آقای الیاسی، حرف های منسوب به شما دروغ است!
وقتی نوشته ی این همبند سابق خود را خواندم ، بیاد نوشته ای ازعزیز نسین افتادم که میگفت:
” زنم با کارهای احمقانه ای که میکند، اعتماد ندارد که من اورا دوست دارم و بنابراین هرروز اصراردارد که من جمله ی دوستت دارم را درمورد او بکار ببرم و مانند دولت های فاسد، دائما ازمن رای اعتماد میگیرد “!
داستان فرقه ی رجوی واعضای دربندش نیز بی شباهت به جریان این زن وشوهر نیست!
هرروز شخصی ازاین تیره بختان اسیر درچنگال خونریز رجوی به میدان آورده میشوند که باو رای اعتماد داده و ذکر خیری؟!هم ازاعضای خانواده های گرفتار هم بعمل آورند!
این بار ، قرعه فال بنام آقای نادر الیاسی افتاده که با نوشتن تاییدیه ای درحق باند رجوی ودادن شهادت دروغ، به انجام وظیفه بپردازد!
من با وجود اینکه احتمال بیشتری میدهم که نامبرده ازاین نوشته خبر نداشته ومسئولین وپادوان رجوی اینها را نوشته اند ، ولی بهر صورت مایلم حرف هایی درمورد این نوشته داشته باشم که تیتر ” که دشمن به پای خود آمد به گور ” را برآن زده اند:
در این نوشته گفته اند:
” در روند تکامل اجتماعی, هر کس در مسیر زندگیاش با چالش هایی مواجه می شود که لاجرم متناسب با تمایلات, اعتقادات و استدلال خود راه و روش زندگیش را مشخص و در جهت رسیدن به آن تلاش میکند. من نیز بر حسب حوادثی که در زندگیام صورت گرفت, آیندهام را در پیوستن به مجاهدین انتخاب کردم که البته شرح کامل چگونگی آن خود یک کتاب مفصل است که تنها با اشارهای به آن در میگذرم “.
ما که مانند نادر الیاسی اطلاعات کمی درمورد تکامل اجتماعی داریم ، لااقل اینرا هم میدانیم که تکامل بصورت خطی وساده نیست ودارای فراز ونشیب هایی است که درمقاطعی سمت وسوی قهقرا هم دارد ولزوما اینطور نیست که قانون عمومی تکامل شامل هر ذره وهرشخص شود و چنانکه خواهیم دید به قهقرا رفتن بیشتر ازتکامل شامل حال این همدرد گذشته ی من است.
آقای نادر الیاسی جریان پیوستن خود به ارتش آزادیبخش؟؟ را چنین شرح میدهد:
” درتیر ماه سال۱۳۶۷در حالیکه به اجبار به عنوان سرباز وظیفه ارتش در جبهههای جنگ ضدمیهنی ایران و عراق بودم, به اسارت نیروهای عراقی در آمدم. در این دوران با دیدن برنامه های تلویزیونی سیمای مقاومت, کم کم با سازمان مجاهدین و برنامههایش آشنا شده و به تدریج علاقمند شدم … اگرچه شناخت آن روزم از مجاهدین بار عاطفی داشت ولی جاذبه هایش به حدی بود که توانستم بر تمایلات و کشش ها برای بازگشت به ایران نزد پدر و مادر و تشکیل خانواده غلبه کرده و مسیر مبارزه برای آزادی میهنم را انتخاب کنم و به جای رفتن از زندانی, به زندانی بزرگتر یعنی پاگذاشتن در میهنی که در اسارت آخوندهای جنایتکار و ارتجاعی بود, تصمیم گرفتم به ارتش آزادیبخش ملی ایران بپیوندم “.
این هموطن اگر هم جریان پیوستن اش را راست بگوید ، نشان میدهد که فکر ومنطقی دراین پیوستن درکار نبوده وغلبه احساسات کارخودش را کرده است!
نادر خان ابدا روشن نمیکند که از سال ۶۹ منبع چه خیری برای وطنش بوده که براین امر تاکید دارد. آیا اوخدماتی خارج از مناسبات سازمانی انجام داده که سازمان ازوجود آن بی اطلاع است؟ چرا که خدمت به میهن در برنامه های سازمان وجود نداشته و اگر حرف این دوستمان درست باشد، معلوم است که دست به کارهای غیر تشکیلاتی زده ودرعالم هپروت قلعه ی اشرف و لیبرتی عراق، به وطنش خدمت وبه سازمان خیانت کرده است!
