برادر چشم انتظار یکی از اسیران فرقه رجوی، سرگذشت غم انگیز برادر خود را روایت کرد.
به گزارش فراق، روایت حسین ادیب پور، برادر جعفر را در زیر می خوانید:
مادر ما
اواخر سال ۱۳۸۰ فوت کرد. جعفر خیلی به مادرم وابسته بود. با فوت مادرم، ایشان خیلی
ناراحت و متأثر بود. جعفر دنبال پیدا کردن کار بود. چند شبی به منزل نیامد. بعد از
چند روز از ترکیه با ما تماس گرفت و گفت که راهی آلمان هستم. دیگر خبری از او
نداشتیم تا این که خانمی با ما تماس گرفت و گفت: «برادرت مصطفی کجاست؟ بیاید تا او
را هم به آلمان ببریم.» وقتی گفتم خانم شماره تماس بدهید تا برادرم با شما تماس
بگیرد از دادن شماره خودداری کرد. سال ها از جعفر بی خبر بودیم تا این که یکی از
همشهری ها گفت که جعفر را در تلویزیون مجاهدین خلق دیده اند.
سال هاست که از جفعر بی خبریم، فقط
اسم جعفر را در لیست افراد اعزامی به کشور آلبانی دیده ایم.
پدرم سال هاست که چشم انتظار جعفر می
باشد و در غم فراق او اشک می ریزد.
پدرم تاکنون چهار بار چشمش را جراحی
کرده است و آرزوی دیدار جعفر را دارد. ۶ برادر و ۲ خواهر مشتاق دیدار جعفر هستند و
خانواده و فامیل جویای حالش می باشند ولی جعفر تاکنون با ما تماس نگرفته است.
پیام آقای حسین ادیب پور به برادر اسیرش آقای جعفر ادیب پور:
برادر جان، جعفر عزیزم، من بی قرار دیدار تو می باشم. پدرم آرزوی دیدن روی ماهت را دارد. ناراحتی ما دوری از شماست. اگر برگردی قدمت روی چشم ماست و منِ برادر تا آخرین نفس حمایتت می کنم. در ایران مشکلی نخواهی داشت، همه خانواده حامی ات خواهند بود. خواهش می کنم خودت را نجات بده. هر جای دنیا که می خواهی برو ولی زندگی آزادی داشته باش و روی کمک و حمایت ما هم حساب کن. بچه هایم منتظر دیدن عموجعفرشان می باشند و مدام سراغ شما را می گیرند به خاطر آن ها بازگرد.
پیام ثریا (زری) ادیب پور به برادر اسیرش آقای جعفر ادیب پور
برادر عزیزم، خیلی دوست دارم بعد از سال ها شما را ببینم. چند سال است که چشم انتظار دیدن شما می باشم. فقط دوست دارم ببینمت و در آغوش بگیرمت. پدرم خیلی نگرانت می باشد. فرزندانم سراغ دایی جعفر شان را می گیرند و می گویند چرا دایی جعفر نمی آید ما دوست داریم او را ببینیم و و ما را در آغوش بگیرد.
برادر عزیزتر از جانم، بازگرد که ما منتظرت هستیم و آرزویمان سعادت، سلامت و کامیابی شماست.
انتهای پیام / انجمن نجات مرکز تهران