سازمان مجاهدین خلق یا همان منافقین که در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب تا مقطع سرنوشتساز خرداد۱۳۶۰ نتوانسته بودند با رویه منافقانه و مزورانه خود، پایگاهی در میان مردم و همچنین مناصب بالای حکومتی کسب کنند، در یک اقدام محکوم به شکست، با انتشار یک اعلامیه سیاسی نظامی، ورود فعالیتهای خود را به فاز مبارزات مسلحانه و اقدامات تروریستی اعلام کردند. این مشی جدید گروه نفاق با هوشیاری مسوولان و حضور گسترده مردم در حمایت از نظامی اسلامی، در همان روز شکست خورد. اما اقدامات تروریستی منافقین علیه مردم و مسوولان نظام در سراسر سال۱۳۶۰ و حتی سالهای بعد از آن – البته در مقیاسی کوچکتر – ادامه یافت. خط خروج منافقین از کشور پس از ضربهخوردن کادرهای اصلی آن تقریباً از اوایل سال۱۳۶۱ به سوی کشور متخاصم عراق شروع شد که درگیر جنگی سخت و طولانی با ایران بود.
ترور و جاسوسی بهای اقامت در عراق
منافقین از زمان ورود به عراق بهتدریج امتیازاتی را از رژیم بعث حاکم بر این کشور دریافت میکردند و در مقابل وظایفی مانند جاسوسی از خطوط پشت جبهه و انجام اقدامات تروریستی و ایذایی بهمنظور تضعیف روحیه رزمندگان ایرانی را برعهده داشتند. این روند در آغاز سال۱۳۶۴ که قرار بود زمینههای ورود و اقامت سرکرده گروهک نفاق مسعود رجوی برای سال آینده در عراق فراهم شود، برای مدتی شدت بیشتری پیدا کرد. علاوه بر اینکه مسائل و مشکلات داخلی سازمان بهدلیل سرخوردگی اعضا از حضور در کشور دشمن و عدم کارایی مناسب نمود بیشتری پیدا کرده بود، موضوع انقلاب ایدئولوژیک منافقین نیز مزید بر علت شده بود. زیرا اکثر اعضای تشکیلات نفاق دریافته بودند که این بازی جدید تنها برای سرپوشگذاشتن روی خواستههای شخصی و دور از قواعد مسعود رجوی در ازدواج غیرشرعی و غیرقانونی خود با مریم قجر عضدانلو است. بنابراین همزمان با این ازدواج (اواخر فروردین۱۳۶۴)، موجی از ترورها در کشور آغاز شد که هدف دوسویه خشنودی صاحبخانه جدید صدام و مشغولکردن نیروهای سرخورده سازمان را بر عهده داشت. برشمردن خیانتها و اقدامات منافقین در طول جنگ تحمیلی، بهواقع از حوصله یک مقاله و حتی یک کتاب هم خارج است. اما آنچه در این نوشتار به آن پرداخته میشود، ترور یکی از افراد انقلابی و از فرماندهان موفق سالهای نخستین جنگ است که پس از بازگشت از جبهه غیرمسلح و بدون محافظ، اکنون هدف خوبی برای منافقین کوردل بود تا بهره خود را از آن ببرد. البته در همین ماه منافقین سابقه بمبگذاری در خیابان ناصرخسرو تهران که منجر به شهادت بیش از ۹نفر و مجروحیت ۴۵نفر دیگر شد را نیز در کارنامه خود دارد. همچنین بمبگذاری در محل برپایی نمازجمعه، تیراندازی در خیابان دلگشا تهران و برخی از مناطق دیگر شهر، از آن جمله است.
شهید سیدمجتبی هاشمی
غروب یکی از آخرین روزهای ماه اردیبهشت که مصادف با واپسین روزهای ماه شعبان نیز بود، سیدمجتبی هاشمی، اولین فرمانده کمیته منطقه۹ تهران و فرمانده جنگهای نامنظم در آبادان و خرمشهر، هنگام غروب در حالی که روزهدار بود، هدف ترور ناجوانمردانه و خشونتبار منافقین کوردل قرار گرفت. صدای رگبار پیوسته گلوله در آن ایام برای مردم تداعیکننده حادثه ناگواری بود. مردمی که سراسیمه به خیابان آمده بودند، با پیکر خونآلود یکی از هممحلهایهای خوشنام در جلوی مغازه لباسفروشیاش مواجه شدند که هنوز زنده بود.
