یادادشت های سیروس غضنفری
عضو سابق ارتش رهائی بخش
قسمت ۱۳
اعمال ننگین مسعود رجوی هرگز ازخاطرم نمیرود!
بند « الف » :
بند الف به معنای طلاق بود چه برای افراد مجرد و چه متاهل . آنهائیکه متاهل بودند می بایست همسران خود را طلاق ایدئولوژیکی می دادند و حق اسکان رفتن نداشتند و اگر حلقه هم داشتند تحویل می دادند و از اینرو توانستند جلو خانواده ها را که می خواستند بروند، بگیرند . این طلاق اجباری هدفش این نبود که رژیم ایران را سرنگون کند بلکه هدفش این بود که نگذارد احساسات وعواطف نفرات سازمان بسط پیدا کند تا بتواند آنها را تحت سلطه و اسارت خود نگه دارند چون می خواستند مشکل تشکیلاتی سازمان را به پای روابط عاطفی وزناشویی بگذارد و هر کس حرفی می زد سریعاً مارک زده می شد که مشکل تو سیاسی نیست و تو مشکل طلاق داری که زن را از تو گرفته ایم .
چون این اتهام آنها را بی آبرو می کرد و اراده آنها را زیر سوال می برد از اینرو ناچار بودند هیچ مشکل سیاسی و تشکیلاتی را مطرح نکنند و آنهائیکه مجرد بودند می بایست ذهن را طلاق می دادند و در ذهنشان هر چه نسبت به آینده داشتند طلاق می دادند و این مسئله برای کسانی که مجرد بودند سخت تر بود چون هر حرفی می زدند می گفتند تو طلاق ندادی و چون مثل متاهل ها واضح و واقعی نبود خود به خود در ذهن آنها وسوسه بوجود می آمد که خودش را طوری نشان بدهد که سازمان بپذیرد که این هم واقعاً طلاق داده است .
اینحرف وحدیث ها در اینجا تمام نمی شد نفرات باید هر چه به ذهنشان می آمد آنرا برروی کاغذ مکتوب می کردند و تحویل می دادند که به این عمل” نوشتن تناقضات ” می گفتند و هر کس نمی نوشت ، می گفتند غرق تناقضات شده ای و تناقضات تو را اینچنین گنگ کرده است و نای کار کردن نداری .
این مسئله به نشست ها کشیده می شد. مثلاً در یک جمع ۴۰ نفره تو می بایست تناقضاتت را می گفتی و چون حجب و حیا این اجازه را به تو نمی داد که کل مسئله را در جمع مطرح کنی دست به کارهای دیگری می زدی که خودت را یک طوری از میدان در ببری و از اینرو نفرات تبدیل به سه چهره شدند ، در درون یک چهره با بیرون از خود چهره دیگر و با دوستان وسازمان چهره ای دیگر و این شروع رواج دروغگویی بود که سازمان در نفرات بوجود آورد و از اینجا بی اعتمادی هم شروع شد .
در مورد زنها مسئله هم طور دیگری مطرح می شد. اول به او می گفتند که تو خودت را کالا می بینی و بعد می گفتند زن انقلابی نیستی و نمی خواهی از حقوق زنانی که سالیان سال پایمال شده است دفاع کنی و برای دفاع کردن از این حقوق نیاز است یک سری مثل شما ها بهای اینکار را بپردازد و این پوششی برای قضیه بود و از زنان سازمان سو استفاده های زیادی می کردند و اینبار هم زنها را در تشکیلات در نقطه فرماندهی قرار داد که نفرات نتوانند نزد آنها حرف دیگری بزنند به لحاظ مذهبی برای نفرات سخت بود ولی سازمان وادار می کرد که برای خورد کردن شخصیت هر فرد از زنها استفاده کند چون زنها بعد از طلاق ، خودشان را تنها می دیدند و پشتیبانشان را فقط سازمان می دانستند و ناچار بودند تن به خواسته های سازمان بدهند . از اینها استفاده دیگری هم می کردند و آن اینکه وقتی نفرات مجرد مشکلات تشکیلاتی را می گفتند به آن نفر می گفتند تو چرا تضاد را با او مطرح کردی و مجدداً شخصیت او را خورد می کردند . در اصل زنها هم مثل مردها در معرض خرد شدن شخصیت قرار می گرفتند و آنها نیز سعی می کردند خود را طوری نشان بدهند که حرف و حدیثی پیش نیاید و سازمان چون دید ذهنها را آنطور که باید نتوانسته به بند بکشد بنابراین بندی دیگر ابداع کرد.
بند«ب » :
بند ب یعنی دیدن زن در حریم رهبری وجابجا کردن افراد برحسب مواضع وعملکردی که دربند الف نشان دادند.
