درباره فرقه لامذهب رجوی هر چه بگوئیم اندازه اپسیلونی نگفته ایم و بسیار جا دارد تا که از این گنداب متعفن رجوی ساخته به اسم «سازمان مجاهدین خلق» بیشتر و بیشتر بگوئیم.
هر زمان که سمبه پر زور شود همچون غریقی که در هنگام غرق شدن دست به هر خس و خاشاکی می اندازد، اینها هم دقیقا همین کار را می کنند! می گوئید مگر چه شده؟ بله، خدمت شما عرض می کنم، در مطلبی که هفته قبل خدمت شما نوشته بودم به این اشاره کردم که فرقه در برنامه هایی تحت عنوان ارتباط مستقیم، یا برنامه آفساید و یا چند مقاله و دست نوشته می خواست که سمبه پر زور را کم زور کرده و کمی به آرامش برسد ولی نتوانسته بود.
در قدم بعد مریم عضدانلو یا همان مریم رجوی برخی از مزدوران خود در کشورهای اروپایی و آمریکا را به صحنه آورد و با اجرای تجمعات چند نفری در برخی از این کشورهای اروپایی و آمریکا شوی مسخره و تکراری خود را به راه انداخت تا به زعم باطل خودش دست به مثلا افشاگری بزنند!
در این تجمعات مسخره که طبق معمول چند نفر با هزینه های فرقه بابت این کارهای دون پایه شان پول دریافت می کنند و به صحنه می آیند، این چند نفر با تعدادی پلاکاردهای تکراری و چند عکس از مسعود و مریم رجوی تجمع نموده و به خیال خودشان در حال افشاگری بوده و بعضا هم نقش بازی می کنند، همچون نقش خانواده ها را! بله درست خوانده اید، نقش خانواده ها را بازی می کنند و مدعی هستند که فرزندانشان در داخل فرقه رجوی در حال مبارزه با حکومت ایران می باشد! و اینان در حال تجمع و حمایت از فرزندان خود هستند که در فرقه رجوی به سر می برند. (یعنی که اصلا اعتراضی به اینکه فرزندانشان در این فرقه است ندارند که هیچ، بلکه بسیار افتخار هم می کنند و حضورشان در صحنه مبین همین حمایت است.)
بله دوستان، این بازی ها و بازیچه هایی که رجوی به راه می اندازد بسیار تکراری بوده و دیگر چنگی به دل نمی زند زیرا همگان فهمیده اند که همین چهره های تکراری با گرفتن چند یورو و یا دلار می آیند و می روند، فقط به خاطر اینکه شاید یک خبرنگاری، یک چهره شناخته شده سیاسی با دیدن این جماعت بیاید و اقدام به حمایت کرده و بعد فرقه همین را بکند چماق و بقیه را سکه یک پول نماید غافل از اینکه دیگر این ترفندها کهنه شده و این مدل حرکت ها قدیمی شده اند! این حقه بازی ها اگر در سینمای بالیوود خریدار دارد ولی در هالیوود دیگر خریدار ندارد.
حالا همه این اقدامات مشمئز کننده و شوهای تکراری که از فرط استیصال انجام می گیرد به خاطر چیست؟ در یک کلام خدمت شما عرض کنم که بعد از جمع آوری بیش از یازده هزار امضاء که توسط خانواده ها در محکومیت دولت آلبانی به خاطر بستن درب های کشورشان به روی خانواه های ایرانیانی که قصد مسافرت به این کشور را داشتند و بسیار فشار آورده بودند تا به خواسته بر حق خود برسند، فرقه رجوی از این تعداد جهت سوپاپ تخلیه فشار استفاده کرد تا که بلکه بتواند دولت آلبانی و افکار عمومی را که تحت تاثیر این حرکت بسیار خردمندانه خانواده ها قرار گرفته بودند راضی کند که چیزی نیست و اپوزوسیون حکومت ایران همچنان در صحنه است و این هایی که بیانیه را امضاء کرده و از آن حمایت کرده اند یا خانواده نیستند و یا اگر هستند خانواده های حکومتی هستند. تعدادی هم که در خارج، از این بیانیه حمایت کرده اند مامورین خارجی دولت ایران هستند (جلل الخالق) !
واقعا نویسندگان و تئوریسین های فرقه رجوی خودشان نمی فهمند که چه می گویند؟ یا که خودشان را به حماقت زده اند و تصمیم گرفته اند که در جهل خودشان تا به ابد بمانند. اگر حرفِ همین نویسندگان فرقه رجوی را که مطالبشان بعد از انبوهی چک و بازرسی ها و سانسورها و کم کردن و اضافه کردن ها را حساب کنیم، باید به این اعتراف کرد که نهادهای امنیتی ایران قوی ترین سازمان های امنیتی و ضد جاسوسی نه تنها در آسیا بلکه در کل اروپا و آمریکا و سرتاسر دنیا محسوب می شود.
آخر کجای منطق انسانی این را قبول میکند که هر حرکتی در هر جای دنیا که علیه ظلم و جنایت های رجوی انجام می شود کار حکومت ایران است و هر کسی در هر گوشه ای از جهان که از خانواده ها و مادران اسیران در فرقه رجوی حمایت می کند مامور ایران است.
اگر دقت کرده باشید همین واژه (مامور ایران) را خرج کسانی می کنند که سال ها در مناسبات و تشکیلات به ظاهر منضبط فرقه رجوی زندگی می کردند و تا از این فرقه ضاله جدا می شوند تحت عنوان مامور به بیرون معرفی می شوند. به این گونه فرافکنی های پوچ و مسخره اصطلاحاً گفته می شود: «چون قافیه تنگ آید، شاعر به جفنگ آید»
وقتی شخصیتی نمی تواند حتی در دیالوگش عملکرد خود را توجیه کند و حتی رفتار رخ داده از سوی او نه تنها کاربردی نیست که مشخصا شان انسانی کاراکتر را زیر سوال می برد، به این نتیجه می رسیم که منطق نه تنها جای احساس که به هیچ وجه در پیش برد ماجراها و روابط انسان ها نیز کاربردی ندارد. اینجاست که قافیه به تنگ می آید و شاعر به جفنگ گویی می افتد.
یادداشت از: بخشعلی علیزاده
انتهای پیام / فراق