شهید سیدمجتبی هاشمی در سال۱۳۱۹ در محله وحدت اسلامی تهران (شاهپور سابق) دیده به جهان گشود. او فرزند چهارم خانوادهای مذهبی و متوسط بود. وی پس از طی دوران تحصیلات متوسطه به ارتش پیوست و بهدلیل اندام ورزیده و قدرت بدنی قابل توجهی که داشت عضو نیروهای ویژه کلاهسبز شد، اما پس از مدت کوتاهی از ارتش شاهنشاهی خارج و به کار آزاد مشغول شد. در ۱۵خرداد۴۲ او و چند تن از دوستانش به مردم پیوستند و از همین زمان تحت تعقیب و کنترل مأموران پهلوی قرار گرفت. او اقدام به تهیه و توزیع اعلامیه و نوارهای سخنرانی و تصاویر رهبر انقلاب مینمود و در پوششهای گوناگون، فعالیتهای خود را در تمامی شهرهای استان تهران و حتی استانهای همجوار گسترش داد. با ورود امام خمینی (ره) به کشور، سیدمجتبی نیز به عضویت کمیته استقبال امام درآمد و در آن استقبال تاریخی شرکت نمود. ضمن اینکه خود نیز با حضور در میدانهای مبارزه رودررو با بقایای رژیم پهلوی، تمام توان خود را صرف پیروزی نهضت اسلامی نمود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲بهمن، او به سرعت نیروهای انقلابی منطقه۹ را سازماندهی کرده و کمیته انقلاب اسلامی این منطقه را تشکیل داد. با اعتباری که بین خاص و عام آن محل داشت، با سرعت و موقعیت کامل انقلابیها را دور هم جمع کرد و یکی از قویترین کمیتههای تهران را تشکیل داد. با شروع غائله کردستان، هاشمی بههمراه عدهای از افراد کمیته منطقه۹ در پی فرمان بسیج عمومی امام عازم غرب کشور شد و در آزادی و پاکسازی آن منطقه شرکت نمود. هنوز چند روز از آغاز حمله عراق به خاک کشورمان نگذشته بود که سیدمجتبی، بههمراه عدهای از دوستان و همرزمانش بهصورت داوطلبانه و مستقل عازم جنوب کشور شد و در هتل کاروانسرا، واقع در شهر آبادان مستقر شد و بدین ترتیب اولین نیروی انتظامی نامنظم برای مقابله با تهاجم بعثیها در آبادان و خرمشهر بهوجود آمد که به گروه فدائیان اسلام معروف شد و سیدمجتبی فرمانده آن بود. در صفحه۲۵۴ از جلد پانزدهم «صحیفه امام» و در نامه تشکر امام خمینی؟ره؟ از فرماندهان ارتش و سپاه در شکست حصر آبادان، از گروه فدائیان اسلام قدردانی شده است.
