نگاهی به سرگذشت فرقه رجوی و بازی های تکراری این فرقه، استیصال و درماندگی بیش از پیش این فرقه را به نمایش میگذارد.
باز هم افراد نگون بخت باید از نو قسم و آیه بیایند که بله ما با جان و دل برای ماندن در این فرقه آماده هستیم، گویا که انتخاب دیگری هم دارند. ترس و وحشت از آینده ای مبهم، افراد را بر آن وا میدارد که خود را مطیع نشان داده و دم از نارضایتی نزنند.
گویا که زمان ایستاده است اما افراد نگون بخت به خوبی میدانند که تمامی این کارها فقط و فقط برای مشغول کردن آنها بوده و باز هم نوشتن گزارشهای اجباری و قسم های اجباری در راه می باشد. کاری که سازمان هر چند سال یک بار آن را تکرار میکند.
مریم عضدانلو که اکنون دیگر راه ورود به فرانسه را برای همیشه بسته میبیند راه دیگری نداشته و در اصل بازی را باخته است و اما با این کارها سعی می کند که خودی نشان داده و هنوز احساس غرور موقتی خود را در تنهایی به خود بفروشد.
آنچه که در اینجا به جای میماند، افرادی شکسته، ناامید، بیهدف و بی آینده می باشند. کسانی که سالیان سال محروم از دیدن خانواده و محبت خانواده بوده و هستند، دلهایی پر از درد که هیچ گاه نباید دل به شکوه گشایند و مانند رباطهای کوکی فقط و فقط از رهبر پوشالی این فرقه تمجید به عمل آورند.
واکنون بعد از گذشت سال ها شاهد بیهویتی و بی هدفی افراد فرقه میباشیم که دیگر توان هیچ کاری از خود نداشته و هرگز نمی توانند دهن به اعتراض بگشایند و یاد گرفته اند که فقط باید مطیع باشند.
و اما ما همچنان آرزوی آزادی این افراد را داشته و داریم و من به شخصه امیدوارم که افراد درمانده این فرقه به زودی طعم آزادی را بچشند.
یادداشت از: حمیرا محمدنژاد
انتهای پیام