به مطلب دیگر او که درپایین میآید وجعل حقایق است توجه شود:
” من در طول این سالیان بارها در اینرابطه با نمایندگان صلیب سرخ و نیروهای آمریکایی و دولت عراق و کمیساریای پناهندگی مللمتحد ملاقات و مصاحبه داشتهام که بصورت کاملا ً خصوصی و در اماکنی که تنها من و این نمایندگان حضور داشتند انجام گرفته است و موضع و تصمیم خودم را برای آنها روشن و بدون هیچگونه ابهامی توضیح دادهام که من در کمال آگاهی و اختیار, پیوستن به سازمان پرافتخار مجاهدین و مبارزه با این رژیم قرون وسطایی و جنایتکار را انتخاب کردهام و تا رسیدن به مقصد نهایی که سرنگونی رژیم ضدبشری آخوندی است ادامه خواهم داد “.
اولا درموقع ملاقات با نمایندگان صلیب سرخ، فرماندهان سازمان بما گفته بودند که این مامورین ازخود ما هستند وهر حرفی که به آنها بزنید، بما منتقلش خواهند کرد وضمنا روسای ما نقش مترجمی را هم بعهده داشتند که این تهدید وحضور مترجم سازمانی، ملاقات با صلیب سرخ را ازحالت خصوصی بودن خارج میکند!
آیا فراموش کرده اید که آقای قربانعلی حسین نژاد میانه بعنوان عضو ارشد سازمان ومترجم مخصوص رجوی ، دراستفاده ازیک فرصت کوتاه وبدلیل تسلط اش بزبان خارجی ، مناسبات فرقوی را ترک کرد؟
دوما درملاقات با مامورین اف. بی .آی ، چند مسئول سازمانی هم حضور داشتند که ما از آزادی سخن گفتن محروم شده بودیم! حضور این مسئولین سازمانی درمواردی به بهانه ی پذیرایی ازمهمانان و… انجام میشد! بعدها به هیچکس اجازه ی حضور انفرادی داده نشد وحتی پذیرفته نشد که خود فرد مسلط به زبان های بین المللی، حرف خود را مستقیما به نمایندگان نهادهای بین المللی بزنند وسخنان او باید به فارسی ادا میشد ومترجم سازمان آنها را به میل خود ترجمه وبازگو میکرد!
سوما موقع آمدن بازرسان سازمان ملل متحد، فرماندهان با بصدا درآوردن سوت ها، بچه هارا درآسایشگاه ها جمع میکردند و خود وکالتا از طرف ما بآنها میگفتند که اعضای سازمان رغبتی به ملاقات با شما راندارند!
با این حساب ، شما یا شخصی که این مطلب را بنام شما نوشته، دروغ شرمسارانه ای میگویید!
به قسمت دیگری ازسخنان این هموطن وهمبند سابق توجه فرمایید:
” …زیرا تنها راه رسیدن به آزادی تلاش بی وقفه و فدای تمام عیار در این مسیر است. بدیهی است که آزادی و استقلال را هیچگاه در سینی طلایی به کسی تقدیم نمی کنند. برای به دست آوردن آن باید جنگید و قیمت داد. الگوی من نیز در این راه برادر مسعود و خواهر مریم هستند که شاخصها و الگوهای بی نظیر فدای بیکران در عصر ما هستند “.
دراین مورد فقط مختصرا عرض میکنم که حتی با قبول داشتن حسن نیت ، الگوهای بدی برای خود انتخاب کرده اید.
آنها الگوهایی برای روابط برده داری، استبدادی، جاسوسی ودروغگویی هستند ومقلدان خود را بسوی مبارزه سوق نداده ونمیتوانند داده باشند!
بنقل از آقای نادر نوشته شده است:
” با این همه از آنجا که رژیم آخوندی با انواع فشارها و محاصره و زندان سازی نتوانسته حریف مجاهدین شده و به اهداف شومش برسد, در منتهای ذلت و زبونی، به ترفند لورفته و آزمایش شده سوءاستفاده از خانواده روی آورده است و مزدورانش در انجمن نجاست را برای چندمین بار به خدمت گرفته تا در یک جنگ کثیف روانی و فشار بر خانواده های مجاهدان اشرفی که در داخل میهن اشغال شده در چنگال رژیم قرون وسطایی و استبداد دینی آخوندها گرفتارند, با تهدید و تطمیع از آنها سوءاستفاده کند “.
لازم به دروغگویی های فوق نبود و درد اصلی سازمان همین است که دراین پاراگراف آورده ای! خانواده ها بعنوان اصیل ترین وواقعی ترین حامیان گروگان های رجوی بوده و برعلیه این اسارت وگرونگیری عمل میکنند وخواری شده اند در چشم رجوی ها!
من بعنوان یک عضو رها شده ازاین روابط غیر انسانی ، این گام های صبورانه ی اعضای خانواده ها را ارج مینهم و هرکمکی که درتوانم باشد، بنفع آنها ودوستان اسیرم انجام خواهم داد!
سیروس غضنفری
عضو نجات یافته ارتش آزادیبخش