- کد خبر : 1821
- 29 مارس 2015 - 8:17
-
ابر فرقه – قسمت پنجم
High cult
نگاهی اجمالی به تاریخچۀ سازمان مجاهدین خلق ایران
(در پادگانهایش در عراق و قلعۀ اشرف)
با نگاهی به کتاب “فرقه ها در میان ما”
نوشتۀ: خانم مارگارت تالر سینگر استاد دانشگاه برکلی آمریکا
ترجمه: مهندس ابراهیم خدابنده
نگارش: مهندس محمّدرضا مبیّن – (با تجربه ۱۰ سال حضور در فرقۀ مخرب رجوی)
دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی عمران
در حال حاضر مهندس یک پروژه ساختمانی است
عضو انجمن نجات استان آذربایجان شرقی
***
فرقۀ مجاهدین برای جذب نیروهایش حول موضوعات زیر مانور کرده است:
دسته اول- برای جذب سراغ افرادی می رود که در یک نقطه از زندگی آسیب پذیری سیاسی داشتند مثلاً فرد مورد نظر زندانی آزاد شده سیاسی بوده، و یا در خانواده شان یک فرد سیاسی یا زندانی بوده است.
دسته دوم – افرادی غمگین و سرخورده بوده و در زندگی شان همواره در جستجوی یک دست نوازشگر و محبت کننده بودند.
دسته سوم- شامل کسانی می شود که به لحاظ اجتماعی بحران فقدان هویت داشتند و شدیداً به این نیاز داشتند که به آنها شخصیت و هویت داده شود و بشنوند که کیستند؟ برای مثال مرگ ناگهانی در فامیل، بازماندن از ورود به دانشگاه یا برنامه آموزشی دلخواه یا شکست در عشق یا بحران های جنسی و شغلی مربوط به سن و سال می تواند جزئی از دلایل دسته سوم شمرده شود.
دسته چهارم- شامل تمامی طبقات اجتماعی می شود که ناخواسته و بعضاً خواسته به تور تهاجم عضوگیری فرقه گرفتار آمدند. که تمامی افراد این گروهها از طیف جوانان فاقد تجربۀ اجتماعی کافی و البته افرادی با قلب پاک، خیر خواه، صادق، آماده برای فداکاری بخاطر دیگران، و خلاصه انسانهایی هستند که قابل احترام و ستایش می باشند. و اکثراً حاضر شدند به خاطر دیگران از همه چیز خودشان دست بشویند.
بحث های ایدئولوژیک اغلب در فرقه ها ابزاریست در دستان رهبر فرقه که توسط آن، اعضا را با خود می کشاند.
ایدئولوژی شمشیری دو لبه است، چسبی است که اعضای گروه را به هم متصل می کند و ابزاری است که رهبر برای رسیدن به اهدافش از آن سوء استفاده می کند.
برای فهم یک فرقه باید ساختار و عملکرد آن را و نه اعتقادات ادعائی شان را مطالعه کنیم. چیزی که فرقه ها را نگران کننده و آسیب رسان می کند روش های بازسازی فکری آنهاست. که در جای آن باین بحث خواهیم پرداخت.
اغلب افراد عادی جامعه مدعی می شوند که
“من هیچ وقت مورد سوء استفاده فرقه قرار نمی گیرم.”
“و هیچ کس نمی تواند مرا وادار با انجام چنان کارهایی بکند”
همانطوریکه اغلب سربازان اعتقاد دارند که گلوله تنها به دیگران اصابت می کند !
می گویند: ” در مورد سایر افراد ممکن است مورد سوء استفاده قرار بگیرند ولی نه در مورد من”
افسانه “نه در مورد من” وکسانی که به آن عقیده دارند می گویند کسانی که پیوستند ضعیف النفس و بسادگی تحت نفوذ پذیری بوده اند، در حالیکه خود را قوی و نیرومند می دانند.
اگرچه همۀ ما میدانیم که “ذهن بشر نرم و نفوذ پذیر است”
ولی اغلب ما مدافعانه و مغرورانه مدعی می شویم که : تنها افراد دیوانه، احمق و نیازمند، به فرقه ها می پیوندند، هیچ کس نمی تواند مرا وادار کند تا خود کشی کنم یا بچه هایم را کتک بزنم یا همسرم را به رهبر فرقه تقدیم کنم، هیچ کس نمی تواند هیچ وقت با تبلیغات مرا به چنین چیزهایی بکشاند.!!!
ولی می خواهم به آرامی بآنها بگویم: می خواهی شرط ببندی؟
اغلب مردم فکر می کنند در فرقه ها افرادی با هیکلی بزرگ که چکمه های گروه ضربت را پوشیده، تفنگی به سمت سر مردم نشانه رفته و آنها را مجبور می کنند تا عقایدشان را عوض کنند. شخصیت شان را تغییر دهند و ایدئولوژی جدید را بپذیرند!