در این مرحله هر کس می باید هر شخصی را چه ایرانی و چه خارجی باید در حریم رهبری می دید . این اوج زیاده طلبی یا همان مسند نشینی مسعود بود که می خواست از این طریق نقطه ضعفهای هر فرد را پیدا کند و سپس روی آن کار کند تا بتواند بر نیروهایش مسلط شود و تحت سیطره خود در آورد و اینجا با دادن رده تشکیلاتی به نفرات و گرفتن از آن کاری کند که تعادل فکری را از نفرات بگیرد و از این طریق بتواند اهداف خودش را به نفرات تحمیل کند و آنها را زیر دست خود نگه دارد . در این بند نفر باید خود را به سوی امضاء محرمیت به رهبری سوق می داد و اینطور زیر فشار سازمان خرد می شد این فشار یک فشار معمولی نبود بلکه یک فشار روانی در افراد به وجود می آورد که نفرات را برای دست و پا زدن برای زندگی تطمیع کنند که اگر امضا بدهی تو هم مثل ما می شوی و شاخص اینکار فهیمه اروانی بود که مسئول اول سازمان بود و چون با وجود رفتن همسرش از سازمان خودش در سازمان ماند او را سمبل بند الف نامیدند.
در طی اجرای این دو بند حدود هزار نفر از سازمان رفتند و شرایط خودشان را بعداً در کتابها نوشته ونشان دادند که چه بلاهایی بر سر آنها در کمپ ها و زندانهای رجوی و در زندان ابوغریب آمده بود . از اینرو بچه هایی که نه پاسپورت داشتند و نه خانواده از وجود آنها باخبر بود ناچار شدند در سازمان بمانند . ممکن بود سازمان اینها را سربه نیست کند برای همین نفرات از ترس ، خودشان را با سازمان منطبق کردند ولی سازمان به این هم راضی نشد و دید چیزی که می خواست کامل به دست نیاورده و دست به اختراع بندهای دیگری زد .
بند “ج”
درادامه اجرای بندهای قبلی انقلاب درون سازمانی فرقه مجاهدین در مقطعی مسعود و مریم بند (ج) را برای طی نشست هایی مطرح نمودند .
بند “ج” دادن تناقضات جیم (جنسیت) بود یعنی هر کس چه زن ، چه مرد دچار تناقضات می شد میباید آنرا به صورت مکتوب به مسئول مربوطه می داد و مسئول مربوطه با بیان این حرف که تو حق دچار شدن به این تخیلات رانداری و او را خرد می کرد!
به این طریق به او می گفتند که اینکار تو به معنای آن است که تو در بند الف انقلاب سست بودی و واقعاً زنت را طلاق ندادی که این تناقضات در تو بوجود آمده است . در این بند قرار بود چه زن و چه مرد به نقطه رهایی برسند ولی این برعکس شد و با اینکار ذهنها بی در و پیکر شدند و این همان خواسته مسعود بود که افکار پلید و فاسد را در ذهنها بوجود بیاورد . ومسعود این شرم ایرانی را که در بین نفرات چه زن و چه مرد بود را هم از بین برد و اینکار مسعود با نام انقلاب مریم شروع شد و هدفش بی اعتمادی افراد و از بین بردن عقاید مذهبی و عقاید انقلابی بود تا بتواند عینا همین کاری را که خودش در سال ۶۳ کرده بود با این کار بپوشاند و بگوید مریم تنها فرد رها شده و سمبل رهایی می باشد و این حرف دروغ آنقدر بارز و آشکار بود که نفرات این چیزها را تمجید از مریم می دانستند و یا بهتر بگویم می گفتند می خواهند مثل شاه و فرح باشند و اینطوری به ما بگویند انقلاب ما را رها نموده و ما انسانهای ویژه ای هستیم که در این جایگاه قرار گرفته ایم . نفرات از بیم تهدیدات فرماندهان که شما پایبند اصول انقلاب ایدئولوژیک نیستید در سازمان مثل یک برده کار میکردند تا به آنها بقبولانند که ما هم طلاق دادیم و همه چیز را که در راستای آن بودانجام داده ایم تا از اذیت شدن توسط مسئولین خلاص شوند . در این مقطع افرادی که صاحب خانواده بودند بنای جدا شدن و رفتن از تشکیلات را کردند ولی سازمان بلافاصله به این خاطر یک بند دیگری به نام بند”د” را هم طی نشست هایی مطرح کرد تا از رفتن جماعت بزور جلوگیری کند . تا مادام العمر مردان نتوانند با همسران خودشان رابطه داشته باشند. در این مورد مریم با پررویی گفت شما هر گناهی دارید به پای رهبر عقیدتی تان بریزید ایشان در روز معاد پاسخگو خواهند بود ، او با این کارمی خواست نفرات را تشویق کند و از سویی بیشترین نقطه ضعف آنها را بدست بیاورد و از این طریق آنان را فرمان پذیرکند .. .
ادامه دارد…
یادادشت های سیروس غضنفری
عضو سابق ارتش رهائی بخش
قسمت ۱۴
اعمال ننگین مسعود رجوی هرگز ازخاطرم نمیرود!
