اثرات نه چندان خجسته و حتی شوم برآمده از فعالیتهای سازمانهای چریکی در پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، برای همیشه در حافظه تاریخی ملت ایران ثبت شده است؛ خاصه اقدامات کور و پشت به مردم آنها در سالهای ابتدایی دهه ۶۰. چه آنهایی که در ابتدا داعیه مبارزه بر اساس مبانی دین اسلام را داشتند و بعدها چپ کردند و به مارکسیسم- لنینیسم رسیدند و چه آنهایی که از همان ابتدا با نگاهی به برادر بزرگتر (شوروی) و به تأسی از جنبشهای چریکی چپگرایانه در دنیا، خیال انقلابی مارکسیستی را آن هم در کشوری با اکثریت مطلق مسلمان در سر میپروراندند، به بیراهه رفتند و در نهایت، در مقابل همان خلقی ایستادند که از آن دم میزدند و از هیچ جنایت و خباثتی دریغ نورزیدند.
سازمانهای چریکیای همانند مجاهدین خلق (منافقین)، فدائیان خلق، پیکار، ستاره سرخ، راه کارگر و… از روزی که پا گرفتند تا به امروز که به طور کامل از صحنه سیاسی محو شده یا در نهایت در حد فرقههایی شخصمحور و بسته نزول کردهاند، مسبب رقم خوردن حوادث و اتفاقاتی در کشور بودهاند که عدمپرداخت و واکاوی آنها نوعی غفلت و فرصتسوزی است.
در این میان، اما حساب منافقین جداست که سرنوشت آنها میتواند آینه تمام قد انحراف و سقوط و از چشم مردم افتادند و درس و آموزهای برای همه شدند.
سازمانی که پایهگذارانش میخواستند با خوانشی نو از اسلام، جامعه بیطبقه توحیدی را برای خلق قهرمان بنا کنند به بیراهه رفت. آنچنان که با دشمنی که به سرزمین همین خلق یورش برده، پیمان مودت بست و تمام قد در برابر مردم ایستاد و حالا هم، جیرهخوار و ریزهخواری بیش نیست، برای تمدید نفسهای نیمهای که میروند و میآیند به سختی و با ذلت.
سکوتی قریب به ۳ دهه
در پیوند با تأثیرات فعالیتهای سازمانهای چریکی و به طور مشخص منافقین، تا به امروز در رستههای مختلف هنری آثاری پدید آمدهاند، بعضاً ماندگار. سینما و تلویزیون هم متأثر از این حرکت عمومی، کم و بیش فیلمها و سریالهایی را ساخته و بر پرده نقرهای و آنتن برده اند که کنشی پسندیده و درخور توجه، اما نه چندان مکفی است. از چند فیلم متأثر از هیجانات و مقتضیات برقرار در سالهای ابتدایی انقلاب و آغاز جنگ تحمیلی که بگذریم، این ادعا گزافه نیست که سینما برای بیش از دو دهه در یک محاق و سکوت سنگین درباره منافقین فرو رفته و خواسته و ناخواسته موضوع را مسکوت گذاشته بود. استارت کار را سعید حاجیمیری زد با فیلم «توهم» در سال ۱۳۶۴. داستان دو عضو منافقین که در یک خانه تیمی از شدت توهم به جنون و خودزنی میرسند. در همین سال فیلم «بایکوت» هم به روی پرده آمد.
«دستنوشته»های مهرداد مینویی در سال ۱۳۶۵ ماجرای یک عضو بریده منافقین را حکایت میکرد که حالا خودش سوژه ترور آنها شده بود. «پرواز پنجم ژوئن» علیرضا سمیع آذر ساخته شده به سال ۱۳۶۸ نیز به یک هواپیماربایی توسط اعضای سازمان میپرداخت. پرونده ساخت فیلم با محوریت یا با نگاهی به منافقین در دهه ۶۰ با فیلم «تعقیب سایه»های علی شاه حاتمی بسته شد.
در دهه ۷۰، اما فقط یکی، دو فیلم مانند «پادزهر» بهرام کاظمی آن هم به شکل غیرمستقیم به سازمان و اعضایش میپرداختند و اشاراتی داشتند. در این میان، البته باید «پناهنده» مرحوم رسول ملاقلیپور را یک استثنا برشمرد.