سردار قاسم صادقی از مشاوران فرماندهی سپاه پاسداران و همرزم شهید «سیدمجتبی هاشمی» در دوران دفاع مقدس که خود نیز از اعضای گروه چریکی فدائیان اسلام و از افراد نزدیک به شهید هاشمی بود، میگوید: فرماندهی شهید هاشمی در منطقه آبادان زبانزد خاص و عام بود، طوری که مسوولان درجه اول مملکتی برای بازدید از فدائیان اسلام و دیدار و گفتوگو با آقای هاشمی به آبادان و هتل کاروانسرا میآمدند. بهعنوان مثال آیتالله خامنهای که آن زمان عضو شورای عالی جنگ بودند، شهید رجایی، شهید بهشتی، آقای هاشمیرفسنجانی، و حتی بنیصدر. (خبرگزاری فارس)
مزدوران ترور
ترور سیدمجتبی هاشمی توسط منافقین، ریشه در فعالیتهای انقلابی این شهید در تقابل با فرقه نفاق و شناخت ایشان از این تشکیلات تروریستی، داشت. فعالیت پرتلاش و صادقانه سیدمجتبی در کمیته منطقه۹ تهران، علاوه بر اینکه ابتکار عمل را در فعالیت و جذب هوادار از تشکیلات نفاق گرفته بود، مانع بسیار محکمی در مسیر عرض اندام هواداران منافقین در آن منطقه از تهران به شمار میرفت. به همین علت بود که او بارها از سوی منافقین تهدید به ترور شد اما این تهدیدات هیچگاه باعث نشد که در برابر تشکیلات نفاق کوتاه بیاید. شاید اوج دلخوری و کینه منافقین از ایشان به سالهای آغازین جنگ بر میگشت. زمانی که منافقین مشغول جاسوسی به نفع دشمن در شهر آبادان بودند و در همان زمان هم گروه فدائیان اسلام و شخص سیدمجتبی هاشمی، با حساسیت خاصی عملکرد آنان را زیر نظر داشتند. «در شهر آبادان منافقین فعالیت داشتند، آنها با استفاده از تجهیزات و امکانات ما و با آنچه از عراقیها به غنیمت گرفته بودیم، خود را تأمین میکردند تا به گروههای نظامی و شبهنظامی که علیه بعثیها در جنگ بودند، ضربه بزنند و پیش میآمد که حتی به هتل کاروانسرا که محل اقامت گروه فداییان اسلام بود، میآمدند و تیراندازیهایی هم میکردند. ضمناً بخشی از پالایشگاه آبادان را همین منافقین از خاک آبادان هدف گرفتند، طوری که امام فرمودند: «منافقین از کفار بدترند.» در واقع ما در آبادان با دو جبهه در جنگ بودیم، عراقیها که دشمن رودرروی ما بودند و منافقین که از داخل شهر آبادان به ما ضربه میزدند و حتی چندین بار قصد داشتند آقای هاشمی را در همان آبادان به شهادت برسانند.» (مصاحبه با سردار صادقی، خبرگزاری فارس) مجتبی هاشمی حتی زمانی که در عملیات ثامنالائمه علیه السلام یا شکست حصر آبادان حضور داشت، مورد هدف چندین عملیات تروریستی ناکام از سوی منافقین قرار گرفت. (خبرگزاری تسنیم)
سیدروحالله هاشمی فرزند شهید، در ارتباط با تلاش منافقین برای ترور پدرش میگوید: چندین بار پدر را ترور کردند که نافرجام ماند و حتی خانواده اطلاع نداشتند. در جنگ تحمیلی، صدام برای سر ایشان جایزه گذاشته بود. یک بار مادر رفته بودند سر خیابان چیزی بخرند که صاحب مغازه میگوید: «خدا رو شکر که ترور حاجآقا ناکام ماند!» مادر وحشتکنان به خانه آمد و پدر را که خواب بودند بیدار و وارسیاش کردند که خیالشان راحت شد که پدر کاملاً سالم هستند. آن موقع ماشین بابا را به گلوله بسته بودند اما پدر سالم بودند. بارها ایشان ترور شده بود و لیکن چون که اسلحه داشتند از خودشان دفاع کرده بودند؛ چرا که ایشان چریک بودند و توانایی دفاع از خود را داشتند. یک بار که آمده بودند در خانه را قیر مالیده بودند تا آقا سید کلیدش داخل در گیر کند و در این معطلی ایشان را با تیر بزنند. یک جوی کوچک بود که ایشان از آن بهعنوان سنگر استفاده میکنند و همه کسانی که قصد ترور داشتند را با تیر میزنند و یا مادر من را یک بار به گروگان میگیرند و داخل ماشین میبرند و داخل ماشین مادرم اینها را خلع سلاح میکنند. یا مثلاً چندین بار خواستند منزل ما را بمبگذاری کنند که پدر متوجه میشوند. یک بار هم دو نفر موتوری خواستند آقا سید را ترور کنند و مادرم چادرش را جلوی آقا سید باز میکند که تیر به ایشان نخورد و آنها پشیمان میشوند و میروند. (خبرگزاری حیات)
