پروژه عینک رایگان در اشرف ۳ کلید خورده است. تعجب نکنید این بار سبک مغزان رجویستی، فکر تازه ای برای جلب کردن مردم آلبانی به سرشان زده است.
ویزیت رایگان، خدمات پزشکی رایگان، معاینه چشم و عینک رایگان تحت عنوان «بنیاد امداد». ترفند این بار رجوی ها کشاندن مردم برای جلب حمایت از خودشان به اردوگاه اشرف ۳ است. این مهمانان ناخوانده که در آلبانی فاقد مشروعیت حضورند، با این ترفند کودکانه سعی دارند که نشان دهند با جامعه آلبانی در ارتباط هستند.
این جماعت که سالهاست در غار فرقه ای زندگی می کنند، انگار معنای بعضی از حرفها و اعمال را نمی دانند. ازنظر ما که سال ها در اسارت فرقه بودیم، این کارهای فرقه خیلی بچه گانه و ابلهانه است . چطور این ها نمی دانند که مردم برای عینک آمده اند، نه برای چیز دیگری ! لابد هرکس هم وارد این اسارتگاه می شود، سراغ این عینک کده را می گرفت.
بهتر است خاطره ای از این «رایگان فروشی» های فرقه را مرور
کنیم
:
سال ها پیش بعنوان یک عضو،
در اسارتگاه اشرف بودیم.
حدودا سال ۸۳-۸۲ ( بعد
از ماه مه ۲۰۰۳ بود – بعد ازسقوط صدام و خلع سلاح ما توسط نیروهای ائتلاف ) بود که در
پادگان اشرف، یک روز به ما ابلاغ کردند
که برای پروژه ای ساختمانی و درست کردن سن محل سخنرانی ، می بایستی به روبروی جایگاه ، نزدیک درب اشرف
برویم . فرمانده قرارگاه مرضیه ، یک نشست
توجیهی گذاشت و با همه صفرصفر تشکیلاتی کرد که همه باید کمربند ها را محکم ببندید و در این پروژه فعالانه
شرکت کنید. یک سس رهبری هم اضافه کرد که کسی
جرات تقابل علنی نداشته و ساز مخالف نزند. بلافاصله نفرات و یگان ها آماده شدند و سوار بر آیفا، بیل و
کلنگ و فرغون ها را هم برداشتیم. کار
طاقت فرسا شروع شد ، تقریبا ۲۰ شبانه روز ، در گرمای بالای ۴۵ درجه ، کار بسیار سنگین فیزیکی کردیم تا سن
سخنرانی ، آماده شد. یگان های مراکز دیگر هم
، هرکدام مشغول انجام بخش های دیگر کار بودند، نور، صدا، تدارکات، آشپزخانه، آماده سازی محل غذا، آب و شربت و تقریبا همه متناقض بودیم که چرا سازمان، کارگر
ساختمانی نمی آورد. مگر ما به قول مسعود
رجوی ، افسر ارتش آزادی بخش نیستیم ؟ مگر ما آمده ایم ، عراق که عمله ساختمانی بشویم ؟ چرا باید کار سنگین
یدی بکنیم ؟ البته دیگر قبول کرده بودیم
این کار را باید انجام دهیم . ساختمانی ۷ ساعت کار می کند و بعد هم می رود خانه و استراحت می کند اما ما باید نزدیک ۱۷-۱۶ ساعت
کار
می کردیم و شب هم در
نشست عملیات جاری فحش و ناسزا می شنیدیم که چرا امروز کار نکردیم و مفت خوری کردیم.
خلاصه این بار خودم در صحنه بودم و از نزدیک شاهد همه چیز بودم . صندلی ها چیده شد ، همه آماده سازی ها انجام شد ، نور و تصویر و صدا هم چک شد. این هم عینک رایگان آن زمان بود، همه چیز یکسان و شبیه است.
اصولا مجاهدین روش دیگری
بلد نیستند. فقط یک اسلوب خاص را هر بار
در مراسم هایشان تکرار می کنند. تصمیم گرفتم ، این بار به دقت تعداد صندلی های چیده شده را بشمارم و
با اخبار و آمار اعلامی از سیما و نشریه و
بولتن های سازمان مقایسه کنم. پیشاپیش از شناختی که از سازمان و فریب کاری هایش داشتم ، نتیجه را می
دانستم ، اما این بار می خواستم منصفانه
و عینی ، قضیه را دنبال و همه چیز را چک کنم.
تقریبا نزدیک ۵۰ -۴۵
ردیف ۳۲ تائی صندلی چیده بودیم. یعنی حدود ۱۶۰۰-۱۵۰۰ صندلی .
روز مراسم نزدیک شد ، از
صحبت های مسئولین متوجه شدیم که قرار است عشایر عراقی از سازمان حمایت کنند و خواستار ماندن ما در عراق طاعون زده و
تحریم
شده بشوند. صبح روز موعود ، از حوالی ساعت ۱۱ به
بعد ، اتوبوس ها و مینی بوس ها و
تاکسی های فراوانی از درب اشرف وارد شدند ، که داخل آنها اکثرا تا نصفه بیشتر پر نبود. زن و مرد و بچه ،
از پیر و جوان ، پیاده می شدند و یک راست
سراغ تانکر های شربت و آب و چائی می رفتند. همه در لحظه پیاده شدن می پرسیدند : «وین دجاج ؟»
از فرماندهم پرسیدم ، این ها چه می گویند ؟ جواب داد سئوال می کنند که
کجا مرغ و غذا سرو می کنند ؟ و اضافه کرد ،
می دانی همه این ها سال ها در تحریم بودند و زیاد غذای خوب مثل ما نخوردند. اکثرا با دمپائی و شلوار های
خانگی آمده بودند که بعدا متوجه شدم ،
فقر و گرسنگی آنها را به امید خوردن یک شکم سیر به قرارگاه ما کشانده است و از اصل قضیه خبر ندارند که موضوع
چیست ؟ اکثرا هم اطلاعاتی مکفی از ما نداشتند. چند سخنران عرب از پشت میکروفن
بالای سن ، سخنرانی می کردند
که اصلا کسی گوش نمی کرد و حواسشان به محل و ما و زنان و غیره بود ! اصلا هم ردیف های انتهائی صندلی ها پر نشد. فقط
حدودا ۶۰ درصد صندلی ها پر شده بود.