از جایگاه “نه در مورد من” پایین بیایید و تجربه های کسان دیگر را که عمر خود را در این راه از دست دادند بشنوید و گوش کنید. شاید همین الان شما درگیر فرقه ای هستید و خود خبر ندارید! من که سالها بعد متوجه شدم در فرقه ای بودم و خبر نداشتم. همین قدر باید بدانیم که در جهان کشوری وجود ندارد که در آن فرقه ای پدید نیامده باشد!
علیرغم داستانهایی که گفته می شود مردم معمولی به فرقه ها جذب نمی شوند، طی سالیان روشن شده است که هرکسی مستعد گول خوردن توسط این اربابان سوء استفاده گری است.
در حقیقت، اکثر نوجوانان و بزرگسالان در فرقه ها، برآمده از طبقۀ متوسط، نسبتاً تحصیلکرده و بدون مشکل جدی تا قبل از جذب شدن بوده اند.
تحقیقات نشان می دهد که تقریباً دو سوم کسانی که به فرقه ها پیوسته اند از خانواده هایی با روابط معمولی آمده اند و در زمانی که به فرقه پیوسته اند رفتار متناسب با سنشان را داشته اند.
فرقه ها راه حل های فوری، ساده و متمرکز در برابر مشکلات سیاسی و اجتماعی ارائه می دهند.
تعدادی از افراد در اجتماع از خانواده قطع و به حال خود رها شدند و هیچ سازمان یا ارگانی با بودجه دولتی در صدد جذب این جوانان نیست، این افراد همچنین فاقد اعتماد به نفس و قدرت لازم برای تصمیم گیری هستند. این پس زمینۀ خانوادگی و اجتماعی آنها را در برابر عضوگیری فرقه ها مستعد می کند.
زمانی هم فرد احساس می کند در برابر تعدد تصمیماتی که باید بگیرد، خرد شده است. تناقض زندگی و جامعه، پیچیدگی جهان، و تعداد تضادهایی که در رابطه با وجوه بسیار زندگی روزمره با آن روبروست در مقابلش ظاهر گردیده است.
هر کسی هر آنچه را خودش فکر می کند، می بیند، چیز نسبی است، درست و غلط مطلقی به آن صورت وجود ندارد. درغیر این صورت عموماً زندگی بی ثمر و بی معنا می شود.
ادامه دارد…
ابر فرقه – قسمت ششم
High cult
نگاهی اجمالی به تاریخچۀ سازمان مجاهدین خلق ایران
(در پادگانهایش در عراق و قلعۀ اشرف)
با نگاهی به کتاب “فرقه ها در میان ما”
نوشتۀ: خانم مارگارت تالر سینگر استاد دانشگاه برکلی آمریکا
ترجمه: مهندس ابراهیم خدابنده
نگارش: مهندس محمّدرضا مبیّن – (با تجربه ۱۰ سال حضور در فرقۀ مخرب رجوی)
دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی عمران
در حال حاضر مهندس یک پروژه ساختمانی است
عضو انجمن نجات استان آذربایجان شرقی
افراد به دنبال یک هدفمندی، معنی گرایی، راهی برای پیمودن و جوابی منطقی برای هر سؤال و توافق در خصوص همه چیز برسر خوب یا بد بودن، عاقبت خود را در دام رهبران فرقه گرفتار می بینند که با یک قاطعیت و جذابیت خاصی آنها را گرفتار کرده است.
زمانیکه اعتقادات درونی افراد، با اعتقاداتی که در مدرسه، جامعه و بیرون در برابرش قرار می گیرد فرد را دچار این تنش می کند که چه چیزی درست است؟
فرد احساس گم گشتگی و تنهایی می کند، نیازمند یافتن راهی برای سامان دادن به زندگی اش است و این نقطه ای است که بدون اقدامی برای یافتن راه حل، خود را در دام یک گروه گرفتار می بیند که ظاهرا راه کار های ساده و تضمین شده برای پیمودن پیشنهاد می کند.
اگر به دلایل قبلی و آنچه در زیر می آید به عنوان یک شرایط ناپایداری جامعه نگاه می کنید حتماً بدانید که زمینه ای مستعد برای عضوگیری های جدید در فرقه ها دارید:
بسیاری از افراد امروزه از سردرگمی، به ستوه آمدن از ظاهر سرد جامعه، خشونت بی منطق، بی خانمانی بی حد و مرز، فقدان معنویت، وضعیت همه گیر عدم احترام به بزرگتر، تعداد بسیار بالای بیکار و زیر خط فقر، نا امنی و غیر ثابت بودن بازار کار، عدم وجود ارتباطات خانوادگی، نقش تحکم آمیز متولیان مذاهب برحق، فقدان منطق حاکم بر برخورد با اجتماع رنج برده و خلاصه اینکه چیزی در فرهنگ صنعتی امروز نمی یابند تا به آن وصل شوند!