بند”ح” یا “حرز” :
رجوی بعد از مدتی مجدداً یک انقلاب درونی دیگری را معرفی کرد به نام بند”ح” , که اگر پرسیده شود یعنی چه ؟ به گفته خود مسعود بند “ح” از حرز می آید وحرز هر فرد در مناسبات ، بودن زن در بالا سرش (مسئولش) می باشد و برای آب بندی انقلاب مریم زن مسئول برای هرفرد تشکیلاتی حرز می شد , به زبان ساده برای ماندن در مناسبات ، رجوی شگرد تازه ای داشت , بعضی ها فکر می کردند واقعاً حرز است ولی سبک فرقه ها یکی است با حرز می خواست نفرات را غرق فساد کند اما چطور می شد که نفرات غرق فساد می شدند و سازمان از آن مچ گیری می کرد . هم سرزنش و هم غرق در یک کاسه بنام بند “ح” ولی رجوی چون خودش غرق فساد بود و فکر می کرد با مسئول شدن “زنها” نفرات دیگر هم غرق می شوند.
اما اندک نفراتی وجود داشت که همیشه عربده کشان مثل رجوی غرق می شدند و با دید خودشان همه نفرات را زیر سوال می بردند و اثبات می کردند که الان با حرزهایی که بالاسرشان است فشار جنسی را احساس نمی کنند و اگر هم می کنند مثل رجوی که در جلو زنها لوس می شد و عربده کشان هم با لوس شدن در مقابل زن مسئول مسئله خود را حل می کردند .
اما بعضی ها اینطور نبودند . آنها زیر سرکوب و فشار روحی بودند که نه فشار جنسی به یادشان می آمد و نه مسائل دیگر و این در میان همه مردم است و کسی که مشکلات زیادی دارد اساساً به فکر مسائل جنسی نیست و رجوی برای همین خودش تیر و تپانچه را شعار قرار داد که اگر کسی به زن محل نمی گذارد به آن” زن” تیر بزند و اگر کسی محل گذاشت تپانچه , اگر که تپانچه می زد مچگیری صورت می گرفت و به نفر می گفتند دیدی اینکاره هستی و فقط با تپانچه مسئله تو حل می شود باید روسیاه شوی مثل مریم و اگر محل نمی گذاشت زنها تیر می زدند و سعی بر این داشتند فرد را به طرف خودشان هدایت کنند و این را مریم به آنها گفته بود که شما زنها می توانید با شگردهای خاص نفرات را به سازمان نزدیک کنید و همینطور هم می کردند .
البته خیلی ها به خاطر آن از مسئول شدن بر مردها ok نبودند . اوج این انقلاب زمانی شد که رجوی دید همه مثل خودش غرق مسائل جنسی نیست و برای اثبات خود دست به مارک زدن کرد و صحنه های جداسازی با نام ماموریت و یا همان وارد شدن تمام نفرات به انقلاب با شعار خنثی سازی شعبه سپاه پاسداران در درون تشکیلات شروع شد . و این بحث برای کسانی که زندانی سیاسی و هوادار بودند خیلی خوب وخوشایند بود . اول به نفراتی که بعد از سی خرداد دستگیر شده بودند ولی چندان شناخته و یا لو نرفته بوده و سریع آزاد شده بودند رجوی می گفت شما نفوذی سپاه پاسداران هستید چرا شما را اعدام نکرده و آزاد نموده است . اگر نفوذی نیستید چرا انقلاب نمی کنید.
این نفرات هم که تا آن روز فکر می کردند که یک انقلابی هستند و یک روز مجدداً راه باز خواهد شد و به زبان ما عربده کش نبودند و خودشان را واقعاً بچه سازمان می دانستند چرا که تا آن زمان حداقل ۱۴ الی ۱۵ سال سابقه در تشکیلات و عملیات برای خود یک شخصیتی ساخته بودند که رجوی با یک جمله همه را باد هوا کرد وگفت در گام اول تو نفوذی هستی . نفرات بعدی آن دسته از نفرات بودند که از روی ترس از اینکه یک روز هوادار بودند ودر فازنظامی قبل در تظاهرات شرکت نموده بودند از ایران خارج شده بودند و امروزدر مناسبات به آنها ایادی شعبه سپاه پاسداران می گفتند .
رجوی به اینها گفت آری اما مریم آمده و می گوید باید که انقلاب کنید نه اینکه شعبه سپاه پاسداران را گسترش بدهید!
چرا این مارک ها؟ چون این دو دسته واقعاً نفراتی بودند که در زمان انقلاب بودند و آگاه بودند و چون سابقه سیاسی آنها خیلی زیاد بود با دیدگاه رجوی که دیگر غرق در فساد اخلاقی شده بود نمی خواند و برای سرکوب آنها باید مارک می زد و ….. و از آنها اعتراف می گرفت و بعداً آنها را خلع سلاح می کرد تا بتواند بعداً در مناسبات آنها را خاموش نگه دارد.
