سالگرد مرگ مرضیه نزدیک است. او یکی از خواننده های ایرانی قدیمی و مشهوری بود که در طی نیم قرن به همراه استادانی چون خالقی، صبا، محجوبی و رهی معیری، موسیقی اصیل ایرانی را روح و رنگ دیگری بخشید و صدای زیبا و جادویی او چند دهه نوازش گر روح ایرانیان بوده است.
مرضیه در سال ۱۳۷۳ بدون شناخت از ماهیت فریب کارانه منافقین و مناسبات فرقه ای متاسفانه به آنها پیوست و بعدها به عراق و قرارگاه اشرف نقل مکان نمود. به یاد دارم که مسعود رجوی در نشستی می گفت که مرضیه برای او سلاحی جهت پیشبرد خط سازمان است و اینکه با حضور مرضیه، توپخانه تبلیغاتی و هنری سازمان و ارتش آزادیبخش از هر زمان دیگری موثرتر گشته است. یعنی از همان ابتدا از دید رجوی ، مرضیه نه به خاطر شخصیت و یا هنر سرشارش ، بلکه به مثابه ابزاری می نمود که در راستای خط رجوی می باید مورد استفاده قرار می گرفت.
جالب اینکه چه قبل از پیوستن مرضیه و چه پس از آن، همواره پخش یا گوش دادن به ترانه های عاشقانه مرضیه – بمانند بسیاری دیگر از خواننده ها – در فرقه ممنوع بود. در دوران همکاری با فرقه کارها و ترانه های مرضیه عمدتا دیگر حس و رنگ سابق را نداشتند و اکثرا در راستای سلاح و توپخانه مورد نظر رجوی کوک شده بودند و دیگر کمتر نشانی از آن روح عاشقانه و جادویی مرضیه در ترانه هایش وجود داشت.
باز به یاد دارم که روزی سران فرقه را برای نشستی از مقرها و قرارگاه های مختلف به قرارگاه بدیع که آن زمان مقر مسعود و مریم رجوی بود فراخواندند. عصرهمان روز، نشست با حضور مسعود و مریم رجوی برگزار شد که در آن گفته شد مرضیه در یک درخواست کتبی خواستار ماندن در سازمان و در عراق شده است و نامه مرضیه در حضور خود وی خوانده شد. مهدی ابریشمچی تحت تاثیر این تصمیم مرضیه از وی ستایش تقدیر زیادی نمود ، که در واقع در مجاهدین یک خرق عادت و مرز شکنی بود چون چنین ستایشها و تعریف و تمجیدهایی انحصارا و تنها متوجه رجوی ها بوده و هست. در پایان همان شب در یک نشست جداگانه مریم رجوی ، مهدی ابریشمچی را به خاطر ستایشش از مرضیه زیر ضرب شدیدی برد و به او گفت که «هرم را چپه گرفته» و موضوع ، مرضیه و هنر وی نیست بلکه هدف ، رهبری مسعود و هر چه تیزتر و برجسته تر نمودن آن است و مهدی ابریشمچی به جای آن حرفها می بایست نقش رهبری مسعود را در پذیرفتن مرضیه برجسته می کرده تا هم مرضیه خوب بفهمد و هم بقیه در سالن نشست و یا به هنگام پخش بیرونی این نشست برای سایر اعضا، این موضوع خوب جا بیفتد. سپس، مهوش سپهری ، فهیمه اروانی و محمود عطایی نیز مهدی ابریشمچی را در همین رابطه مواخذه کردند تا بالاخره وی چند بار به اشتباه و خطای خود معترف شد.
پس هدف ، هنر و هنرمند یا مرضیه نیست ، بلکه هر چه تیزتر و برجسته تر کردن رهبری مسعود (رجوی) و کیش شخصیت مالیخولیایی او است. به همین خاطر نیز اگر نگاهی به معدود خواننده هایی که با فرقه همکاری داشته اند بیاندازید، خواهید دید که همگی حداقل یک ترانه یا سرود در وصف مسعود یا مریم رجوی خوانده اند یا اینکه در درون تشکیلات، چنین ترانه ای به آنها نسبت داده شده است.
هم چنین به یاد دارم که مسعود رجوی در نشست های درونی در مورد مرضیه بسیاری وقت ها با توهین و بی احترامی سخن گفته و او را مسخره می کرد و می گفت ما به او جا و مکان دادیم. حفاظت کردیم ، دوباره او را مشهور کردیم و او باشخصه کسی نیست و کنیز مریم رجوی است!