یعنی حدودا ۹۶۰ نفر در بهترین حالت آمده بودند. ما و بچه های دیگر قرارگاه ها ، صندلی های عقب را پر کرده بودیم و پرچم های زیادی
را
باید به فرموده ، در دست
تکان می دادیم. دوربین ها هم مدام فیلم و عکس می گرفتند و در گوشه و کنار مصاحبه هائی می گرفتند. به دقت همه چیز را
رصد می کردم.
هیچ نوع هواداری و طرفداری از سازمان را مطلقا از طرف مدعوین نمی دیدم.
چند سخنرانی که تمام شد
همه جمعیت به سمت غذاها هجوم بردند. به طوریکه نظم و نظام ما هم به هم ریخت. به هر
ترتیبی بود قضیه را فیصله و جمع و
جور کردیم. تحت اقدامات امنیتی فراوان ، از ترس فرار نیروهای سازمان ، عراقی ها از گیت های متعدد و مخصوص سازمان به بیرون هدایت شدند.
یکی دو روز هم طول کشید
همه چیز را جمع کردیم، به قرارگاه برگشتیم. اخبار شب سیما، شروع به انعکاس مراسم کرد. طوری ماهرانه فیلم ها را مونتاژ کرده بودند که اگر خودم آنجا نبودم ،
فضاسازی های دروغین سازمان باورم می شد. در
اخبار گفته شد که دهها هزار عراقی با حضور در قرارگاه اشرف و امضای طوماری خواستار ماندن مجاهدین در عراق
شدند و حمایت خود را از سازمان مجاهدین
خلق اعلام کردند.
از شنیدن آمدن دهها هزار
نفر عراقی به قرارگاه حسابی
شوکه شدم ، حساب همه چیز برایم روشن شد. در هر مراسم سعی می شد که از ابتدا تا انتهای مراسم از نیروهای
یک قرارگاه استفاده شود ، برای همین هم بچه
های قرارگاههای دیگر خبری موثق از تعداد آمار و قضیه دجاج و … نداشتند. کاملا متوجه شدم که مراسم های دیگر
سازمان نیز ، چگونه بوده و از چه کیفیت و
کمیتی برخوردار است. همه چیز فرقه دروغ و فریب است و به همه دروغ می گویند.
در نشست هفتگی قرارگاه ،
همه بچه ها با تقلیدی کورکورانه
از فرماندهان ، به ترتیب پشت میکروفن آمده و از گستردگی و شکوه مراسم تعریف و تمجید می کردند. جالب
اینکه همه به خودشان هم دروغ می گفتند .
هرچقدر سعی کردم پشت
میکروفن رفته و بگویم که چرا همه دارند دروغ می گویند ، از ترس جرات نکردم ، می ترسیدم دوباره به زندان انفرادی برگردانده شوم. خیلی از بچه های دیگر هم لایه ام هم همینطور
بودند و در تعجب ،
سکوت اختیار کرده بودند. بالاخره یک نفر از جمع این تناقض تعداد بالای اعلام شده از طرف سیمای آزادی
را به صورت خیلی حساب شده مطرح کرد. سکوت
عجیبی برای چند ثانیه نشست را فرا گرفت. انگار یک نفر در قرون وسطی از کروی بودن کره زمین ،صحبت می کرد.
همه نگاه ها به سمت مسئول نشست دوخته شد که
چه می گوید ؟ فرمانده قرارگاه ، مرضیه گفت : اول تو بگو ببینم که طرف ما هستی یا حکومت ؟ حرفهای تو
شبیه یک پاسدار است تا مجاهد خلق ! گیریم
که ما آمار را چند نفر هم زیاد اعلام کردیم، تو چرا ناراحتی ؟ به جمع اشاره کرد و
گفت نمی دانم این بی غیرت ها چرا
ساکت نشستند و به تو فرصت دادند که در این قرارگاه حرف بزنی! انگار به جمع فرمان
حمله عملیات جنگی صادر شد ، تعدادی معلوم
الحال به سمت میکروفن حمله ای برق آسا کردند و شروع به فحاشی و ناسزا گفتن به فرد سئوال کننده کردند. آن
نفرهم تا می خواست صحبت کند و سئوال خودش را
یک جوری ماست مالی کند ، همه می گفتند ، خفه شو مزدور ، کثافت ، پاسدار.
بالاخره نشست اف جی
(فرمانده قرارگاه ) هم تمام شد. بله ، سازمانی که گفته می شد ، سردر آن تابلوی
صداقت و فداست، این بود.
حال خواننده خودش قضاوت
کند که قضیه عینک های رایگان امروز فرقه
رجوی چیست ؟
آن روز آن دجاج ها ( مرغ
های پخته )، به سازمان وفا نکرد و با لگد از عراق اخراج شدند و امروز هم این عینک های رایگان به اهداکنندگانش وفا
نخواهد کرد.
فرید
انتهای پیام / انجمن نجات مرکز آذربایجان شرقی