نفرات بعدی آن دسته بودند که بعد از آزادی به خارجه رفته بودند و هوادار بودند که بعد از چند سال به مناسبات آمده بودند و اینها خواسته شان چیزی نبود که رجوی به آنها داد . این دسته نفرات فکر می کردند بعد از فرار و آزادی در خارجه هستند و سازمان در آن کشورها هر چه از اینها خواسته بود بدون چون و چرا انجام داده بودند ولی چه فکر می کردند و چه شد .
بعد از دریافت مارک رجوی تازه فهمیدند که زمان حضور در خارجه وابسته به بورژوا و غرق در بورژوا شده اند و چون در آن غرق بودند انقلاب را درک نکردند و امروز با مارک و شکنجه انقلاب مریم را درک می کنند . این ۳ دسته در مدت ۶ ماه شکنجه و ….. که روی آنها انجام شده بود و از ترس صحبت های (کاک صالح) ذاکر که با ۷تیر به سرشان می گذاشت که می کشم و یک مجوز برای دفن از عراقیها می گیریم و در اشرف دفن می کنیم نیاز به پزشک قانونی هم نیست. چه باید می کردند . توجه کنید رهبر تشکیلات می خواهد نفرات را در فساد اخلاقی غرق کند و رهبران غرق شده هم می خواهند با ترساندن نفرات خط رهبری تشکیلات را پیش ببرند , به همان خاطر رجوی در نشست رهبران سازمان گفت برای شما چه فرقی می کند که( زن ) را طلاق داده اید الان زیردست و کنارتان زنها وجود دارد , اینجاست که غرق در فساد اخلاقی در شروع انقلاب حرف اول را می زند و ریشه اصلی انقلاب که از طلاق و ازدواج مریم شروع شد دراصل سازمان به خاطرقرارگرفتن در بن بست سیاسی و نظامی رو به این آورده و می خواست با غرق در فساد شدن جلوی ریزش ها را بگیرد . چطوری؟ آن کسی که از زنش طلاق گرفته دیگر رابطه ای ندارد که با هم برای خارج شدن از تشکیلات همفکری کند و ناچار است در مناسبات بماند تا روزی تاریخ انقضاء فرقه تمام شود .
الان خیلی ها هستند که همسرش جداشده و خودش در مناسبات است , در این بند به او مارک می زنند که تو با انقلاب محرمیت نداشتی و زن از تو جدا شد وتو غرق مسائل جنسی بودی و زنت از دست تو رفت و به زن می گویند , تو انقلاب را درک نکردی تا بتوانی پای همسرت را به انقلاب باز کنی روسیاه کردن را بلد نبودی و الان باید روی دیگر نفرات روسیاهی را مثل مریم انجام دهی.
خودتان دریابید که روسیاهی مریم چه بوده است .
اگر کسی می گفت می روم اولین مارک این بود که تو غرق دوران هستی و چاره تو انقلاب است و انقلاب تو را از جنسیت رها می کند و مارک های خود ساخته و گزارش هایی برای او می خواندند که می دید در مناسبات فقط یک چیز مانده بود انجام نداده و آن هم رابطه جنسی بود و طرف سرزنش شده، تشکیلات را قبول می کرد که به خاطر محرمیت انقلاب بوده است که او را در مناسبات اعدام نکردند چون به همه ناموس ها حریص شده بود .
اینطوری جلو ریزش ها گرفته شد و این ثمره انقلاب مریم بوده که رجوی با مزدوری خاص خودش به دولت صدام درب را بسته و کسی خارج نمی شود را برای همه جا انداخت و همه هم قبول کرده بودند که واقعاً کسی خارج نمی شود , اما به چه قیمت؟ می شود زندگی را دوباره شروع کرد , می شود شکنجه ها را از یاد برد , می شود چشم انتظاری ها را به فراموشی سپرد اما نمی شود عمر از دست رفته را مجدداً احیا کرد و رجوی عمر یک سری را از دستشان گرفت و برای پوشش گذاشتن به مزدوری و کارهای نابخردانه خود دست به انقلاب نوین زد به همین خاطر است که نمی تواند وجهه سیاسی داشته باشد و این را رها شده ها از دست رجوی و جداشده به گوش جهانیان و هواداران رساندند و کارش را زارتر!
بلی بعد از شکنجه های فراوان و بعد از ۱۶ سال یک مرتبه رهبران فرقه بگویند بریده باشید اما در کنار خودمان زندگی کنید اما فرار نداریم , رزمنده نداریم ولی مجاهد داریم رزمنده به کسانی می گفتند که آنها اعلام کرده بودند ( رزمنده ارتش هستند قصد ندارند به سازمان وابسته شوند ) آنها اینطور با نام انقلاب و با شکنجه آنها را به سوی وابسته کردن به سازمان کشیدند و کسی نمی توانست بگوید “نه” (کاک صالح) ذاکر , ایشان را اعدام می کرد ولی امروز همان ذاکرها می گویند رزمنده باش , بریده باش, هر چه دوست داری انجام بده و هزار بار به ما و رهبر ما که یک زمان بت ما بود فحش بده اما فرار نکن.