به سفارش مسعود رجوی، مرضیه در سالهای ۱۳۷۵ به بعد در سفرهای خود به اروپا و امریکا برای عضو گیری جوانان برای ارتش به اصطلاح آزادیبخش فرقه فعالیت کرد و تعدادی از جوانان و به ویژه بچه های اعضایی را که پس از انقلاب ایدئولوژیک به خارج عراق و دربدری فرستاده شده بودند را جذب و راهی عراق کرد که بسیاری از آنها بعد از فریبی که خورده بودند دسته دسته خارج شدند.
همکاری مرضیه با فرقه تا زمان جنگ امریکا و اشغال عراق تا ۲۰۰۳ کمابیش ادامه داشت. در این زمان او به فرانسه منتقل شد. اما دیگر خیلی کم از وی خبر می رسید و افراد در قرارگاه اشرف شروع به پرس و جو در مورد وی می کردند. حتی دیگر ترانه های معمول او نیز در سازمان پخش نمی شد و ارگان فرهنگی (ارگان سانسور فرهنگی در فرقه)، نیز ترانه های او را جمع آوری کرده بود. این شایعه بین بچه ها پا گرفته بود که مرضیه دیگر از فرقه جدا شده است. تا اینکه در یکی از نشستها از قول رجوی گفته شد که حکومت ایران، خانواده مرضیه را بسیج کرده و به پاریس فرستاده و به جان ما (یعنی فرقه) انداخته است.
باز سناریوی مالیخولیایی حکومت و خانواده ، اما این بار در مورد مرضیه و برای مصرف داخلی مطرح شد تا جماعت محصور در اشرف ببینند که این حکومت با این خانواده ها چه ها که نمی کند – حتی با مرضیه در آستانه ۸۰ سالگی ! یک سال بعد باز رجوی دریک نشست صوتی با صدای خودش گفت که ایران دختر مرضیه (هنگامه امینی) و نوه اش را برای پا پیچ ما به پاریس و نزد مرضیه فرستاد تا علیه مریم (رجوی) یک جنگ سیاسی راه اندازی کند.
انگار مرضیه نیز مانند سایر اعضا در اشرف ، محصور و محکوم فرقه رجوی بوده تا که در فرانسه نیز به دور از خانواده و دختر و نوه اش – که به گواهی همه به آنها بسیار عشق می ورزید – ایام پایانی عمر را سپری کند و این اصلا خوشایند رهبری فرقه نبود. باز جای خوشوقتی است چرا که اگر مرضیه به جای پاریس در اشرف می بود، بعد حتما می بایست برای اثبات تعهد و امضایش به رهبری رجوی، ابتدا یک مصاحبه فرمایشی تلویزیونی – ماهواره ای بر علیه خانواده خود انجام می داد و سپس در مراسم جنگ صد برابر و تشکیلاتی – ایدئولوژیک سنگسار کردن خانواده اش به همراه فرماندهانش شرکت می کرد.
سانسور فرهنگی – هنری در مجاهدین
جهت اطلاع خوانندگان عزیز توضیحات زیر را ضروری می دانم :
جو سانسور مطلق در تشکیلات فرقه رجوی در همه عرصه های فردی و جمعی همواره وجود داشت.
واقعیت این است که چیزی به نام آزادیه ای فردی و حق انتخاب و اختیار در تشکیلات فرقه وجود ندارد و به شدیدترین شیوه سرکوب می شود.
در زمینه هنری و فرهنگی نیز علیرغم تمامی نمایش ها و سخن پراکنی های تبلیغاتی مریم رجوی که صرفا مصرف خارجی دارند، مشمئزکننده ترین نوع سانسور فرهنگی در فرقه حکم فرما است.
در قرارگاه اشرف، هیچ فردی مجاز به داشتن رادیو، دستگاه ضبط و پخش صوت یا تصویر و حتی موبایل نبود و این وسائل ممنوع و مصادره می شد. در شاخه تشکیلات فرقه، یک بخش به نام فرهنگی وجود دارد که کارش اعمال سانسور و کنترل و تعیین برنامه های مجاز برای پخش در تشکیلات است. این برنامه ها شامل برنامه های صوتی (ترانه و موزیک، سرودها و شعارهای سازمانی)، تصویری (سیمای آزادی و فیلم سینمایی پنجشنبه شب ها، پخش و باز پخش نوارهای نشست های مسعود و مریم رجوی، ترانه های مصور فرقه ای)، تنظیم بولتن های خبری و برنامه اخبار روزانه برای پرسنل می شود.
این ارگان و مسئول تشکیلات در هر مقر مسئولیت چک و کنترل محتوایی نمایشنامه های تهیه شده برای جشنها و مراسم را بر عهده دارد و خیلی راحت محتوا و یا بازیگران را در صورت عدم همخوانی با ضوابط ممیزی، حذف می کنند.
