با این مقدمات میپردازیم به بخشی از علل و ریشهیابی جنون رجوی به خشونت و ترور و جنگ …
رهبر منافقین با جدا کردن خود و اعضا و کوچ از جامعه با تشکیل سازمان فرقهای مصداق عینی برکه و مردابی شد که روزبهروز بیشتر راکد و فاسد شدند.
درزمانی که رشد و آگاهی مردم و دولتها بهجایی رسیده که از صدر تا ذیل موردانتقاد و نقد قرار میگیرند و انواع دورههای انتخاباتی برگزار میشود و راههای دانشپژوهی و مسالمتآمیز برای بیان اعتراضات موجود است نیازی به قهر و به خطر انداختن جان انسانها وجود ندارد.
حتی با نگاهی به رویکرد احزاب و اپوزیسیونهای سیاسی اکثر کشورها دریکی دو دهه اخیر میتوان وارد شدن قشر روشنفکر و مردم هر جامعه را به فاز نوین درک کرد.
بهعنوانمثال در همین حکومت فعلی ایران صدها روشنفکر و منتقد اعم از فرهنگی سیاسی و اقتصادی وجود دارد. و میتوانند با انواع و اقسام امکانات موجود از قبیل روزنامه و سایت و کانال خبری …. استدلالات ، مخالفتها و نظریههای خود را بیان نمایند و در مقابل آن نقد هم بشوند.
اما اقدامات خشونتآمیز و ساختار شکنانه منافقین را حتی در مواضع علنی و اجباری فرقه رجوی در مقاطعی شاهد نیستیم خصوصاً در مقاطعی که نیاز به نشان دادن چهره مصلح و مسالمتجو از خود دارند. مریم قجر اذعان میکند که ما به دنبال راهحل سوم هستیم ، اپوزیسیون دمکراتیک و صلحجو هستیم و علیرغم اسارت هزار زن موجود در فرقه در مواضع ویترینی رو به خبرنگاران و سناتورهای خارجی خود را مدافع حقوق زنان و آزادی عمل جلوه می نمایند با شکلی از مرام مسالمتآمیز و سیاسی و به شدت گذشته خود را پنهان میکنند. نمایندههای بیاختیار و دستچین شده نیز جرئت دفاع و حمایت از نیات و اعمال واقعی آنها را ندارند تا جایی که حسن نایب آقا در افاضات جدیدش ترورهای مسلحانه زمان شاه را مخفی و انکار نموده و اعلام میکند که سازمان مجاهدین در زمان شاه سیاست موازنه منفی داشته است !
حال شاهدید که چگونه در زیر فشار فاز نوین جامعه جهانی سازمان متحجر و پوسیدهای که تاروپودش با خشونت و اعمال قهرآمیز و دیکتاتوری تنیده شده در علن با فرهنگ دوگانه در مجامع اروپایی خودش را معتقد به راهحل سیاسی و غیر خشونتآمیز و متکی بر آرا مردم جا میزند.
دقیقاً برعکس آن زمانی که میخواهد نیات و آرزوهای بهگلنشسته را بازهم بیان کند راهحلها و سخنها و مواضع تماماً قهر و خشونت و ترور است به همین دلیل از زبان رجوی اعلام تشکیل کانون شورشی و برپایی اعمال خشونتآمیز … اعلام میشود و با این جسارت و وقاحت به دروغگویی میپردازند.
باکمی پژوهش میتوان متوجه شد رجوی دانشآموخته نیمقرن پیش است که پس از زندهبهگور کردن خود و اعضای سازمان ، راه هرگونه تغییر، آگاهی و آموزش و بینش جدید را بر خود و پیروانش برای همیشه بست.
اگر به یاد داشته باشیم در همان اوایل دهه ۶۰ سازمان چریکهای فدایی خلق باکمی بینش سیاسی و تعقل به این نتیجه رسیدند که مبارزات مسلحانه و درگیر شدن فایدهای ندارد و به دو گروه بزرگ اکثریت و اقلیت تقسیم شدند. اکثریتی که مبارزات مسلحانه و بهزعم خودشان جدا شدن از مردم را نفی کردند و البته درگذر تاریخ هر دو گروه اکثریت و اقلیت کمکم محو شدند.
در درون سازمان منافقین اگرچه بهظاهر انشعابی صورت نگرفت ولی بهطور واقعی از درون شاهد خرد شدن و متلاشی شدن آن بودیم طوری که در چند سال اخیر بیش از صد تن از اعضای ردهبالا و اعضا شورای رهبری و حدود چند صد تن از اعضای دیگر از آن جدا شدند و به افشای گسترده روابط فرقهای ، عقبماندگی و روابط فاسد و فاشیستی رهبر گروه پرداختند و دچار بلایی بدتر از انشعاب شد. و به فروپاشی تاریخی محکوم گردید.