در اینجا به یک خاطره اشاره می کنم در همین بند (ه) بود برای ما هم یک نفر زن به عنوان مسئول داده بودند , او آنقدر بد دهن بود که یک روز من و دوستم که الان در بند آنهاست بعد از افطار ناله کردیم خدایا تو شاهد باش و شاهد هستی کاری کن کارهای این زن نزد همه افشا شود و همانطور هم شد بعد از ۶ سال !
یک روزهم، تاثیرناله های ما و تلاشهای ما رجوی و مریم و رهبران این فرقه را به دادگاه ها می کشاند و آن موقع جواب کارهای غلط و شکنجه ها را خواهند داد و آن روز دور نیست که مزدوری مثل مسعود و هوس بازی مثل مریم که دیدگاهی آکنده از فساد و …… داشت و همه را مثل خود می خواست و تمام زنها را در مناسبات برای پوشش روی کار خودش به سوی فساد و … سوق می داد بر ملا خواهد شد وداد آنها را خواهند ستاند.
در بند حرز هر فرد، شورای رهبری با مسئول خواهر را می باید حرز خود می دید . پذیرفتن هژمونی حتی اچ جلولایی (هوادار جلولایی) را مردها باید می پذیرفتند . سازمان می خواست با اینکار مردها را کنار بگذارد و دستگاه را تماماً دست زنها بسپارد . این سپردن دستگاه به دست زنها از موضع مثبت نبود که نشانگر برابری زن و مرد باشد بلکه برای جلوگیری از ریزش و انشعاب بود. سازمان همیشه حرفها را دوپهلو می زد و شفافیتی درکار نبود. بلکه می خواست از احساسات مذهبی برای پیشبرد اهدافش استفاده کند و این باعث می شد در سازمان همه چیز زیر نظر یک نفر قرار بگیرد و بتواند فرمانروایی کند . برای اینکار زنها بهترین وسیله بودند چون در دستگاه خودشان سازمان را محرم خودشان می دانستند و نمی دانستند که سازمان از اینها هم سوءاستفاده می کند . سازمان از زنها در هر مرحله مثل نیرویی که در مراحل جنگ برای یکسری تاکتیک ها نیاز بود جلو یا عقب برود استفاده می کرد و آنها بهترین تاکتیک بودند که در بالادست قراربگیرند تا مردها نتوانند تضاد واقعی را به آنها بگویند چون به لحاظ عرفی احترام خاصی به زن داشتند و این باعث می شد مشکلات سیاسی و استراتژی را مطرح نکند چون زنها به این جواب نمی دادند و نمی خواستند همان مسئول زن را در معرض چنین سؤالی قرار بدهند که با گفتن نمی دانم ، شخصیت اورا را خرد کنند .
یادم هست که مریم می گفت : اگر شما مُردید درآن دنیا ملائکه ها سوال خواهند کرد که رهبرشما کی بود وشما فقط باید یک کلمه بگویید مسعود ، درب بهشت را برای شما باز خواهند کرد وهمه شما به بهشت خواهید رفت ویا ، شما برای مسعود قربانی شوید تا او بیشتر درخدمت خلق باشد .
با این باصلاح انقلاب درونی ، گام برمی داشت و نفرات بدون چون و چرا همه چیز را می پذیرفتند و در سازمان فرقه گری بوجود آوردند و چون ذهنها را وابسته به خودش کرده بود و از طرفی هم تمام رهبران مرد را ازرأس رهبری کنار گذاشته بود ودیگر کسی نبود که بتواند قدرت انشعاب را در سازمان بوجود بیاورد.
این بند انقلاب درونی به نام “حرز” درسازمان نام گذاری شد و واقعاً هم درست نام گذاری کردند مسعود همه نفرات قدیمی را له و لورده کرد تا خود آسوده باشد. تشکیلات ضربه اش را و مسعود سودش را برد .
هم توانست از طریق همان زنها هر چه فرمان می دهد در درون تشکیلات اعمال کند و هم یک تشکیلات مطیعی را بوجود بیاورد که همه مثل یک عروسک کوکی موقعی که کوک می شدند شارژ بودند .
خود مسعود که گفت ما زنها را در رأس فرماندهی قرار دادیم که تشکیلات محکم شود ولی افسوس که اینکار باعث شد سازمان از اصول تشکیلاتی هم عقب بماند. اصول تشکیلاتی اطاعت از مسئول بود که آن هم در درون سازمان از بین رفته بود و کسی به حرف مسئول تره خورد نمی کرد بهتر بگویم یعنی از یک لایه به پایین فرمان نمی رفت چون مسئول را قبول نداشتند . این را در بند “ح” توانست توسط نسرین یا مهوش سپهری جراحی کند ، چون نسرین آنقدر بد دهن بود که نفر مجبور بود به حرفهای نسرین بله بگوید چون اگر اینکار را نمی کرد نسرین در آن جمع هرچی از دهن ناقابلش در می آمد نثار می کرد و به این خاطر بود که توانست بعد از آمدن مریم از خارج در تشکیلات دهن نیروها را ببندد که سلاح استراتژیک چرا از فرانسه برگشت چون قرار بود مریم بعد از رفتن به پاریس در سال ۷۲دیگربه عراق برنگردد و با برگشتن او حرفها مفت و آبکی می شد.
