در سال ۱۳۶۵ در جبهه شمال غرب با علی اکبر کلاته آشنا شدم . در تاریخ ۳/۲/۱۳۶۵ بعد از تهاجم عراق به نیروهای ما همه اسیر شدیم. ۳ سال و ۲ ماه در اردوگاه اسرا به سر بردیم. زندگی سخت بود ولی همه ما اسیر جسمی بودیم و نه فکری. حق داشتیم به هر چه خواستیم فکر کنیم حق مکاتبه داشتیم، آزاد بودیم که با هر کس خواستیم صحبت کنیم ولی هیچ وقت فکر نمی کردم که زندانی به اسم تشکیلات جهنمی رجوی هم وجود دارد.
من و علی اکبر و دیگر نفرات فریب تبلیغات آزادی خواهی آنها را خوردیم و در دامی که گسترده بودند گرفتار شدیم.
فکر می کردیم که با وارد شدن به تشکیلات رجوی ارتباط با خانواده ساده خواهد بود ولی دیدیم که از همان نامه هر ۴۵ روز هم خبری نیست . بعد از سرنگونی دولت عراق خانواده را به عنوان دشمن معرفی کردند، دشمن اصلی فراموش شد و خانواده جایگزین آن شد.
پیامی که فرقه رجوی در رابطه با در گذشت علی اکبر کلاته میمری صادر و از او تجلیل کرده مشتی دروغ بافی بیش نیست چون در ذات این فرقه جز شارلاتان بازی چیز دیگری وجود ندارد. آیا کسی فراموش کرده که در نشست های درونی چه بلایی سر علی اکبر و دیگران آوردید؟ چه حرفهایی که لایق سران فرقه بود را نثار ما می کردید، مگر به ما نمی گفتید مشتی لمپن از اردوگاههای عراق را وارد مناسبات پاک خود کردیم و همه چیز را یک روزه دگرگون کردند. اردوگاه هزار بار بر مناسبات شما شرف داشت.
علی اکبر در فرقه رجوی از جان مایه می گذاشتند و سالیان در قسمت تعمیرگاه خودرو کار می کرد. عمر خود را صرف مشتی نمک نشناس کرد ولی حتی نگذاشتند که خانواده خودش را که برای دیدار او بعد از سالیان آمده بودند ببیند . در قاموس رجوی جای دوست و دشمن عوض شده و خانواده دشمن شماره یک مبارزه به همه معرفی شد.
موارد متعددی در فرقه رجوی بود که در نهایت منجر به فوت فرد می شد. شخصی با نام فامیلی «طهماسبی» در دوران آمریکایی ها با اینکه می توانست برای درمان حتی به آمریکا برود ولی اینقدر کار شکنی کردند تا اینکه خودش گفت نیازی نیست و بعد از مدتی فوت کرد . در مورد بیماران سرطانی درمان را با چند دکتر که هیچ نوع همخوانی با این دوران ندارند ادامه می دهند و با تجویزغلط وقتی آگاه می شوند که بیماری سراپای نفر را می گیرد.
برای نمونه« محمود مهدوی» را وقتی به بیمارستان بردند یک هفته بعد فوت کرد و بعد به دروغ مدعی شدند که نوع بیماری پیشرفته بود.
حالا «علی اکبر» هم از این مورد مستثنا نبوده ولی من شک دارم که علی اکبر بر اثر بیماری فوت کرده باشد.
در این فرقه که پایه و اساس آن بر فریب و نیرنگ استوار است مدعی است که علی اکبر از بحث خانواده، سرافراز بیرون آمد. باید گفت شما با تهدید و ارعاب کاری کردید که کسی جرات نداشت اسم خانواده را بر زبان بیاورد چه رسد که بگوید ملاقات می خواهم. شما همه را مجبور به نوشتن کلمات و جملاتی علیه خانواده می کردید و اگر کسی سر باز می زد باید صد مارک را تحمل می کرد و نشستهای خاص خودش را به همراه داشت چون من درگیر همین داستان خانواده بودم.
علی اکبر کلاته هیچ وقت نگفت که انقلاب درونی شما را قبول دارد و در دیدارها می گفت که خسته شدم و از مدتها بود که می خواست فرقه را ترک کند ولی همیشه این سران فرقه بودند به اشکال مختلف او را فریب و از جدا شدن باز می داشتند.
شکی وجود ندارد که «علی اکبر» هم زیر فشارهای طاقت فرسای فرقه جان باخته و روزی همه پرونده ها باز خواهد شد.
علی هاجری
عضو جدا شده از فرقه رجوی در آلبانی
انتهای پیام / نجات یافتگان در آلبانی