انفجار خائنانه هشت شهریور ۱۳۶۰ به دست عوامل نفوذی سازمان منافقین انجام شد. عملی که تا کنون رجوی از ترس و وحشت واکنش مردم ایران و حتی اعضای سازمان از قبول مسئولیت علنی آن طفره رفته است.
نقش خیانت کارانه سازمان منافقین خیلی زود و در همان ماه های اول انقلاب نمایان شد. دستگیری محمدرضا سعادتی هنگام جاسوسی و ارتباط با سفارت روسیه، جمع آوری سلاح، انتشار مطالب کذب علیه سران جمهوری اسلامی و تهدیدات مختلف، ایجاد تفرقه و دشمنی و کشاندن بنی صدر به سمت شورش، رای ندادن به قانون اساسی و زیر بار نرفتن قوانین جمهوری اسلامی و ایجاد فتنه های مختلف همه عواملی بودند که در طی سه سال و اندی سازمان منافقین را به رویارویی مسلحانه کشاند.
از مهمترین پارامتر و علت خیانت و نقشه های مخفیانه براندازی سازمان مجاهدین فرستادن عوامل نفوذی از همان بدو انقلاب به ارگان های مختلف جمهوری اسلامی بود. اعضایی همچون، محمد رضا کلاهی، مسعود کشمیری، جواد قدیری، محمد کاظم افجه ای
اکنون نگاهی به پرونده« مسعود کشمیری » با استفاده از منابع منتشره شده از مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ویکی پدیا و یادداشت های برخی جدا شدگان داریم:
مسعود کشمیری عامل انفجار نخستوزیری در هشتم شهریور ۱۳۶۰ و از عوامل نفوذی فرقه رجوی و همچنین جانشین دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران از اعضای فعال مجاهدین خلق بود که با جاسازی بمب در کیف همراه خود و خروج از محل جلسه نخستوزیری باعث شهادت محمدعلی رجائی و محمدجواد باهنر رئیسجمهور و نخستوزیر جمهوری اسلامی ایران شد.
مسعود کشمیری بعدها همراه با همسرش از سازمان جداشد و بانام جعلی باقر امینی به آلمان منتقل شد.
ماجرای بمبگذاری در دفتر نخستوزیری
ساعت ۳ بعدازظهر بود که در دفتر نخستوزیری جلسه شورای عالی امنیت ملی برگزار میشود. مطابق معمول همه گفتوگوهای جلسه باید ضبط میگردید. مسعود کشمیری با ضبطصوت بزرگ وارد شد و دستگاه را درست در کنار آقایان رجایی و باهنر قرارداد و طبق معمول هر جلسه چای ریخته و برای حاضران جلسه آورد و پس از گفتوگوی کوتاهی با خسرو تهرانی از جلسه خارج شد. او پیش از خروج از جلسه کیف بزرگی را که همیشه همراه داشت را با پا به نزدیکی محمدعلی رجایی هدایت کرد.
کشمیری از ساختمان نخستوزیری خارج شد و در میدان پاستور نزد کسانی که منتظر او بودند رفت تا او را به یک نقطه امن انتقال دهند. ساعت ۱۴ و ۴۵ دقیقه روز یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۶۰ انفجاری در دفتر نخستوزیری ایران صورت گرفت. براثر انفجار دفتر نخستوزیری، محمدعلی رجایی رئیسجمهور، محمدجواد باهنر نخستوزیر، عبدالحسین دفتریان مدیرکل مالی اداری نخستوزیری و هوشنگ وحید دستجردی، در اثر جراحات ناشی از سوختگی، به شهادت رسیدند.
صدای انفجار شدیدی منطقه را لرزاند. مطابق نظر کارشناسان بمب از نوع خاص «تخریبی- آتشزا» بوده که از حدود ۲ پوند TNT و مقداری منیزیم تشکیل و در یک کیفدستی جاسازیشده بوده است. شدت صدای انفجار در حدی بود که پرده گوش بسیاری از حاضران در این جلسه پاره شد.
کشمیری کیست؟
مسعود کشمیری فرزند سعید با شماره شناسنامه ۴۰۱، متولد ۱۳۲۹ از کرمانشاه، دارای مدرک لیسانس علوم اداری و مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران بود که از تاریخ ۲۳/۵/۵۱ تا اواخر سال ۵۳ با قراردادهای ۶ ماهه بهعنوان کارآموز در وزارت کار و امور اجتماعی شاغل بوده است.
وی همچنین پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در شرکت «سایبرناتیک» و شرکت انگلیسی «رایدر هند» با مسئولیت فردی معروف به «مستر نیشام» شاغل بوده است. با پیروزی انقلاب و بازگشت خارجیها به کشورهایشان، شرکت مذکور منحل میشود و مسئول شرکت با برجای گذاشتن اموال خود از کشور فرار میکند.
شرکت سایبرناتیک نیز مربوط به اسماعیل داودی شمسی بوده که معرفهای مسعود کشمیری، قدسی خرازیان، و رضیه آیتاله زاده شیرازی از اعضای شاخص مجاهدین خلق بوده است. از دیگر معرفین وی علیاکبر تهرانی است که از متهمین ردیف اول در پرونده ۸ شهریور بوده است.