با اینکار نسرین دهن نفرات را بست و هیچ کس دیگر جرأت نکرد بگوید که چرا مریم از فرانسه برگشت ، از اینرو بود که بعد از نشست ها ، مسعود اعلام آ۷۷ کرد (یعنی آمادگی برای سرنگونی ) . در این مرحله برای اینکه از نیروها باز تعهدی دیگر بگیرند نسرین سه ماه نشست گذاشت و اعضاء ناچار شدند هر چه مسعود می خواهد آنرا امضا کنند و اگر نمی کردند طرف حسابشان نسرین بود و این پوششی برای ایدئولوژی دستگاه بند “ش” بود .
یادادشت های سیروس غضنفری
عضو سابق ارتش رهائی بخش
قسمت۱۵
اعمال ننگین مسعود رجوی هرگز ازخاطرم نمیرود!
بند “د”: تداوم وتشدید سرکوب نفرات با مارک نفوذی سال ۷۲
رجوی بعد از مدتی مجدداً یک انقلاب درونی دیگری را مطرح کرد به نام بند “د “
به گفته خود مسعود بند “د” از آببندی می آید وآببندی هر فرد در مناسبات زن بالا سرش (مسئولش) می باشد و برای آببندی انقلاب مریم ، زنان مسئول هرفرد تشکیلاتی می شد .
به زبان ساده برای ماندن در مناسبات رجوی شگرد تازه ای داشت , بعضی ها فکر می کردند واقعاً با این کارآببندی می شوند ولی رجوی یک هدف دیگری داشت ومی خواست زن ها نفرات را تحریک کند و این سبک فرقه ها است که می خواهند نفرات را غرق فساد کند و سازمان هم مستثنی ازاین قاعده نبود و از مسئله برای مچ گیری استفاده میکرد .هم سرزنش و هم غرق در یک کاسه بنام بند “آببندی” !
ولی رجوی چون خودش غرق فساد بود و فکر می کرد با مسئول شدن “زنها” نفرات دیگر هم غرق می شوند.
اما افراد اندکی وجود داشت که همیشه عربده کشان مثل رجوی غرق می شدند و با دید خودشان همه نفرات را زیر سوال می بردند و اثبات می کردند که الان با وجود زنی که بالاسرشان است فشار جنسی را احساس نمی کنند و اگر هم می کنند مثل رجوی که در جلو زنها لوس می شد و عربده کشان هم با لوس شدن در مقابل زن مسئول مسئله خود را حل می کردند .
اما بعضی ها اینطور نبودند و آنها زیر سرکوب و فشار روحی بودند که نه فشار جنسی به یادشان می آمد و نه مسائل دیگر و اساسا کسی که مشکلات زیادی دارد اساساً به فکر مسائل جنسی نیست و رجوی برای همین خودش تیر و تپانچه را شعار قرار داد که اگر کسی به زن محل نمی گذارد به آن” زن” تیر بزند و اگر کسی محل گذاشت تپانچه . اگر که تپانچه می زد مچگیری صورت می گرفت و به نفر می گفتند دیدی اینکاره هستی و فقط با تپانچه مسئله تو حل می شود باید روسیاه شوی مثل مریم و اگر محل نمی گذاشت زنها تیر می زدند و سعی بر این داشتند فرد را به طرف خودشان هدایت کنند و این را مریم به آنها گفته بود که شما زنها می تونید با شگردهای خاص نفرات را به سازمان نزدیک کنید و همینطور هم می کردند . البته خیلی ها به خاطر آن از مسئول شدن بر مردها ok نبودند .
اوج این انقلاب زمانی شد که رجوی دید همه مثل خودش غرق مسائل جنسی نیستند و برای اثبات خود دست به مارک زدن کرد و صحنه های جداسازی با نام ماموریت و یا همان وارد شدن تمام نفرات به انقلاب با شعار خنثی سازی شعبه سپاه پاسداران در درون تشکیلات شروع شد . و این بحث برای کسانی که زندانی سیاسی و هوادار بودند خیلی خوب وخوشایند بود . اول نفراتی راکه بعد از سی خرداد دستگیر شده بودند ولی چندان شناخته و یا لو نرفته بوده و سریع آزاد شده بودند، دچار دردسر شدند!
رجوی می گفت شما نفوذی سپاه پاسداران هستید چراجمهوری اسلامی شما را اعدام نکرده و آزاد نموده است , اگر نفوذی نیستید چرا انقلاب نمی کنید.
