• امروز : یکشنبه - ۴ آذر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Sunday - 24 November - 2024
دل نوشته «طهمورث ناظری» برادر چشم انتظار یکی از اسیران فرقه رجوی

«کلور» در بهار آسمان زیباتری دارد

  • کد خبر : 24977
  • 25 مارس 2020 - 12:25

سمیع ناظری، یکی از اسیران فرقه رجوی می باشد که برادران وی سال هاست در غم هجرانش می نویسند.

به گزارش فراق، «سمیع»، ۳۲ سال پیش از دامان خانواده جدا شده و خانواده خود را در غم دوری و بی خبری گذاشته است.

ناظری برای. برادرش سمیع ناظری 1

در زیر دل نوشته «طهمورث ناظری» که در روز های آغازین بهار ۹۹ برای برادرش نگاشته است را در زیر می خوانید:

برادر عزیزم سمیع جان، دلتنگت شدیم. سال ۹۹ هم آمد ولی ما از حضور شما در خانه پدری بی بهره ماندیم. خواستم دوباره حرف های دلم را روی‌ کاغذ بنویسم. از‌ مادرمان بگویم که چگونه از دوری شما روز به روز جسمش ضعیفتر می شود، ‌داداش جان به خدا دلتنگتیم ولی به کجا پناه ببریم چگونه به زبان بیاوریم. ‌‌هرسال اسفند همه برنامه ریزی می کنیم ‌برای دیدن مادرمان، چون شش ماه سال از مهر تا فروردین مشغله کاری اجازه نمی دهد که بتوانیم در خدمت مادر باشیم.

فروردین ماهی است که تمام تلاشمان را می کنیم تا از دلتنگی مادر کم کنیم و در کنارش باشیم اما امسال بیماری کرونا این بیماری لعنتی اجازه نداد در خدمت مادرمان باشیم. ‌تنها دلیل نرفتن به حضور مادر سلامتش بوده ‌که این  دلتنگی را بیشتر کرده، امیدوارم که هرچه زودتر این روزهای لعنتی تمام شود تا بتوانم مادر عزیزم را در آغوش بگیرم.

سمیع جان ای کاش می توانستم با شما تماس بگیرم، ای کاش می توانستم از شما بپرسم داداش جان شما کی قصد سفر دارید؟ شما کی به دیدار مادر می روی؟ برنامه ات برای دیدار با مادرمان چیست؟ چه روزی می توانیم جمال زیبایت را ببینیم.

سمیع جان، دلتنگ مادر و خانواده ات نشدی؟ دوست نداری مادرت و فرزندت را در آغوش بگیری؟ چشمانش را ببوسی که ۳۲ سال برای فراقت اشک ریخته؟

قبل از هر چیز باید قسم بخورم به آن چیزی که شما اعتقاد دارید یک روز از زندگی خانواده ات بدون اسم و یاد شما سپری نشده و ما هیچ وقت نا امید نشدیم. ما هیچ وقت به نبودنت عادت نمی کنیم. باور کردنش سخت نیست چون یاد شما و اسم شما در قلب ما حک شده است. ما هرکداممان در یک گوشه از قلب مادرمان جای داریم، دوری شما قلب مادرمان را به درد آورده اگر همه با هم زندگی مادرمان را بهشت بسازیم یک گوشه آن خزان می شود.

هزاران روز است که خاطراتت را دوره می کند، ۳۲ بهار است که زیر سایه درختان اشک ریخته، هرگز نبودنت را باور نکرده، می ترسد از روزی که دیدار به قیامت باشد. همیشه منتظرت بوده، این رابطه مادر و فرزندی است کسی نمی تواند به زور قالب کند. ای کاش یک جمله از دلتنگی ات را با حضورت در خانه پدری می شنیدیم.

بهار است. کلور، آسمان زیباتری دارد. هوای دل انگیز تری دارد. یادت که نرفته؟ فراموشش که نکرده ای؟ پرنده ها به آسمان کلور پر می کشند و به هر بالکنی که دانه پاشیده شده سر می زنند. بالکن خانه پدری ماهم پر از دانه است. مادرمان خداوند را به پرواز پرنده اش قسم می دهد که دیدارمان هرچه زودتر فرا برسد. هر ماه، مهر و آبان و آذر که می گذرد دلش بی تاب می شود برای دیدارت یکسال دیگر‌ هم به سال های فراق اضافه شد. خیلی روز ها شده که خواسته اسم من را صدا بزند ولی اسم شما را به زبان آورده  فهمیدم که آن لحظه دلتنگت شده است.

خلاصه سمیع جان درد دل زیاد است اما آیا شما هستی که شنوای این درد دل باشی؟ شما با آمدنت می توانی  به این دلتنگی پایان بدهی. تصمیم بگیر برادر جان، خودت را رها کن از آن  زندگی اجباری، هرکداممان برای دیدنت در خانه پدری روز شماری می کنیم. دوست داریم این بار دیدارمان که با مادرمان طولانی شده با شما به دیدار مادر برویم و به جای عکس جنابعالی حضور گرم شما را حس کنیم. به امید دیدار.

انتهای پیام / انجمن نجات مرکز استان اردبیل

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=24977