فراق: در تمامی مقاطعی که منجر به حادثه های سنگین و تلخ می شد و از حساسیت خاصی برخوردار می گشت، مسعود رجوی تمام تمرکزش بر این بود که خودش را از انتقادات و اشکالات جدی برهاند.
وی ابتدا مظلوم نمایی کرده و تلاش می کرد که در جای حق بنشیند تا کسی نتواند بر او خرده بگیرد. هر چند هم که اگر کسی خرده می گرفت گوشش بدهکار نبود که هیچ، کاری می کرد که خرده گیر از کارش پشیمان گردد.
در طول جلسات و نشست هایی که بر پا می کرد مدام تلاشش بر این بود که خودش را از زیر بار انتقاداتی که به وی بوده عبور و به نوعی رفع و رجوع و خودش را برهاند. اگر بخواهم دقیق تر عرض کنم این سرلوحه همه کارهایش بوده و همین الان هم هست و اگر کسی به حرف های رجوی با دقت گوش می کرد متوجه می شد که رجوی با زیرکی تمام هدفش جا خالی دادن بود.
بنابراین سوالی که به صورت مداوم در اذهان همه پیش می آمد این بود که مقصر این همه اشکالات و ضعف ها کیست؟ بر حسب معمول مریم عضدانلو همسر صیغه ای مسعود رجوی که به خواهر مریم خطاب قرار می گرفت را جلو می انداخت و او نیز بقیه را مقصر می دانست. کُد ثابت حرف های مریم این بود که: «شما مقصر هستید و نگذاشتید که سرنگونی محقق گردد.»
منظورش از «شما» یعنی افراد حاضر در صحنه و نیروهای تحت امرشان بود. لطفا توجه کنید، یکی از این ترفندهای رجوی در رابطه با جرائمی بود که مرتکب می شد و کسی نبود که از وی حسابرسی نماید، مثل برپا کردن درگیری با نیروهای عراقی و به هدر دادن جان های زیاد.
به طور معمول در فرقه کسی جرات ندارد که به شخص رجوی حرفی به جز تمجید و تعریف بزند و اگر کسی از حد خودش در تشکیلات پا فراتر بگذارد و ذهنش را روی رهبری فرقه باز نماید باید با عواقبی مواجه شود.
یعنی برای طرفی که ذهنش را روی رجوی باز کند آنقدر طرح و برنامه می ریزند و درگیر مسائل و مشکلات می کنند که دیگر عقل و ذهنش کار نکند زیرا در تجاربی که سران و عناصر فرقه در طی سالیان به دست آوردند به این نتیجه رسیده اند که اگر فردی یا افرادی ذهنشان را روی مسعود رجوی و به قول خودشان روی رهبر عقیدتی باز کنند دیگر سنگ روی سنگ نمی ایستد و همه این اشکالات ناشی از بیکاری و یا کم کاری آن فرد و یا افراد می باشد. بنابراین شخص را آنقدر باید درگیر مسائل و مشکلات لحظه مره و روزمره کرد تا به جز نفس کشیدن به چیز دیگری نیندیشد.
عبارتی که مسئولین فرقه به کار می برند عمدتا از واژه حل جدول لگاریتم استفاده می کنند که کار بسیار سختی است یعنی که باید آنقدر نفرات را از کارهای متعدد جابجا نمود که بهترین حالت ممکن را به دست آورد.
به همین خاطر چون باز کردن ذهن یک عارضه عمومی در تشکیلات سرکوبگر رجوی بوده و هست، کار پر حجم و سنگینی روی دوش برنامه ریزان تشکیلات بود تا کاری نمایند که کسی فرصت فکر کردن نداشته باشد. در طول روز (از صبح تا شب) کارهای سنگین و شب هم یک پست نگهبانی دو تا سه ساعته و دیگر تمام.
به این ترتیب دیگر برای کسی رمق آن چنانی نمی ماند تا به چیزهای دیگر فکر نماید. به همین منظور اغلب شبها موقع خواب افراد به هم می گفتند که ما نمی خوابیم بلکه می میریم.
و چنین است که رهبری سازمان همیشه پاک و منزه به نظر می رسید و نیروها مملو از گناه و تقصیر.
اما رجوی از سر زرنگی یک سوپاپ اطمینانی برای تخلیه فشار از روی افراد گذاشته است، زیرا او می داند که یک بار می تواند تقصیرات را گردن نیروها بیندازد، دوبار، سه بار، ولی برای چندمین بار دیگر کاسه صبر افراد لبریز شده و دیگر قابل کنترل نمی گردد لذا او برای مواقع اورژانس طی یک جلسه و یا نشستی بعد از اینکه مجددا تقصیرات را گردن نیروها انداخت و آنان را از درونشان وادار کرد که فکر کنند تقصیرات و گناهان همه به گردن نیروهای بخت برگشته است. او بلافاصله با یک کلک و حقه مطرح می کند که، گناهان و تقصیرات شما به گردن رهبری است و شما نگران نباشید! بنابراین با این حقه و کلک فشار را از روی اذهان تخلیه کرده و مجددا یک دور کُر دیگری را آغاز می نماید.
واقعیت اینکه به واسطه افشاگری های متعدد و روشنگری های بسیار زیاد، در بیرون از فرقه همه می فهمند که رهبری فرقه مدام در حال دوز وکلک است.
یادداشت از: حسین عیوضی آذر
انتهای پیام / فراق