این نفرات هم که تا آن روز فکر می کردند که یک انقلابی هستند و یک روز مجدداً راه باز خواهد شد و به زبان ما عربده کش نبودند و خودشان را واقعاً بچه سازمان می دانستند چرا که تا آن زمان حداقل ۱۴ الی ۱۵ سال سابقه در تشکیلات و عملیات برای خود یک چیزهایی ساخته بودند که رجوی با یک جمله همه را باد هوا کرد وگفت در گام اول تو نفوذی هستی .
بعدی ها آن دسته از نفرات بودند که از روی ترس از اینکه یک روز هوادار بودند ودر فاز نظامی قبل در تظاهرات شرکت نموده و از ایران خارج شده بودند و امروزدر مناسبات به آنها ایادی شعبه سپاه پاسداران می گفتند چون آنها هم فکر می کردند که در این چند سال برای سازمان کار کرده اند و اگر سازمان قبول نمی کرد در مناسبات نبودند ولی رجوی به اینها گفت آری اما مریم آمده و می گوید باید که انقلاب کنید نه اینکه شعبه سپاه پاسداران را گسترش بدهید.
چرا این مارک ها؟ چون این دو دسته واقعاً در زمان انقلاب بودند و آگاه بودند و چون سابقه سیاسی آنها خیلی زیاد بود واینک نگرش آنها با دیدگاه رجوی که دیگر غرق در فساد اخلاقی شده بود نمی خواند و برای سرکوب آنها باید مارک می زد و ….. و از آنها اعتراف می گرفت و بعداً آنها را خلع سلاح می کرد تا بتواند آنها را خاموش نگه دارد .
نفرات بعدی آن دسته بودند که بعد از آزادی اززندان به خارجه رفته بودند و هوادار بودند که بعد از چند سال به مناسبات آمده بودند و اینها خواسته شان چیزی نبود که رجوی به آنها داد . این دسته نفرات فکر می کردند بعد از فرار و آزادی در خارجه هستند و سازمان در آن کشورها هر چه از اینها خواسته بود بدون چون و چرا انجام داده بودند ولی چه فکر می کردند و چه شد؟!
بعد از مارک رجوی تازه فهمیدند که زمان حضور در خارجه وابسته به بورژوا و غرق در بورژوا شده اند ( رجوی حرفی ازاینکه زندگی بالاتر ازسطح بورژواها دارد و مانند خوانین مقتدر همه کاره است نمیزد ) و چون در آن غرق بودند انقلاب را درک نکردند و امروز با مارک و شکنجه انقلاب مریم را درک می کنند . این ۳ دسته در مدت ۶ ماه شکنجه و ….. که روی آنها انجام شده بود و از ترس صحبت های (کاک صالح) ذاکر که با هدف تیر به سرشان می گذاشت که می کشم و یک مجوز برای دفن از عراقیها می گیریم و در اشرف دفن می کنیم نیاز به پزشک قانونی هم نیست. چه باید می کردند . توجه کنید رهبر تشکیلات می خواهد نفرات را در فساد اخلاقی غرق کند و رهبران غرق شده هم می خواهند با ترساندن نفرات خط رهبری تشکیلات را پیش ببرند , به همان خاطر رجوی در نشست رهبران سازمان گفت برای شما چه فرقی می کند که(زن ) را طلاق داده اید الان زیردست و کنارتان زنها وجود دارد.
اینجاست که غرق شدن در فساد اخلاقی در شروع انقلاب، حرف اول را می زند و ریشه اصلی انقلاب که از طلاق و ازدواج مریم شروع شد دراصل به خاطرقرارگرفتن تشکیلات در بن بست سیاسی و نظامی رو به اینکار آورده و می خواهد با غرق در فساد شدن جلوی ریزش ها را بگیرد . چطوری؟ آن کسی که از زنش طلاق گرفته دیگر رابطه ای ندارد که با هم برای خارج شدن از تشکیلات همفکری کند و ناچار است چه مرد و چه زن در مناسبات بماند تا روزی تاریخ انقضاء فرقه تمام شود و یا بعضی ها که جدا شده اند چطور هستند , الان خیلی ها هستند که همسرش جدا و خودش در مناسبات است , در این بند به او مارک می زنند که تو با انقلاب محرمیت نداشتی و زن از تو جدا شد وتو غرق مسائل جنسی بودی و زنت از دست تو رفت و به زن چه می گویند , تو انقلاب را درک نکردی اما پای همسرت را نتوانستی به انقلاب باز کنی روسیاه کردن را بلد نبودی و الان باید روی دیگر نفرات روسیاهی را مثل مریم انجام دهی .خودتان دریابید که روسیاهی مریم چه بوده است .