اما رجوی و دست آموخته وی مریم قجر و محدودی از سران ردهبالای این سازمان چون محمد محدثین، ابریشم چی و داوری، احمد برائی، توحیدی ، عطایی و طالقانی عقاید باطنی آنها بر پایه آموزش خشونت همانا ترور ، عمل مسلحانه و کشتار بناشده است. البته اگر دقیقتر بیان شود بنا بر مشاهدات متأسفانه در طی سی سال گذشته نامبردگان فوق یا در اثر القائات و فشار روانی رجوی جرئت هیچگونه اظهارنظر فردی خلاف نظریات او را نداشتند و یا اگر صحبتی هم منتسب به خود داشتند از ترس از دست دادن رتبه و موقعیتسازمانی فقط در مجیز و حمایت از رجوی و مواضعش بود.
و او تنها یکهتاز میدان و پیشبرد برد خط سازمان در مسیر خشونت ، خونریزی و قهر بوده و هست.
و هیچگاه دست از پیامها و عقاید بیرحمانه و خشونتطلبانه برنداشته و نمیدارد. زیرا با عقبماندگی نیمقرن همراه با خودشیفتگی و عقدههای حقارت و حس برتریطلبی و حماقت بیپایان روبروست.
او یکبار اعضای بیتجربه و بیگناهش را در سال ۶۰ رها نموده و با دستور به عملیات مسلحانه و برانگیختن هواداران بسیاری را به کشتن داد و خودش به پاریس فرار نمود و وبعنوان رهبر فقط جان خویش را نجات داده و در ساحل امن مجدداً ازدواج نموده و تشکیل خانواده داد.
او بود که تا سال ۶۲ با پافشاری و اصرار بیش از ۹۰ درصد اعضایش را در ایران به کشتن داد
و او بود که بازهم در سال ۱۳۶۵ اصرار به ادامه خط مسلحانه داشت و باقیمانده نیروهایش را به عراق فراخواند و با کمک دولت خارجی و حملهکننده به ایران تشکیل سازمان نظامی داد.
او بود که بازهم بیش از ، ۷۰، ۶۰ درصد اعضایش را در جنگ پر حماقت موسوم به فروغ جاویدان در برهه ۶۷ به کشتن داد و باعث شد دو نیروی ایرانی روبروی هم قرار بگیرند.
و بازهم او بود که در دهه ۷۰ و ۸۰ کف بر لب آورده و فرمان به خشونت کشیدن اعتراضات مدنی را میداد. و پشت سرهم پیامهای داخلی به اعضا در کمپ میداد و آنها را توبیخ میکرد که چرا از پیامهای قهرآمیز من گلهدارید و همه را متهم به سازش و ترس میکرد و به دنبال به خاک و خون کشیدن تمام اعتراضات صنفی و سیاسی است و جان انسانها ذرهای برایش اهمیت ندارد.
در پیروی از همین سنت حرام و متحجر است که در چند سال اخیر این مردک حقیر و بیچاره که دیگر چیزی در آستین ندارد و مطرود دنیا و آخرت شده پیامهای منتسب به او ، یا شاخوشانه کشیدن برای رهایی یافتگان از فرقه است و یا ادامه آرزوهای براندازی و رؤیای سرنگونی.
ریشه دستور به تشکیل کانونهای شورشی و حمله و اقدامات مسلحانه فقط در کودنی و خوی دیکتاتوری و خودشیفتگی این رهبر عقبمانده تاریخی است.
هماکنون در این مقطع تاریخی از نسل جوان گرفته و تا روشنفکر و بازاری و دانشجو در معرض آخرین اطلاعات و اخبار روز قرار دارند و زیر بار تسلط فرقه و رهبران دیکتاتور نخواهند رفت.
و البته تنها ابزاری که برای این فرقه ضد دین و ضد انسانیت و آزادی باقیمانده استفاده از پول و امکانات گسترده دولتهای ضد ایران و ایرانی است. دولتهایی که یا آشکارا بهمانند عربستان از آنان حمایت میکنند یا مخفیانه چون اسرائیل در یک خط و مسیر بهپیش میروند.
هماکنون مردم ایران بسیار گستردهتر و با علم آگاهی بیشتری از نیات شوم این فرقه و مخصوصاً سرکردگان اصلی ان آشنا شده و بیزاری میجویند و کمتر فریب میخورند.
با امید روزافزون به آگاهی بیشتر جامعه و پرهیز از افتادن جوانان به دام فرقهها.
یادداشت از: مریم سنجابی
نگاهی به نیم قرن عقب ماندگی تاریخی فرقه رجوی و دستورتشکیل کانون های شورشی: آزادی به شرط اسارت / ۱
انتهای پیام / فراق