با این تفکر ارتجاعی ، کماکان فرزند ناخلف خلق باقی میمانی!
آقای مصطفی بهشتی ، جوان دیگر ازمعدود جوان های این مرزو بوم است که فکر کرده علی آباد هم شهری است و شق القمر نموده که درعصر بیداری روزافزون مردم ، افتخار پیوستن؟! به سازمان مجاهدین خلقی را داشته که درزمان این تصمیم گیری او؟! – که صدالبته جنبه های ناآگاهانه ی تفکرات اش در این تصمیم گیری اش نقش بیشتر داشته تا ندای عقل سلیم – تقریبا قسمت کنده شده ی لایه ی قرمز رویی سازمان از بین رفته بوده و داخل سفید آن (تربچه ی پوک) روشن شده بود!
با این مشخصات است که این هموطن مایل و یا مجبور به نوشتن مقاله ای شده که قبل ازهر چیز ناآگاهی او ازاینکه جهان به کدام سو می رود را بنمایش گذاشته ، چنانکه از تیتر یا عنوان نوشته اش معلوم است:
“سازمانم را با هیچ چیز در این دنیا عوض نمیکنم مصطفی بهشتی (میلاد) “- من مجاهد خلق و اشرفی تمام عیار و فرزند خلق قهرمان ایران مصطفی بهشتی (میلاد) هستم که با افتخار و سربلندی باید بگویم که نزدیک به ۱۴سال است که لباس رزم و شرف را در برابر این رژیم ضد بشری بر تن کرده ام تا ضحاک ماردوش زمان و پدرخوانده تروریسم و بنیادگرایی را از ریش و ریشه برکنم، بله هر جا که کلمه ممنوعه مجاهد خلق بر زبان آورده می شود باید انتظار این را داشت که بلندگوهای ارتش سست عنصر و از پای درآمده ولایت فقیه حنجره های خود را پاره کنند تا درمانی برای سرپا ماندن این ضحاک باشند “.
اگر عملکرد سازمان را میپذیری که نوشته ات هم اینرا نشان میدهد، درجرگه ی فرزندان ناخلف “خلق قهرمان ایران” قرارداری و چرا؟
تو و مشابهین ات خودرا گرفتار قلعه اشرف و لیبرتی کرده و با وجود نداشتن ارتباط با دنیای خارج، منشا چه خدمات خیری میتوانستی برای خدا وخلق خدا باشی؟ شما هموطن بیچاره ام با قلعه ای کردن خود ، خود را از حَیًزانتفاع انداخته اید؟!
رزم و شرف در مقابل متضادها و مشابهین خود معنی میدهد و تو فرصت این مقایسه را بخاطر دوری از عقاید و نظرات مختلف از دست داده ای و اگر فکر میکنی که رزمیده ای ، این عمل در ذهن به اسیر گرفته ات وجود داشته ولاغیر!
تو درچنبره ی مغزشویی های دستگاه انگیزیسیون مسعود رجوی چه اختیاراتی درمورد فکر کردن داشته ای که بخواهی تراوشات و فرامین این ذهن تسخیر شده را مبارزه نام بگذاری؟!
به تروریزم و مخصوصا پدر و بانی آن که می رسیم، باید گفت که با وجود داشتن زوایای درخور توجه با عملکردهای جمهوری اسلامی، هرگز باین نتیجه نرسیده ام که این رژیم پدرخوانده ی تروریزم است.
عمر ترور و تروریزم صدهها بار بیشتر از عمرجمهوری اسلامی است و بنیادگرایی مسلط حی و حاضر از نوع تکفیری بوده و طبعا ارتباطی با ایران نمیتواند داشته باشد که بلکه برضد آنست! برپایی و نشونمای این بنیادگرایی را در معبودان رهبران خود وبطریق اولی درمعبودان خودتان جستجو کنید تا راه دراز وخسته کننده ای نرفته باشید!
با این توضیح که مجاهد خلقی وجود ندارد که با شنیدن این نام متعلق به دهه های ۴۰ و۵۰ لرزه ای براندام کسی بیافتد و یا زنگاری ازدل کس دیگری پاک کند.
تشکیلات عملا موجود شما ازهرلحاظ – عملی و نظری- نمونه ی بارز یک سکتاریزم راست گرایانه ، دستگاه مافیایی عمل کننده برضد منافع ملی ایران وهرآنچه که بشریت ترقی خواه نام دارد ، میباشد!
