• امروز : دوشنبه - ۳ دی - ۱۴۰۳
  • برابر با : Monday - 23 December - 2024

من و پسرم ناخواسته قربانی گرگهای مجاهدین خلق شدیم

  • کد خبر : 1443
  • 14 فوریه 2015 - 10:29

من و پسرم ناخواسته قربانی گرگهای مجاهدین خلق شدیم

ف. ر، کاربر فیس بوک ـ ساکن ترکیه ـ استانبول

Thursday, February 12, 2015

من و پسرم ناخواسته قربانی شدیم. خانواده ی همسرم سید محمد از اعضای فعال گروه رجوی بودند. مادر شوهرم ، برادر شوهرم ، خواهر شوهرم و دامادشان در راه اهداف پلید سران مجاهدین کشته شدند و من به خاطر اختلافات عقیدتی از آن خانواده جدا شدم. طلاق گرفتم و کودکم را در این شهر بی در و پیکر(استانبول) به یاری خدا بزرگش کردم و پزشک شد. چون جزو نفرات برتر کنکور بود بورسیه ی دولتی شاملش بود. اما به جرم گناه ناکرده حقش را ندادند و او ایران را ترک کرد. مهاجرتی موفقیت آمیز ، اما با سختی و بدبختی فراوان. الان فوق تخصص دارد. ولی از روی ناچاری در سرزمینی بیگانه حاصل آموخته ها و تلاشش را دیگران میبرند. او دوست داشت به ایرانش خدمت کند. اما افسوس کسی صدا ی فریادهای بیگناهی را نمیشنود و من نمی خواستم زندگی پسرم بیهوده نابود شود برای همین ۱۶سال است همسرم را ندیده ام. این است ثمره ی خدمت گرگهای مجاهدین خلق به ایرانیان.

فرزند من ۸ سالش بود که ما از آن خانه (خانه همسرم) بیرون آمدیم. ولی اسم آنها مثل سایه دنبالمان بود.

من یک آزادیخواه مسلمان بودم. به هیچ حزب و گروهی وابسته نبودم. نماینده ی طبقه ی اجتماعی خودم بودم. وقتی انقلاب در آغاز راه بود و کلانتری ها به دست مردم غارت میشد من دیدم مجاهدین خلق چه اسلحه هایی را دزدیدند و به سازمانشان دادند کارهای زشت شان قابل تحمل نبود.

در گیری ها شروع شد. مجاهدین خلق همه کس و همه چیز را قربانی دستورات و اهداف جنون آمیز مسعود رجوی می کردند و برای آنها مهم نبود افرادی که قصد قربانی کردنشان را دارند چه جایگاهی در زندگیشان دارند!!

مجاهدین خلق از خدا فقط اسمش را یدک می کشیدند.

Ferghe-Shakhes-2

من در قبل از انقلاب از طرف ساواک به جرم اخلال گر محکوم به اعدام خیابانی شده بودم عین نامه ی ساواک را دارم که محرمانه است. اما خدا نخواست و عمرم به دنیا بود. شاید ماموریتم رساندن و رشد دادن یک موجود مفید (فرزندم) بود.

یاد آوری خاطرات رنجم میدهد. بگذارید با خود به گور ببرمشان. شاید دادنامه ای باشد به درگاه خدایم ،

قربانیانی چون من بسیارند.

همسرم زنده است چون او آن زمان ایران نبود برادرش ، مادر و خواهرش کشته شدند من طلاق گرفتم.

همه بعد از جدایی من کشته شدند. از وقتی که طلاق گرفتم و از همسرم جدا شدم هیچ ارتباطی با وی ندارم. فکر میکنم حالا در تشکیلات مجاهدین نباشد.

Sughut Terror Matn

همسرم پزشک بود و در مدتی که خارج از ایران درس میخواند هزینه ی تحصیلش را من می فرستادم. آن روزها دلار ۷ تومان بود و من ۶۵۰ تومان حقوقم بود.

خانواده اش برایم پاپوش ساختند و همه چیز را معکوس جلوه دادند. وقتی متوجه شدم همسرم فداکاری های مرا نمی یفهمد و ارزش فداکاری هایم را نمی داند ، طلاق گرفتم.

 بعد از درگیریهای شدید لفظی و فیزیکی تنها راه چاره را در جداشدن و طلاق دیدم. او به ایران رفت لابد خیال کرده بود مجاهدین به قدرت می رسند!

فقط ۲۵روز بود که به ایران برگشته بود که جدا شدیم. توقع داشتم به پاس فداکاری هایم و خدمتم ، مرا حلوا حلوا کند. نه تنها چنین نکرد بلکه به تحریک مادر و خانواده اش همه چیز را فراموش کرد. در حالی که ما با احساسی پاک ازدواج کرده بودیم. البته انتخاب خوبی نبود چون من از خانواده ای آزاد اندیش بودم و او از طبقه ی مرتجع و دگم.

آدمهایی که سختی می کشند آبدیده تر می شوند. من با درد بی مادری بزرگ شدم. پدرم ورشکسته ی اقتصادی شد. از کودکی کار کردم، مزه ی فقر را چشیدم ، در حالی که خانواده ی مادریم از ملاکین بزرگ بودند. من ته دلم خوشحال هستم که خودم و فرزند نازنینم اسیر گروه رجوی نشدیم.

Untitled_0001 003

خانواده ها خواستار آزادی و رهایی فرزندان و عزیزانشان از سیطره و اسارت سران ستیزه جوی فرقه رجوی درعراق هستند

هولی دگرز : مجاهدین خلق(منافقین) نه‌تنها به تفکیک جنسیتی و جداسازی محل زنان از مردان می‌پردازد، بلکه ارتباطات فامیلی و دوستانه آن‌ها را هم قطع می‌کند. آن‌ها همچنین اعضا را ملزم به طلاق و ادامه یک زندگی مجردی

 هولی دگرز : مجاهدین خلق نه‌تنها به تفکیک جنسیتی و جداسازی محل زنان از مردان می‌پردازد، بلکه ارتباطات فامیلی و دوستانه آن‌ها را هم قطع می‌کند. آن‌ها همچنین اعضا را ملزم به طلاق و ادامه یک زندگی مجردی می‌کنند و اینگونه می‌اندیشند که علاقه به خانواده و سایرین با علاقه به رجوی‌ها جایگزین می‌شود

HollyDagress

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=1443