شما که اینقدر از آموزشهای خود داده برآشفته شدید آیا انکار میکنید که پایهایترین و اساسیترین آموزشهای درون فرقه رزم انفرادی، تکاوری و رزم گروه و انواع آموزشهای مخرب کنترل ذهن بود.
آموزشهایی که اجباری بود و اکثراً از بدو ورود دورههای تکاوری و رزم انفرادی و گروه و اغلب سلاحهای سبک و سنگین را میگذراندند. بعد از سقوط صدام و خلع سلاح هم علی رغم نبودن سلاح اکثر آموزشهای فوق بهصورت تئوری ادامه داشت و البته آموزشهای تکاوری رواج بیشتری یافت.آموزش حمله و کشتن با سلاح سرد و چاقو یعنی همان آموزشهای بریدن گلو، درآوردن چشم و شکستن دست مگر جز لاینفک آموزشهای تکاوری و رزم انفرادی و شرایط سخت نبود. چگونه است که علایق و تمایلات نهادینهشده در ذات تروریست پرور خود را انکار میکنید.
کمپهای زندان گونه را چگونه انکار میکنید. من و تمام ساکنان کمپهای مختلف فرقه بهخوبی به یاد داریم که چگونه سالها در این کمپها زندانی بودیم و اجازه خروج نداشتیم حتی در هر قسمتی که موسوم به مقرهای مختلف بود نیز بدون اجازهنامههای کتبی رئیس بخش اجازه خروج نداشتیم چه رسد به رفتن به شهر و یا سایر محلها. بعضاً افراد ممکن بود سالی یکبار برای رفتن به پزشک تخصصی جهت مداوا همراه با اسکورت و به پا اجازه مییافتند ترددی به شهر داشته باشند که بعدها نیز تصمیم گرفتند پزشکان را به کمپ ببرند و همان ترددهای محدود هم تعطیل شدند. بسیاری از افرادی که سالها در عراق و کمپ اشرف بودند. بعضاً ده تا پانزده سال بود که پا به خارج کمپ نگذاشته بودند. بعد از اخراج فرقه از عراق به آلبانی هم حضور در شهر و آپارتمان را تحمل نکردید و با ساختن قرارگاهی با ساختار نظامی و امنیتی دوباره به بیابان کوچ کردید. چرا بازهم واقعیات را انکار میکنید.
به نظر من شما باید بیشتر خوشحال باشید که حقایق بیشتری از ظلم و جنایت و خیانتهای شما در نشریه مذکور برملا نشد.
آیا در طی بیست سی سال ایجاد کمپهای نظامی، اجازه دسترسی آزادانه به اطلاعات و منابع خبری و امکانات ارتباطات را به اعضا دادید. آیا اجازه ملاقات به خانوادهها و بستگان دادید یا آنها را منع کردید.
آیا بهصورت روزانه و با انجام جلسات مکرر مغزشویی تفتیش عقاید نمیکردید. آیا ما مجبور نبودیم روزانه و هفتگی دهها صفحه ازآنچه در طی روز و شب فکر میکردیم بنویسم و در جمعهای صد نفر به بالا بخوانیم. آیا هرروز و هر هفته به اسم جلسات عملیات جاری و نشست دیگ مورد ضرب و شتم فیزیکی و شکنجه روحی نبودیم.
آیا علیرغم ۱۸ ساعت کار روزانه، ما را تنبل و بیکاره و بیناموس و خائن و مفتخور خطاب نمیکردید.
آیا نمیگفتید درخواست عملیات انتحاری بنویسید. درخواست خودسوزی بنویسید. مریم خانم قجر! آیا ۲۳ نفر را در سال ۱۳۸۲ به خاطر دو هفته زندانی شدن به آتش نکشید و مجبور به خودسوزی نکرد؟
آیا در تعالیم فرقه، فدا کردن جان اعضا برای رهبر نبود. پس فرمول خون و نفس چه بود. مگر ماهها و سالها آموزش فرقه این نبود: خون شما متعلق به رهبر (مسعود رجوی) است و نفس شما (هر آنچه در فکر و ذهن شماست) متعلق به مریم قجر است؛ و آیا یکی از ارکان اصلی فرقه اعتراف گیری و جستجوی عقاید نبود؟
آیا صدها زن نگونبخت را مثله و عقیم نکردید. آیا همه زنها را از زندگی طبیعی، مادر شدن و ازدواج محروم نکردید. بچههای آنها را در بدر و آواره نکردید و نگفتید زن و مرد باید رجوی خائن را بپرستید و به او عشق بورزید!
آیا صدها عضو بختبرگشته را از زندگی طبیعی خارج نکردید و همه را بی خانواده و زندگی نکردید.
حال این چرندیات و برآشفته شدن برای چیست. جز آنکه میخواهید هر غلطی که میتوانید در خفا و پنهان انجام دهید و در آشکار چهره بزککردهای از خود به نمایش بگذارید تا بازهم بتوانید تعدادی از جوانان و افراد ناآگاه را به خدمت اهداف و امیال پلید خود درآورید.
این برآشفتگی و حملات را همه را به حیرت وامیدارد که این دیگر چگونه فرقه و سکت عجیبوغریبی است؛ که تحمل انتشار یک مقاله علیه خود در یک مجله معتبر را ندارد و بلافاصله خبرنگاران و رسانه های خبری را که در دنیا مورد احترام هستند ، دیکتاتور و مزدور و مأمور می خواند و مضحک تر فرقه ای که مدعی تشکیل حکومت آزاد است ، تاب تحمل یک نقد و پژوهش را هم از این نشریات ندارد.
و به نظر من دلیل اصلی این حملات عصبی به وحشت افتادن، جلوگیری از افشای حقایق بیشتر است.
بدانید که بهحکم وظیفه اخلاقی و وجدانی، اکثر جداشدگان ازجمله من در این کارزار از پای نخواهیم نشست و هرچقدر بتوانیم به افشای حقایق خواهیم پرداخت تا روزی که تمامی خیانتها و جفای شما به مردم و جوانان شریف این ملت برملا شود.
مریم سنجابی
جزئیات منتشر نشده از ورود «اشپیگل» به افشاگری علیه فرقه رجوی/۱
انتهای پیام / فراق