مادران و خواهران خواهان دیدار و ملاقات با برادران و عزیزان تحت اسارتشان در کمپ لیبرتی هستند
این جوان بیخبر ومغزشوئی شده ، با نشان دادن اینکه درمواقع مقتضی ، ندانستن هم حظی برای خود و صاحب این اندیشه دارد، به سخنان خود چنین ادامه میدهد:
“قبل از هر چیز باید به مجاهدت خودم و مبارزه ای که برای رهایی خلق در زنجیرم که در این برهه از تاریخ انتخاب کرده ام افتخار کنم و با پشتوانه خون ۱۲۰هزار شهید راه آزادی مسیرم را با تمامی فراز و نشیب هایش ادامه بدهم. رژیم درمانده که فکر می کرد در عراق و سوریه و حالا در یمن پیروزی های پی در پی به دست می آورد و مدال قهرمانی را بر گردن خود و اراذل و اوباش و دم و دمبالچه هایش می اندازد و منطقه را فتح می کند و با رسیدن به بمب اتمی پادشاه کره خاکی زمین می شود. حالا در گرداب سرنگونی دست از پا درازتر برگشته است و طوفان قاطعیت وعزم و اراده مردم منطقه ضربات سنگینی بر آرزوهایش وارد کردند “.
افتخار کردن چیزی است که به سختی میتوان جلوی آنرا گرفت ولی مسئله این است که یا ساده تشریف داری و یا ازموضوع ساده ای بنام ارزش مکانی ارقام اطلاع نداری ومانند اغلب هم دردها وهم زنجیرهایت، متوجه صفرهایی که جلوی عدد ۱۲ گذاشته ای نیستی و بطور ساده همان رقم دلخواه مسعود را بلغور میکنی، رقمی که ابدا دردنیای آمار و… محک نخورده ودرستی اش تایید نشده است!
درهر صورت پیوستن شما به این باند تبهکار و مخفی شدن درقلعه ای که صدایی جز صدای مسعود رجوی و پادوهای او را نمی شنوید و وجود وعدم وجودتان درقلعه ها، چیزی بر آگاهی و آزادی و سعادت مردم نمی افزاید و حتی پرکاهی را از بار سنگین سوار شده بردوش آنها برنمیدارد!
به مسائل اتمی و ارتباط آن با رژیم که می رسیم، باید گفت که ساختن بمب که ازنظر شما ضامن بقای رژیم بود ازقبل منتفی بوده و حالا منتفی تر شده است و با این حساب آیا طبیعی نیست که شما با مشخصاتی که از خود ارائه داده اید، لواپس نباشید؟!
مجددا میخوانیم:
“ در شهریور سال ۱۳۸۰ در یک هماهنگی از قبل با برادرم [مجاهد شهید مرتضی بهشتی] تصمیم به خروج از ایران را گرفتیم اما بهانه و محملم برای خانواده، کار کردن در اروپا بود ولی مقصدی که برادرم به من گفته بود جای دیگری بود جایی که تمام آرزوهای ما دو نفر در همانجا گره می خورد، یک شب برادرم به من گفت فردا خانه ما برو و در داخل کمد پشت قاب عکس را باز کن یک چیزی گذاشته ام و آنرا بخوان و من فردا به ترکیه خواهم رفت و بعد منتظر خواهم ماند. من هم همین قرار را انجام دادم و منتظر ماندم. بعد از چند روز مرا از طریق پیک سازمان مجاهدین به اشرف آورد “.
پس خروج ایشان و برادرشان که متاسفانه دچار زیاده خواهی های رجوی شده و در مقاومت در برابر پلیس کشور صاحب خانه ، جان خود را از دست داده ، دروهله ی اول بخاطر کسب پناهندگی در اروپا بوده و چنانکه مرسوم است، برای تهیه ی مدارک و سوابق لازم میبایست زمان کوتاهی؟! مهمان رجوی؟! در اشرف میشدند که مانند دیگران، کارشان بدین صورت درآمده است!
شرح حال غم انگیز برادرش را از زبان ایشان میخوانیم:
” این عکس یادگاری عید ۱۳۹۰، آخرین دیدارم با برادرم مجاهد شهید مرتضی در پارک اشرف چند روز قبل از ۱۹ فروردین و شهادت وی است که چند ثانیه قبل از گرفتن عکس یادگاری به شوخی به او گفتم دوست دارم همیشه با هم باشیم و با هم در سازمان با خواهر مریم و برادر مسعود بمانیم. هر بار که به دیدار او می رفتم … اگر چه من و تو با هم برادر هستیم اما من و تو به خانواده بزرگتری که مجاهدین هستند تعلق داریم … مهربانی وعشق وعلاقه ای که او به مجاهدان کنار دستی اش داشت همیشه زبانزد همه دوستان و مجاهدان کنار دستی اش بود. و در روز ۱۹ فروردین هم با دادن خون پاکش به عهد خود با خدا و خلق قهرمانش وفادار ماند “.
