این روزها مصادف بود با سالگشت عملیات خیانت کارانه فروغ جاویدان از سوی سازمان مجاهدین خلق که با پاسخ کوبنده نیروهای نظامی ایران در قالب عملیات مرصاد منکوب شد.
به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی فراق در خصوص این عملیات، کیفیت انجام آن و سایر موضوعات به اندازه کافی بحث و گفتگو می شود. بنا دارم تا اجمالا به چند نکته پیرامونی، حول این موضوع اشاره کنم؛
-واقعا در طول تاریخ کمتر گروه یا تشکیلاتی را سراغ داریم که این چنین آشکارا در شرایط درگیری کشور در یک جنگ تمام عیار بین المللی، با تمام قوا علیه مردم و میهن خود وارد عمل شده و به روی هم خون و هموطن خود اسلحه بکشد. تعفن و شناعت این اقدام بحدی است که اعصار و قرون هم نمی تواند آن را از اذهان تاریخی ملت بزداید، و نباید هم این گونه باشد.
– در طول سال های پس از این عملیات خیانتکارانه، سران فرقه رجوی نتوانستند به هیچ وجه افکار عمومی را در قبال جنایات و خیانت های خود متقاعد سازند. واقعیت این است که تصور بنده بر این بود که این تشکیلات به مرور سعی خواهد کرد تا موضوع عملیات فروغ جاویدان شان را به حاشیه برده، کمتر بر آن مانور داده و به نوعی زمینه های کمرنگ شدن و فراموشی این خیانت عظیم خود نزد افکار عمومی و بویژه اقشار جوانتر جامعه فراهم سازند. اما در کمال تعجب، عکس این موضوع را میبینیم. کافی است سری به سایت ها و دستگاه پروپاگاندای فرقه بیندازید. حقیقتا از تیتر «سالگرد حماسه کبیر فروغ جاویدان» ! در شگفتم. کدام حماسه؟ اساسا معنای حماسه چیست و کی و چگونه معنا پیدا می کند؟ برای ما که در مدارس و در قالب اشعار فردوسی بزرگ با واژۀ حماسه آشنا شدیم، بیشتر معنایی چون فداکاری و جان دادن در راه وطن و مرزوبوم را به ذهن متبادر می سازد. مگر می شود نام حمله به میهن خود و قتل عام هموطن خود را حماسه گذاشت؟ آن هم در شرایطی که هشت سال به دشمن متجاوز، انواع و اقسام خدمات و سرویس های خائنانه و ضدملی و ضدانسانی را ارائه داده ای؟ حال هر حکومتی که بر سرکار باشد چه تفاوتی در معنای اقدام ایجاد می کند، خیانت خیانت است و بلاتوجیه، بویژه که در شرایط جنگی صورت گیرد.
-نکته دیگری که برایم جالب آمد عقل نظامی یا شاید به تعبیری بهتر منطق جنگی/میلیتاریستی نهفته در پس افکار مسعود درجوی برای تدارک چنین عملیاتی و آن میزان اطمینان و قوت قلب نسبت به نتیجه عملیات است.
هیچ گاه برایم باورپذیر نبوده که مسعود رجوی با آن پتانسیل و ظرفیت نظامی و لجستیکی در دسترسش، حتی لحظهای امیدوار به شکست نیروی نظامی ایران و به تعبیر خودش تصرف تهران (با شعار دیروز مهران، امروز تهران) بوده است. درست است که در فرصت های مختلف در خلال جنگ با همکاری ارتش صدام و در دو عملیات مشخص آفتاب و چلچراغ ضربات نسبتا سنگینی را به نیروهای نظامی و لجستیک ما وارد نمودند ولی تصور فتح ایران، آن هم در شرایطی که ارتش ورزیده و تا بن دندان مسلح صدام در هشت سال نتوانست حتی یک استان ما را بطور کامل تصرف کند، دور از عقلانیت است. مگر اینکه بپذیریم که توهم انتظار مردم ایران برای شروع عملیات و فوج فوج پیوستن مردم و حامیان بی شمار داخلی اش! وی را به اجرای چنین عملیاتی ترغیب کرده است.
به هرحال هر هدفی که برای عملیات متصور باشیم (که بخصوص با توجه به زمان شروع عملیات و پذیرش قبلی قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران از برخی جهات قابل بررسی است) اما تصور احتمال موفقیت برای آن امری متوهمانه بوده که فقط از ذهن بیمار رهبرانی چون مسعود تراوش می کند. جا دارد سینه چاکان این فرقه برای یکبار ه که شده با عقلانیت و منطق به این موضوع و ریشه های آن بپردازند، شاید به نتیجه برسند.
