازی می کند
ممکن است بعضا هم با حقوق ماهانه آنها را نگهدارد، از جمله نام دو تن از اعضای شورای رهبری قدیمی به نام مریم متولی و شهرزاد احسانی را اخیرا در لیست هواداران فرقه در اروپا دیدم که مشخص است از تشکیلات جدا شدند…