وی قبل از انقلاب توسط پسردایی خود، ابوالفضل دلنواز که برادر همسرش نیز بود و در درگیری مسلحانه کشته شد جذب سازمان منافقین گردید. ابتدا در بحثهای خانوادگی از آنها حمایت میکرد، لیکن بهمرورزمان چهرهای حزباللهی و حامی جمهوری اسلامی به خود گرفت و کمی پیچیدهتر عمل کرد.
وی سپس دستور ضرورت نفوذ در نخستوزیری را دریافت نمود و برای آغاز این مسیر، ابتدا عضو دفتر نخستوزیری در سیستان و بلوچستان شد. کشمیری مدتی کوتاه نیز در دفتر محسن سازگارا، معاونت سیاسی اجتماعی بهزاد نبوی وزیر وقت مشاور در امور اجرایی مشغول به کار شد و از آنجا به دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری به سرپرستی خسرو تهرانی رفت. وی از آنجا مدتی به فعالیت در دبیرخانه شورای امنیت پرداخت و سپس جانشین خسرو تهرانی در دبیرخانه شورای امنیت شد. عملکرد وی در این جایگاه آنچنان بود که بسیاری بهغلط تصور کردهاند وی خود دبیر شورای امنیت بوده است.
پس از انفجار دفتر نخستوزیری، درنتیجه بازرسی از منزل مسعود کشمیری در شهرستان کرج، مقادیر زیادی سلاح و مهمات کشف شد، پدر مسعود کشمیری بازنشسته شرکت نفت بود که در سال ۱۳۷۷ به علت سرطان در انگلستان فوت و دفن شد.
مسعود کشمیری احتمالاً زنده است، او نیز همچون بسیاری دیگر از اعضای ارشد منافقین بریده است ولی به دلیل جرم آشکاری که مرتکب شده همچنان محتاج سازمان هست. آخرین اطلاع از وی در سال ۱۳۷۰ هست که به همراه همسرش مینو دلنواز و فرزندانش به دلیل بریدن از سازمان به کشور آلمان اعزام شد و بانام مستعار باقر امینی تحت حفاظت نیروهای امنیتی آلمان در آن کشور مستقر شد.
او به همراه علی اکبر تهرانی تحت مسئولیت محمود طریق الاسلام در این سازمان حضور داشت. وی پس از انقلاب نیز همچنان عضو سازمان مجاهدین بوده و اسامی مستعاری همچون حنیف و مجیب داشتهاست. منزل او در مهرشهر کرج و آریاشهر از بزرگترین انبارهای سلاح و مهمات سازمان بودهاست و افراد سطح بالایی از سازمان در این منازل به تشکیل جلسه میپرداختهاند. همسر وی مینو دلنواز نیز از اعضای فعال مجاهدین بودهاست و اکنون نیز به همراه وی متواری است. (نقل از ویکی پدیا، دانشنامه آزاد)
آقای خدابنده یکی از جداشده های فرقه رجوی در مصاحبه ای در مورد مسعود کشمیری چنین بیان نموده «مسعود رجوی رسما خودش گفته و صدها شاهد هم هست که مسئول ترورهای ۷ تیر و ۸ شهریور است. البته هنوز سازمان زیر بار نرفته و قبول نکرده است ولی صدها عضو از خود مسعود رجوی شنیدهاند که قبول کرده است. رجوی در یک نشست مسعود کشمیری را به همه نشان داد و گفت او دفتر نخستوزیری را منفجر کرده است. در یک نشست که همه اعضای سازمان حضور داشتند. این خبر به طور رسمی اعلام نشد ولی در جلسههای خصوصی اعلام میشد و به آن هم افتخار میکردند. آنجا مسعود کشمیری با اسم مستعار «باقر» شناخته میشد. خیلیها نمیدانستند که باقر چه کسی است و چه کاره است تا اینکه مسعود رجوی او را معرفی کرد و گفت این مسعود کشمیری است».
«چون مسعود کشمیری مسئلهدار بود و میخواست از سازمان برود، رجوی برای اینکه جلوی خروج کشمیری از سازمان را بگیرد و او را بترساند، او را به همه معرفی کرد. به او گفت تو الان زیر چتر سازمان امنیت داری؛ اگر از زیر چتر سازمان خارج شوی، جمهوری اسلامی تو را دستگیر میکند و از بین میبرد. مسعود رجوی این کار را کرد تا کشمیری مجبور بشود و بماند؛ اما آخر سر هم او نماند و دست زن و بچهاش را گرفت و به آلمان رفت. زنش هم دختر داییاش بود که سازمان گفته بود باید از او جدا بشود اما کشمیری حاضر نشد او را طلاق بدهد و با هم به آلمان رفتند. من فکر میکردم علت اینکه سازمان مسئولیت انفجار را به عهده نمیگیرد ترس از فضای بینالمللی است ولی بعدا دیدم که ترس از خود اعضای سازمان است یعنی هواداران نمیپذیرفتند.»
نوشته: مریم سنجابی
انتهای پیام / فراق