-برای درک آنچه در ذهن راس فرقه و زوجه اش می گذشت نشست ۳۱ تیرماه ۱۳۶۷ فرقه تحت عنوان نشست توجیهی عملیات فروغ جاویدان را گوش دادم. نمیدانم واقعا چه باید گفت. پیشتر گفته می شد که اقشار تحصیلکرده و متفکر جامعه به این تشکیلات گرایش داشتند. واقعا نفهمیدم میان آن همه نیروی سازمانی که تمام وقت در کار تشکیلاتی و به قول خودشان مبارزه ایدئولوژیکی بودند آیا کسی یا کسانی پیدا نمی شدند که حماقت نهفته در پس این اقدام را به وی گوشزد کنند! خیانت و ناجوانمردی به جای خود. شاید هم جرات مخالفت نبود، بهرحال در ساختار فرقه ای مخالفت با نظر رهبر عواقب سنگینی دارد.
باری، نشست مزبور حاوی یک سری اقدامات مضحک از جمله پرسش در مورد اینکه موافقان عملیات دستها را بالا ببرند و … بود، پیشاپیش مسعود نتیجه عملیات را (هرچه که بشود) به خلق قهرمان ایران! تبریک گفت و تا توانست در آن بخت برگشتگان شور ایجاد کرد. نتیجه چنان اقدام خیانت کارانه ای را همگان می دانند. گرچه نمی توان از جنایات اعضای سازمان در همان مناطق محدود اشغال شده، بویژه علیه غیرنظامیان گذشت. اما پاسخ درخور گرفتند.
-یک تناقض جالب در مواضع فرقه نسبت به این رویداد، تلاش مذبوحانه رهبران و دستگاه رسانه ای آن برای خارق العاده جلوه دادن آن است. تا آنجا که عملیات فروغ جاویدان را سبب بقا و بیمه نامه تداوم سازمان مجاهدین خلق می دانند. این بدان معناست که رهبری فرقه به جای پاسخگویی و توجیه نیروهای خود در خصوص چرایی تدارک چنان عملیات ننگینی، درصدد است تا بدان جنیه ماورایی و قدسی بدهد. این دقیقا به مثابه توهین به شعور نیروهای خود و ناچیز شمردن آنان است. در رسانه فرقه در توصیف عملیات فروغ جاویدان عینا آمده است که؛ «طی این عملیات رزمندگان آزادی در نبردی طولانی که سراسر رزم و فداکاری بود بزرگترین حماسه مقاومت را خلق کردند! ارتش آزادیبخش بیش از ۵۵ هزار تن از نیروهای جنگ افروز و سرکوبگر … را از پای درآورد!»
فارغ از مهوع بودن، اظهارات فوق معنایی جز ناچیز شمردن و توهین به فهم اعضای خود ندارد. فقط کافیست سری به آمار شهدای جنگ ۸ ساله بزنیم تا متوجه این حجم از بلاهت و وقاحت در شعارهای فرقه شویم. البته که سران فرقه جنایات شنیعی را مرتکب شده و بسیاری از شهروندان ایران (اعم از رزمنده و غیررزمنده) را به شهادت رساندند، اما طبق آمار رسمی پرتلفات ترین سال جنگ برای ایران، سال پایانی جنگ بوده که ۲۱ هزار و ۲۳۰ نفر نفر (در طول یکسال و در جنگ با عراق) شهید شده اند. حال استناد به آمار ۵۵ هزار نفر (آن هم در چند روز) هیچ معنایی جز حماسه سازی بی محتوا و فرار از پاسخ به اعضا و حامیان خود ندارد.
در مجموع باید این واقعیت را پذیرفت که اعضای فرقه بعضا انسان هایی نیازمند ترحم هستند که به سادگی و با چنین دروغ های مضحکی می توان آنان را سرخوش و خوشحال نگه داشت.
بیچارگانی که روزگاری پیشاپیش عملیات فروغ جاویدان به آنها و به خلق قهرمان ایران تبریک گفته می شود و روزگاری دیگر بخاطر همان عملیات سرزنش می شوند که «در تنگه چهارزبر حواست کجا بود برادر؟ تنگه در خود شما بود و چون از آن عبور نکرده بودید پشت آن ماندید…» و بلاخره این بیچارگان نفهمیدند که به آن مفتخر باشند یا به خاطر حواس پرت شده در تنگه، خود را سرزنش کنند.
یادداشت از: دکتر نواب محمدی
انتهای پیام / فراق