هر کسی در شرایط آسیب پذیر قرار می گیرد و خواهان وجود همدم و داشتن احساس معنویت می گردد و این کس می شود سوژه ای مناسب برای عضو گیری فرقه ها.
زمانی که در یک روابط شخصی معنادار، شغل، تحصیل یا برنامۀ آموزشی، یا سایر مشغولیت های عادی زندگی قرار نداریم، مستعد نفوذ فرقه ها در خود هستیم و آماده تر برای قبول هر پیشنهادی بدون فکر کردن نسبت باینکه ممکن است موضوعی پشت پرده باشد، هستیم.
هنگام عضوگیری در فرقه، کلمات طوری به کار گرفته می شوند که انگار گروه مربوطه صرفاً برای نفع شما بوجود آمده است.
اگر به زندگی در یک فرقه به صورت یک پروسه نگاه کنیم، پروسه ها بالا و پایین دارند و عمل پیوستن به یک فرقه در نتیجه یک روند اتفاق می افتد که توسط یک عضوگیر فرقه به جریان در می آید.
افراد عضوگیری شده در بدو ورود نمی دانند که به کجا می روند؟ و در خصوص طرح نهایی و محتوای گروهی که به آن می پیوندند نا آگاه هستند.
راهی که افراد بسیاری در فرقه ها نهایتاً به آن رسیده اند، قطعاً راهی نبوده است که ابتدا می اندیشیدند. بطور مثال خود من در بغداد سؤال کردم کجا می رویم هر بار جوابی محدود کننده و اینکه من نمی دانم و ….. را مطرح می کردند تا ما را به داخل پادگان اشرف بردند.
عموماً افراد به طور فعال و گول زننده برای پیوستن تحت فشار قرار گرفته اند و خیلی زود خود را در تور گروه گرفتار دیده اند و با آرامی از گذشته خود و خانواده شان بریده اند و تماماً وابسته به گروه شده اند.
دو پدیده شناخته شده اجتماعی “مفهوم دنیای عدالت” و “سرزنش کردن قربانی” می توانند به ما در فهم آنچه که در امور اجتماعی در رابطه با فرقه ها که با آن برخورد می کنیم کمک کنند.
پایه”مفهوم دنیای عدالت” به طور کلی بر وی این اعتقاد استوار شده که ” اگر فرد قوانین اجتماع را اطاعت نماید، هرگز اتفاق بدی برایش نخواهد افتاد” و قانون شکنان متقابلاً مجازات خواهند شد.
و می گویند: از آنجا که من در صورتی که قوانین را اطاعت کنم، در برابر شیطان وبخت بد مصون خواهم بود- چرا که ما در دنیای عدالت زندگی می کنیم- بنابراین، می توانم خود را از کسانی که قصد دارند به من صدمه بزنند، دور نمایم. آنهایی که بلایی بر سرشان می آید ، باید کسانی باشند که عمل بدی انجام داده اند.
و اما “سرزنش کردن قربانی” تقریباً واکنشی جهانی در برابر اتفاقی ناگوار در خصوص دیگران است. زنانی که مورد هتک حرمت قرار می گیرند اغلب خودشان ملامت می شوند، مردم می گویند: دامن قربانی کوتاه بود، بعد از ساعت ۱۰ شب بیرون بود یا در نزدیکی محلی بود که نمی باید باشد بنابراین گناه تجاوز به گردن خود اوست!
به همین ترتیب، وقتی فردی وارد فرقه ای می شود تمایل جامعه این است که بگویند قطعاً خودش ایرادی داشته است. می بایستی نوعی شکاف واشکال شخصیتی در وجود او بوده باشد وگرنه به چنین گروهی نمی پیوست . واکنش اکثریت قریب به اتفاق عمومی این است که: تقصیر خودش بود، خودش دنبال همان چیزی بود که بر سرش آمد.
متقابلاً ما نیز تمایلی برای سرزنش خانواده ها و بستگان داریم و می گوئیم آنها نیز به نوعی مقصر بوده اند و گرنه فرزند آنها به هیچ وجه به یک فرقه نمی پیوست.
چند نفر از فامیل به مادر من زمانی که در فرقه بودم و هنوز پس از ۷ سال کسی از محل من نتوانسته بود سراغی پیدا کند، گفته بودند که اعمال خودت را نگاه کن و ببین چه کار کردی که چنین بلائی دامانت را گرفته است ؟!
ادامه دارد
لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=1821