اما تکلیف نفرات باقی مانده چه بود؟
اگر کسی می گفت می روم اولین مارک برعلیه او این بود که تو غرق دوران هستی و چاره تو انقلاب است و انقلاب تو را از جنسیت رها می کند . مارک های خود ساخته و گزارش هایی برای او می خواندند که می دید در مناسبات فقط یک چیز مانده بود انجام نداده و آن هم حل امیال جنسی بود که درنهایت طرف سرزنش شده تشکیلات را قبول می کرد و محرم انقلاب شمرده میشد و شکر میکرد که او را در مناسبات اعدام نکردند چون به همه ناموس ها حریص شده بود و اینطوری جلو ریزش ها گرفته شد و این ثمره انقلاب مریم بوده که رجوی با مزدوری خاص خودش به دولت صدام درب را بسته و کسی امکان خارج شدن نداشت و همه هم قبول کرده بودند که واقعاً کسی خارج نمی شود . اما به چه قیمت؟
مثلا می شود زندگی را دوباره شروع کرد ، می شود شکنجه ها را از یاد برد، می شود چشم انتظاری ها را به فراموشی سپرد اما نمی شود عمر از دست رفته را مجدداً احیا کرد .
رجوی جوانی وانرژی یک سری را از دستشان گرفت و برای پوشش گذاشتن به مزدوری و کارهای غیر معقول خود دست به انقلاب ؟! نوین زد!
به همین خاطر است که افشاگری های کاملا مستند ومتنوع جدا شدگان نمیگذارد که رجوی وجهه سیاسی داشته باشد .
بلی بعد از شکنجه های فراوان و بعد از ۱۶ سال یک مرتبه رهبران فرقه بگویند بریده باشید اما در کنار خودمان زندگی کنید اما فرار نداریم , رزمنده نداریم ولی مجاهد داریم رزمنده به کسانی می گفتند که آنها اعلام کرده بودند که مجاهد خلق نیستند.و رزمنده ارتش هستند وقصد ندارند به سازمان وابسته شوند .
رهبران فرقه با نام انقلاب توام با شکنجه، آنها را به سوی وابسته کردن به سازمان کشیدند و کسی نمی توانست بگوید “نه”!
(کاک صالح) ذاکر , ایشان را اعدام می کرد ولی امروز همان ذاکرها می گویند رزمنده باش ، بریده باش ،هر چه دوست داری انجام بده و هزار بار به ما و رهبر ما که یک زمان بت ما بود فحش بده اما فرار نکن.
هنوز تصور آن روزها برایم مشکل است که چی گذشت و بدلیل هزار تو بودن این زندان ها کسی بخوبی از این جنایت با خبر نشد.
وقتی افراد از بازجویی بر می گشتند تشخیص دادن اینکه این قربانی چه کسی است مشکل بود!
آنها دیگر در گوشه سلول کز می کردند و باکسی حرف نمی زدند و بدلیل عدم وجود بهداشت و درمان، زخم های آنها عفونت می کرد که آنهم خودش بنوبه خود یک شکنجه دیگر بود. از همه بدتر شکنجه های روحی که با تحقیر کردن افراد توام میشد. کسی از این جنایات با خبر نشد تا زمانی که تعدادی از این افراد از سازمان فرار کردند ، دنیا نمی دانست که در آن روز ها چی گذشت و پشت تمام این جنایات خانم مریم رجوی و مسعود رجوی بود چون غیر ممکن بود که آنها بی خبر بمانند چون بدلیل وجود تشکیلات حتی آب خوردن افراد زیر نظر تشکیلات بود و حتی یک صندلی بدون اجازه تشکیلاتی جابجا نمی شد . جنایت سال ۷۳ مستقیما زیر نظر مریم رجوی بود البته از زمانی که مریم رجوی در راس امور قرار گرفت داغ و درفش هم در سازمان پایه ریزی شد. قبلا بدلیل وجود هیئت اجرائی که متشکل بود از زنها و آقایان و در راس آنها افرادی مثل مهدی افتخاری .علی زرکش . پرویز یعقوبی و…. بودند مریم و مسعود جرئت انجام این طور جنایات را نداشتند.
انحلال هیئت اجرائی هم دسیسه مریم رجوی بود که یک سری را به سبک اجدادش قاجارها با قهوه قجری از میان برداشت بعد هم در راس امور با دست باز هر جنایتی برای کسب قدرت بیشتر انجام داد .
در دوران اجرای همین بند بود که برای ما هم یک نفر زن به عنوان مسئول داده بودند . آنقدر بد دهان بود که یک روز من و دوستم که الان در بند آنهاست بعد از افطار ناله کرده وگفتیم که خدایا تو شاهد هستی، بس کاری کن کارهای این زن نزد همه افشا شود و همانطور هم شد بعد از ۶ سال و این ناله ها در زمین نماند. یک روزهم، ناله های ما و تلاشهای ما رجوی و مریم و رهبران این فرقه را به دادگاه ها می کشاند و آن موقع جواب کارهای غلط و شکنجه ها را خواهند داد و آن روز دور نیست که مزدوری مثل مسعود و هوس بازی مثل مریم که دیدگاهی آکنده از فساد و …… داشت و همه را مثل خود می خواست و تمام زنها را در مناسبات برای پوشش کار خودش به سوی فساد و … سوق می داد بر ملا خواهد شد وداد آنها را خواهند ستاند . نفرین خدا بر شما باشد که انسانها را اسیر بوالهوسی و جاه طلبی خود کرده اید.
ادامه دارد…