هر مقر نیز دارای یک ارگان فرهنگی است که مسئول کنترل و اجرا سیاستهای مشخص شده توسط شاخه تشکیلات است. در نتیجه فقط برنامه «سیمای آزادی» فرقه پخش می شود و در صورت نامناسب بودن برنامه های همین سیما، ارگان فرهنگی پخش مستقیم آن را قطع کرده و نوار جایگزین پخش می کند. ممکن است سئوال کنید که چگونه برنامه سیمای آزادی ممکن است نامناسب باشد؟ جواب تشکیلات این است که سیمای آزادی برای مردم عادی پخش می شود و نه برای « یک مجاهد انقلاب کرده مریم ».
ارگان فرهنگی در هر مقر تنها مجاز به پخش صوتی و تصویری فیلم ، موزیکها و ترانه های مجاز می باشد که توسط شاخه تشکیلات به مقرها داده می شود. تنها پخش ترانه ها و سرودهای سازمانی یا تولید شده در سازمان مجاز است. بعضا ، برخی ترانه های خواننده های هوادار فرقه و عضو شورا نیز مجوز پخش می گیرند. چرا فقط بعضی، چون فرقه می گوید محتوای ترانه های آنها بورژوایی و یا عاشقانه و «ج» (جنسی – جنسیتی) و بنابراین ضد انقلاب مریم است. حتی خواننده های هوادار نیز ترانه هایشان بر اساس دوری و نزدیکی و یا استمرار هواداری شان، مورد ممیزی و سانسور قرار می گیرند – همچنانکه در مورد مرضیه در بالا توضیح داده شد .
انحطاط رجوی تا حدی بود که پخش اشعار و دکلمه های شعرا یا ترانه های سایر خواننده های ایرانی قدیم و جدید (در قید حیات یا درگذشته)، مطلقا ممنوع بوده و هست. بنابر ایدئولوژی ارتجاعی فرقه رجوی ، سایر خواننده ها و هنرمندان که با فرقه نیستند (حتی اگر مخالف جمهوری اسلامی باشند)، یا حکومتی هستند (همه خواننده هایی که در ایران هستند)، یا سلطنت طلب و لس آنجلسی، یا دارای فرهنگ بورژوایی موزیک و ترانه های خارجی (اعم از انگلیسی وعربی) هم که جای خود دارند و ممنوع میباشند.
همین تفکر سکتاریستی و فرقه ای رجوی در مورد فیلم و سینما نیز صادق است. همه می دانیم که با تلاش و نبوغ فیلمسازان و هنرپیشه های ایرانی ، صنعت سینما و کیفیت فیلمهای ایرانی جهش چشمگیری در ایران و جهان داشته است. اما پخش فیلمهای ایرانی ساخته شده در ایران یا خارج ایران کماکان درون فرقه ممنوع است. همین ضدیت هیستریک در مورد کارگردانها و فیلم سازان برجسته و ممتاز ایرانی وجود دارد و رجوی با سفسطه بازی همیشگی صراحتا آنها را حکومتی معرفی می کند و استدلال می کند که اهدای جوایز بین المللی فیلم در جشنواره های خارجی به چنین کارگردانها و بازیگران ممتازی، جزئی از سیاست مماشات و دلجوئی غرب از ایران است و این کارگردانها، مهره های ایران برای بزک کردن چهره آن هستند.
فیلمهای دست چین شده خارجی نیز به قدری توسط تشکیلات سانسور و قیچی می شدند که هیچ سر و تهی نداشت.
فضای القا شده درون تشکیلات محصور فرقه همواره این بوده و هست که در جامعه ایران و در بین ایرانیان در سراسر جهان، هیچ هنری اعم از شعر و موسیقی و نقاشی و سینما وجود ندارد الا آنچه درون تشکیلات سرهم بندی و کپی برداری می شود و هر هنرمند و هر هنری غیر از این ، با کثیف ترین واژه های اخلاقی ، سیاسی و اجتماعی مورد هتاکی و دشنام هیستریک قرار میگیرد، که قلم از بیان آن شرم می کند.
آری، در پس ژستها و لفاظیهای مریم رجوی در مورد هنر و هنرمندان، این است جایگاه واقعی هنر و هنرمند از دیدگاه رجوی ها وسیله ای با تاریخ مصرف مشخص برای پیشبرد خط فرقه و تبلیغ مالیخولیای رهبری مسعود و مریم رجوی و به اقتضای مصالح روز فرقه.
به قلم مریم سنجابی
انتهای پیام