برادر و هموطن عزیزم!
برادرت که قربانی جنون جاه طلبی و زیاده خواهی رجوی شد، تنها حرفهای کلیشه ای رجوی را برای تو زده که شق القمری درکار نبوده و ما که درداخل این مناسبات کثیف نیستیم، کرارا این حرف ها را شنیده وبا توجه به عملکرد عینی رهبری سازمان ومشاهده ی تناقض بزرگ درتئوری وعمل، باین شعارها وقعی نگذاشتیم ! چرا که مطالعه ی مختصری داشتیم ومیدانستیم که هر سازمانی با برنامه های روشن ومناسبات داخلی اش ودوستان ودشمنان جهانی اش شناخته میشود وچون این شعارها را مخالف کارکرد عملی آن دیدیم، برایش تره هم خرد نکردیم!!
پس شما هم لطف کنید و کم عقلی وبی تجربگی و یا آرزوی سکونت مجانی دراروپا را بحساب خدا و ” خلق قهرمان” نگذارید!
درهرصورت شما کاملا مجازید که اسیر شدن دراین روابط را برای خود مایه ی فخر و یاسبب ننگ بدانید!
دراین قسمت از سخنان آقای بهشتی، چیزی جز اهدای دستمال یزدی به خانم رجوی بچشم نمیخورد که نادیده اش گرفته وبه سراغ بقیه ی مطلب می رویم:
” برای اطلاع عموم هموطنانم، برادر مسعود قبل و بعد از عید، در ابتدای سال سرنوشت (۱۳۹۰)، ابلاغیه داده و ۳ گزینه را در مقابل یکایک ما قرار داده بود تا اگر میخواهیم، میتوانیم برویم و اگر میرزمیم و میجنگیم، جانانه بجنگیم. و ما همگی به گزینه تسلیم … زیرا بیش از ۳دهه است که گناه بزرگی مرتکب شدهایم و از آن دست برنمیداریم. این گناه همان مبارزه برای آزادی و برای سرنگونی رژیم ولایت فقیه است. اما ما باز هم میگوییم به این گناه بزرگ افتخار میکنیم. بله ما به مبارزه برای آزادی مردم ایران افتخار میکنیم و آن را تا پیروزی ادامه خواهیم داد “.
دروغ چرا میگویید برادر عزیز؟ به چه کسی اجازه داده شد که تشکیلات را ترک کند؟
زندگی توام با بطالت واطاعت شما از رجوی در کمپ لیبرتی، چه ربطی به آزادی دارد وچرا باید ومیتواند رژیم را سرنگون کند؟
ماها که گاها حرفی دراین مورد می زنیم ، بخاطر آنست که نگذاریم که جان خود را به این مفتی ازدست بدهید وگرنه دلواپسی ای ازاینکه شما خواهید توانست رژیم را سرنگون بکنید ویا نکنید، نداریم!
دوباره به سراغ خانواده ها رفته شده ولکه زنی برعلیه آنها تکرار میشود:
” رژیم درمانده با نصب بلندگو و جنگ سفید هیتلری که در پشت درب اشرف براه انداخته بود می خواست همین عواطف را از مجاهدین و خانواده بزرگ مقاومت بگیرد اما باز هم سرش پس از سالها خرج کردن و استفاده از ماموران وزارت اطلاعات و جوجه های تازه بدنیا آمده از تخم وزارت بدنام اطلاعات به سنگ خورد. باز هم اشرف و مجاهدین پیروز و سربلند ماندند “.
رهبران شما بدون توجه به استغاثه ی خانواده هایی که اسیر یا اسیرانی در اشرف داشتن و میخواستند تا انها را ملاقات کنند ، کمک کرد تا نامشروع ترشان کند و موفق باین شد که اشرفی که قرارنبود با جنبیدن کوه ها هم تکانی نخورد، باین سادگی ازهم پاشیده شود!
این نتیجه ی مکافات مظالمی بود که رهبران شما درعرض دوسال بست نشینی خانواده ها برآنها روا داشت و نتوانست از پتانسیل بالای آنها برای جلوگیری از کشتار و… استفاده کند!
صحبت ازکدام سربلندی است که نصیب باند رجوی دراین معادلات شده؟ آیا موفقیت سهل وساده ی طرف مقابل در پاشاندن اشرف را بحساب خود میگذارید؟!
وباقی حرف های این هموطن که ارزش نقد وتحلیل بیشتری را ندارد!
بنا به شهادات و اذعان اعضای جدا شده ، سردمداران فرقه مجاهدین فاشیست هستند