این فیلم که در سال ۱۳۷۲ ساخته شد، داستان زن و شوهری را روایت میکرد که از پادگان منافقین در عراق گریخته و به ایران پناه آورده بودند و از سر اتفاق، در مسیر یک رزمنده کهنهکار قرار میگرفتند.
فیلمهای ساخته شده در دهه ۸۰ که تعدادشان به انگشتان یک دست نمیرسید هم همین رویه برقرار در دهه پیشین را در دستور کار قرار دادند و به شکل غیرمستقیم به منافقین و اعضایش پرداختند.
«اخراجیها ۲» مسعود ده نمکی و «نفوذی» احمد کاوری و مهدی فیوضی از جمله این آثار هستند.
و ناگهان سالهای میانی دهه ۹۰
در میانههای دهه ۹۰، اما گویا انقلابی رخ داد و تحولی بزرگ آغاز شد. سینما به شکل کاملاً مستقیم و بیواسطه بر سازمان تمرکز کرد و انحرافات، جاهطلبیها، کجاندیشیها، برداشتهای غلط از جامعه و مناسبات مسموم و دیکتاتورمآبانه برقرار میان اعضا را به تصویر کشید.
«سیانور» بهروز شعیبی و «امکان مینا»ی کمال تبریزی هر دو در سال ۱۳۹۴ آمدند که البته فیلم شعیبی، اثر بهتری بود. شعیبی در فیلمش مقطع تغییر ایدئولوژیک مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴ را که به ترور مجید شریف واقفی توسط شاخه چپ سازمان منجر شد مورد مداقه قرار میداد و با در هم آمیختن هنرمندانه مبارزه و درام، «سیانور» را به اثری قابل تأمل و توجه تبدیل کرده بود.
کمال تبریزی، اما در «امکان مینا» نگاهی داشت به احوالات سازمان در پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و زندگی مخفیانه اعضای آن. در ادامه، محمدحسین مهدویان در سال ۱۳۹۵ یک برگ برنده را رو کرد در شمایل فیلم «ماجرای نیمروز»؛ اثری به شدت جذاب و برخوردار از نقاط قوتی همچون شخصیتپردازیهای مناسب، فضاسازیهای واقعی، فیلمنامه قوی، داستان جذاب، بازیهای فوقالعاده و البته کارگردانی ماهرانه و چیرهدستانه ارائه داد. بیگمان «ماجرای نیمروز» نقطه عطفی است در مسیر ساخت آثار نمایشی با محوریت فرقه رجوی.
مقبول، اما ناکافی
با تمام آنچه در بالا ذکرش رفت، کارنامه سینما و تلویزیون در حوزه پرداخت به سازمانهای چریکی به طور اعم و سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به شکل اخص، لااقل به لحاظ کمی چندان قابل دفاع نیست. سکوت قریب به سه دهه سینما و تلویزیون و کمکاری در خصوص این سازمانها، آن هم در روزگاری که هر یک از آنها به مدد ماهوارهها و شبکههای اجتماعی، مالک رسانههای مخصوص به خود هستند چندان موجه به نظر نمیرسد. سازمانها و گروههایی که حالا رندانه چشم بر گذشته تاریک و غیرقابل دفاع خود بستهاند و ژست دموکراتیک و آزادیخواهی گرفتهاند. گروهکهایی که اعضایش حتی از خواندن، شنیدن و دیدن رسانههای غیردرون سازمانی منع میشوند حالا داعیه دموکراسی دارند و فریاد آزادی سر میدهند. البته که مشت آنها برای کسانی که همدورهشان بوده و درکشان کردهاند باز است و آب در هاون میکوبند. حساب نسلهای بعدی انقلاب را البته باید جدا دانست و از این بابت حساس و هوشیار بود. نوجوانان و جوانانی که در زمان شرارتها و نفرتپراکنیهای این گروهکها، کودک و خردسال بوده یا اصلاً پا در این دنیا نگذاشته بودند حالا در معرض تبلیغات سوء و یکطرفه این گروهها قرار دارند و بر رسانههای داخلی است که با بازگویی حقایق تاریخی، توطئهها را خنثی کرده و آبی بر خاکستر دوباره جان گرفته نفاق بریزند.
محسن محمدی
انتهای پیام