غروب شهادت
منافقان کوردل که نمیتوانستند شاهد تلاش شبانهروزی شهید هاشمی در پشتیبانی از رزمندگان اسلام باشند، با آزار و اذیت خانواده شهید هاشمی و تهدید خود و سعی در سستکردن عزم آهنین او برای حضور در کمکرسانی او به جبههها داشتند اما به هدف خود نرسیدند و سرانجام با مشاهده ناتوانی خود در این امر، به سال۶۴ در آستانه ماه مبارک رمضان او را با زبان روزه در مغازه لباسفروشیاش از پشت سر آماج گلولههای خود قرار دادند و به شهادت رساندند. (خاطرات همسر شهید مجتبی هاشمی، خبرگزاری حیات) حوالی غروب ۲۸اردیبهشت۱۳۶۴ مصادف با آخرین روزهای شعبان بود. مدتها از انتشار اعلامیههای منافقین مبنیبر اعدام سیدمجتبی و چند نفر دیگر از بچههای فدائیان اسلام میگذشت. سیدمجتبی عزم رفتن به کمیته کرد. کرکره مغازه را پایین میکشید که ۲خانم با چند بچه میآیند و درخواست لباس میکنند و میگویند که نیازمندند و از راه دور آمدهاند. آقا سید – که اسلحه همراهشان نبوده – در را باز میکند و همزمان منافقان سوار بر موتور به داخل مغازه رفته و به سمت ایشان تیراندازی میکنند. مردم بلافاصله با شنیدن صدای رگبار گلوله در محل حاضر شدند و تا زمان رسیدن آمبولانس به هیچ ماشینی اجازه ندادند که ایشان را به بیمارستان برساند، زیرا بیم آن میرفت که دوباره به دست منافقین بیفتد. سیدمجتبی هاشمی را پس از ۲ساعت به بیمارستان منتقل کردند، با وجود اینکه ۲گلوله به سر ایشان اصابت کرده بود، هنوز زنده بود؛ اما سرانجام ساعتی بعد به فیض عظیم شهادت نائل آمده و ایران اسلامی عزادار یکی دیگر از سربازان و فرزندان برومند خود شد.
خوشرقصی گرگها
یکی از اهداف منافقین از این ترور، خوشرقصی برای صدام در آستانه حضور سرکرده این فرقه در عراق بود. منافقین در راستای انجام وظیفه مزدوری و جاسوسی خود برای رژیم بعث عراق، همکاریهای گسترده و نزدیکی با دستگاههای اطلاعاتی این کشور داشتند که پس از فروپاشی حکومت بعث عراق، مستندات و نوارهای این مکالمات منتشر و در دسترس همگان قرار گرفت. از جمله یکی از همین اسناد به موضوع گزارش شهادت سیدمجتبی هاشمی توسط رابط منافقین به استخبارات عراق اشاره دارد. عباس داوری که در اکثر جلسات تبادل اطلاعات با رژیم بعثی صدام از طرف منافقین حضور فعال داشت، در نوار شماره۳۶۸ در سال۱۹۸۵ میلادی (۱۳۶۴هـ.ش) طی جلسهای با اشاره به یکی از ترورهای انجامشده در تهران میگوید: «یکی، دو تا خبر هم هست میخواهم به شما بدهم. دیروز بچههای ما در تهران مجتبی هاشمی را که یکی از فرماندهان کمیته بود کشتند! او فرمانده فدائیان اسلام بود و در جریانات پنجوین هم شرکت داشته است.» منافقین سرمست از انجام این عملیات تروریستی و به شهادت رساندن یک انسان بدون دفاع، چنان به خود میبالیدند که دلیلی برای پنهانکاری در ارتباط با این ترور و عواقب ناشی از آن ندیدند. بنابراین براساس همین سندی که به آن اشاره شد، به صورت رسمی مسوولیت انجام آن را پذیرفتند. و این در کنار هزاران سند دیگری که از اقدامات تروریستی این گروه وجود دارد، دلیل دیگری بر تروریستبودن این تشکیلات و خشونت ذاتی و نهفته در مناسبات منافقین است.
محمدرضا سرابندی پژوهشگر بنیاد هابیلیان
انتهای پیام